جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی


دیدی که هیچگونه مراعات من نکردی    در کار من قدم ننهادی به پای‌مردی
زنگار غم فشاندی بر جانم و ندیدی    کز چرخ لاجوردی دل هست لاجوردی
روز سیاه کردی روزی ز روی حرمت    در روی تو نگفتم آخر که تو چه کردی
تا خون من چو آب نخوردی به نوک غمزه    در جستجوی کشتن من آب وانخوردی
گفتی که در نوردم یک‌باره فرش صحبت    فرش نگستریده ندانم که چون نوردی
پنداشتم که هستی درمان سینه‌ی من    پندار من غلط شد درمان نه‌ای، که دردی
خاقانی آن توست مکن غارت دل او    کز خانه صید کردن دانی که نیست مردی


همچنین مشاهده کنید