شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

پساوندهای قدیم


پساوندهاى افعال که در قديم زيادتر از امروزه بوده است از اين قرار است: الف زايد، آر، ياهاى مجهول، ماني، تاني، تي، هاء اسمى و وصفي.
   الف
الفى بوده است که در موارد خاص به آخر افعال مى‌افزوده‌اند و ظاهراً از مختصات پهلوى شمال و شمال‌شرقى و زبان خراسان بوده است، و در کتاب 'درخت آسوريک' اين الف ديده شد، اين الف در صيغهٔ دوم شخص مفرد امر حاضر درمى‌آيد و معناى آن را دگرگون مى‌سازد مثل 'گويا' و 'آيا' و 'بينا' و 'مانا' و 'هلا' و 'گفتا' که به خلاف قياس بر سوم‌شخص مفرد ماضى الحاق گرديده است.
اين الف در کتاب درخت آسوريک 'آي' الف و يا است و به فعل امر حاضر 'وين' متصل شده است و در چند مورد آمده است. مثال: مُرتومان ويناى آنُم درختى بلند بوژ اَمْ اُمف نَپرْتْت کو اَزْ هَچْ تو اَوَرتراُم پَتْ وَسْ گونگ هير... ـ منتهاى پهلوى ـ درخت آسوريک ص ۱۹ فقرهٔ ۲ طبع انگلساريا.' 'داروک دان ويناى شَتْروان شتْروى بَرنْد بچشکان بچشک ـ ص ۱۱۱ فقرهٔ ۱۷' ـ 'موژک اوم سَخْتک‌ى آژآتان‌ويناى انگستپان‌ى هو سُروان ـ ص ۱۱۲ فقرهٔ ۲۵' '.... مَشَْيژْکَ هْچ ازِ کرِندويناى شتر و ياران ـ ص ۱۱۲ فقرهٔ ۳۹.' ... 'ويناى سهيکانان مَزْديَسْنان پاتپاژپَتْ اَزْپوست دارِنْد ـ صفحهٔ ۱۱۴ فقرهٔ ۴۷ و سواى اين فقرات هم يکى دو فقرهٔ ديگر اين فعل آمده است'
ترجمهٔ اين عبارت:
نخل در مناظرهٔ بز مى‌گويد که: 'مردمان بيناى من آن درخت بلندم بُز با من برابرى جويد که من از تو برترم به بس گونه چيز' ... 'دارودان (از من کنند) ويناى شهر به شهر برند پزشکان پزشک' و بُز در جواب مى‌گويد: 'من موزه‌ام ساخته‌ شده از بهر آزادگان ويناى دستکش از بهر خسروان' ... 'مشکچه از من کنند ويناى شهرياران' ... 'ويناى مزديسنان مؤمن احتياج به پوست من دارند...' (رجوع کنيد: ص ۱۱۲)
- گويا و گوئيا که در تضاعيف کلام و ابتداى سخن بدون مخاطب معينى استعمال مى‌شده است و نيز گاهى گوئى را با ياء مجهولى که بدل از الف مذکور است در اشعار متقدمين ديده‌ايم که به‌ معنى گويا و مُمالهٔ آن بوده است.
- مانا که به تنهائى آورند و فعل امر است با الف که در ضمن کلام مى‌آورده‌اند.
- بينى ـ بينئي: که بدون قصد خطاب در اوايل و اواسط اشعار مى‌آورده‌اند و اصحاب لغت آن را به ‌معنى نوعى آفرين گرفته‌اند (رجوع کنيد: ص ۱۱۲ جلد ۱ سبک‌شناسى بهار)
- هلا، از فعل هليدن به صيغهٔ امر با الف که در آغاز و تضاعيف سخن آيد.
- آيا: که از فعل آمدن است و در مورد پرسش و استفهام بر زبان مى‌گذرد. و نيز الفى است که در آخر سوم شخص مفرد ماضى از فعل گفتن آورند و آن را 'گفتا' نويسند و معلوم نيست چه مقصودى از الحاق اين الف بر اين فعل بوده است و شايد اگر کتب قديم از دستبرد نساخ ايمن مانده بود مى‌توانستيم سرّ اين الف را در 'گفتا' به‌دست آوريم اما چون تغيير گفتا به گفت و بالعکس خيلى سهل است و کاتبان قرن ششم و هفتم نيز از اين نکات غافل بوده‌اند نمى‌توان از روى کتب مزبور درست به تفاوت موارد استعمال گفت و گفتا پى برد.
