پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

در رثاء جمال الدین ابوجعفر محمدبن علی بن منصور اصفه...


جمال صفاهان نظام دوم    که گیتی سیم جعفر انگاشتش
چو قحط کرم دید در مرز دهر    علی‌وار تخم کرم کاشتش
دهان جهان ناله‌ی آز داشت    به در سخاوت بینباشتش
به سلطانی جود چون سر فراشت    قضا چتر دولت برافراشتش
به معماری کعبه چون دست برد    زمانه براهیم پنداشتش
از آن کفتاب سخا بود چرخ    ز روی زمین سایه برداشتش
جهان را همین یک جوان مرد بود    فلک هم حسد برد و نگذاشتش
چنان سوخت خاقانی از سوگ او    که با شام برمی‌زند چاشتش
زین خام قلتبان پدری دارم    کز آتش آفرید جهاندارش
هم‌زاد بود آزر نمرودش    استاد بود یوسف نجارش
هم طبع او چو تیشه تراشنده    هم خوی او برنده چو منشارش
روز از فلک بود همه فریادش    شب با زحل بود همه پیکارش
مریخ اگر به چرخ یکم بودی    حالی بدوختی به دو مسمارش
نقرس گرفته پای گران سیرش    اصلع شده دماغ سبکبارش
چون لیقه‌ی دوات کهن گشته    پوسیده گوشت در تن مردارش
آبش ز روی رفته و باد از سر    افتاده در متاع گرانبارش
منبر گرفته مادر مسکینم    از دست آن مناره‌ی خونخوارش
با آنکه بهترین خلف دهرم    آید ز فضل و فطنت من عارش
کای کاش جولهستی خاقانی    تا این سخنوری نبدی کارش
با این همه که سوخته و پخته است    جان و دلم ز خامی گفتارش
او نایب خداست به رزق من    یارب ز نائبات نگه دارش
جدلی فلسفی است خاقانی    تا به فلسی نگیری احکامش
فلسفه در جدل کند پنهان    وانگهی فقه برنهد نامش
مس بدعت به زر بیالاید    پس فروشد به مردم خامش
دام در افکند مشعبدوار    پس بپوشد به خار و خس دامش
مرغ را هم به لطف صید کنند    پس ببرند سر به ناکامش
علم دین پیشت آورد وانگه    کفر باشد سخن به فرجامش
کار او و تو تا گه تطهیر    کار طفل است و آن حجامش
شکرش در دهان نهد و آنگه    ببرد پاره‌ای ز اندامش


همچنین مشاهده کنید