جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط


تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط    ناگهانم در برآوردی و ماندی در بساط
برگشاد از قهر و لطف لشکر قهرت کمین    تا به دلها درنگون شد رایت انس و نشاط
من ز بهر دوستی را جان و دل کردم سبیل    تا بوم کارم جهاد و تا زیم شغلم رباط
اختلاط عشق تو با جان من باشد همی    تا بود خون مرا با خاک روزی اختلاط
در سرای دوستی آن به که فرشی افگنم    خشت او باشد ز جان و خون او باشد ملاط
تا اگر باری نباشم بر بساط دوستان    خاک باشم زیر پای چاکران اندر سماط
احتیاط و حزم کردم در بلا و درد عشق    تیغ تقدیر آمد و شد پاک حزم و احتیاط
ره ندانم جز به لطفت گر کنی لطفی سزاست    ره نداند جو به پستان طفل خرد اندر قماط
هر که بگذارد صراط آید به درگاه بهشت    من نمی‌بینم بهشت و بیش رفتم صد صراط
از دل آمد بر سنایی کس مباد اندر جهان    گر نماند بر بساط قرب شاهان بی نشاط


همچنین مشاهده کنید