و نيز گاهى الف مذکور من‌باب تحذير يا تنبيه در آخر صيغه‌هاى ديگر درآمده چون: گوئيا و نگوئيا و غيره (در تذکرةالاوليا ج ۲ اين فعل ديده شده است و در لهجهٔ مردم اصفهان اين الف را در مورد صيغهٔ مخاطب منفى آورند و گويند: نترسيا، نيفتيا، نخنديا و غيره). و گاهى الفى به‌جاى صيغهٔ دعا به آخر صيغهٔ مضارع مى‌افزايند:
ازرقى گويد:
از آتش چرخرا پر کرد و نشتافت کز آتش بيندا پاداش و کيفر
   آر
اين پساوند که از سوم‌شخص ماضى يا مصدر مرخم، اسم مصدر و فاعل و مفعول مى‌سازد در زبان پهلوى و در ى زيادتر از امروز بوده است مانند: 'خفتار' که به قول جاحظ اصطلاح بهرام گور شهنشاه ساسانى بوده است که هنگام مرخص کردن نديمان در شب 'خرم خفتار' مى‌گفته (کتاب التاج طبع قاهره ص ۱۱۸) و فَرُختار و جستار و غيره، و از اين قبيل است: گفتار، خريدار، گرفتار، مردار، برخوردار و نظاير آن که هنوز هم متداول است.
   ياهاى مجهول
ياهاى مجهول استمرارى و انشائى و تمنى و ترجى نيز زيادتر از امروز بوده است و هر کدام را در موقع خود به ضرورت مى‌آورده‌اند و از آن غفلت روا نمى‌داشتند و مانند امروز به سهل‌انگارى برگذار نمى‌کردند يا به طريق متأخران از شعرا آن را غلط استعمال نمى‌نمودند و طريقهٔ استعمال آن چنين بوده است.
   فعل استمرارى
گاهى ياء مجهول براى بيان استمرارى فعل است، و به‌جاى 'همي' که در اول فعل علامت استمرار است قرار مى‌گيرد ـ و با آمدن ياء استمرارى غالباً از آوردن 'همي' خوددارى مى‌شده است، مثال از تاريخ بيهقى 'خواجهٔ بزرگ احمدحسن هر روزى به سراى خويش به در عبدالاعلى بار دادى و تا نماز پيشين بنشستى و کار براندي، من با پسران او بودمي، و آنچه فرمودى نبشتمى و کارها مى‌براندي، و خلعت‌ها و صلت‌هاى سلطانى مى‌فرمودي، چون نماز پيشين بکرديمى بيگانگانى بازگشتندى و دبيران و قوم خويش و مرا به خوان بردندى و نان بخورديمى و بازگشتيمى ـ بيهقى ص ۲۴۶' اين ياها همه استمرارى است و در يکى دو جاى پيشاوند مى‌افزوده است.
   شرح رؤيا
در موارد شرح خواب چه در نظم و چه در نثر غالباً اين ياء بايد در فعل بيايد.
فردوسى گويد:
چنين ديده گويند يک شب به خواب که يک جام مى داشتى چون گلاب
دقيقى   ز    جائى    فراز    آمدى بر  آن   جام   مى  داستانها  زدى
به   فردوسى   آواز دادى  که  مى مخور    جز    به   آئين   کاوس‌کى
و اگر در نثر در مورد خواب اين يا را نياورند جمله فعليه را مشکوک و با افزودن (چنانک) و (گويا) و به صيغهٔ حال آورند مثال از بلعمي: 'اردشير به خواب ديد چنانکه فرشتهٔ آز آسمان فرود آيد و او را گويد: خداى عزوجل ملک زمين به تو خواهد دادن' و اگر به صيغهٔ ماضى باشد با ياء مجهول آورند و رعايت اين قاعده در قرن هفتم و هشتم از ميان رفته است و خواجه حافظ جائى آن را آورده و جائى نياورده است و آنجا که آورده چنين است:
ديدم به خواب دوش که ماهى برآمدى کز عکس روى او شب هجران سر آمدى
و آنجا که نياورده است:
ديدم به خواب خوش که به دستم پياله بود تعبير رفت و کار به دولت حواله بود
و در نثر به کلى پس از قرن ششم اين رعايت از ميان رفته است.


همچنین مشاهده کنید