چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

در مرثیه امام ناصر الدین ابراهیم باکوئی


از مرگ براهیم که علامه‌ی دین بود    دردا که علامات کرامات نگون شد
تا تخته‌ی خاک است حصارش فضلا را    سر تخته‌ی خاک آمد و دل خانه‌ی خون شد
گویند که سلطان مهین بر در گنجه است    در گنجه کنون بین که ز بغداد فزون شد
من گنجه نبینم که براهیم در او نیست    من مکه نخواهم که ازو کعبه برون شد
سپهر مکارم صفی کز صفاتش    کدورت نصیب روان عدو شد
ازو اقتدار معالی فزون گشت    وزو روزگار مکارم نکو شد
کهن گردد اکنون حدیث افاضل    چو از عقل او حله‌ی علم نو شد
چو خورشید آوازه‌ی او برآمد    همان گاه ماه مقنع فرو شد
همی گفتم امروز آخر سر او    بدین سر سزاوار سنگ از چه رو شد
خرد گفت آن سنگ نامهربان را    که بر فرق آن آسمان علو شد
مگر مشکلی اوفتاده است اگرنه    چرا بر در حجره‌ی عقل او شد
رای اقضی القضاة اگر خواهد    زله پیش از نکاح بفرستد
خواجه چون خوان صبح‌دم فکند    زود پیش از صباح بفرستند
نزل ارواح دوستان نو نو    به صباح و رواح بفرستد
دل گرسنه است قوت فرماید    روح تشنه است راح بفرستد
بیخ دل را چو ریح صرصر کند    شاخ جان را ریاح بفرستد
نیک ترسانم از فساد جهان    مهر کار از صباح بفرستد
بر جگر صد جراحت است مرا    یک قصاص جراح بفرستد
شحنه‌ی دانش مرا منشور    از نجات و نجاح بفرستد
رستم فضل را ز هند کرم    هم سنان هم رماح بفرستد
در دار الکتب چو باز کند    نسختی از صحاح بفرستد
بفرستد به من سقیم صحاح    درد ندهد صحاح بفرستد
وقت هیجاست در خورد که علی    سوی قنبر سلاح بفرستد
کتب علم گنج روحانی است    سوی عالم مباح بفرستد
هم خزانه‌ی فتوح بگشاید    هم نشانه‌ی فلاح بفرستد
مال دنیاست سنگ استنجا    به سوی مستراح بفرستد
به کرم بی‌جگر به خاقانی    آنچه کرد اقتراح بفرستد
سر سخنان نغز خاقانی    از خواجه شنو که علمش او دارد
از تشنه بپرس ارز آب ایرا    ارز او داند که آرزو دارد


همچنین مشاهده کنید