چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود


آباد بر آن شب که شب وصلت ما بود    زیرا که نه شب بود که تاریخ بقا بود
بودند بسی سوختگان گرد در او    لیکن به سرا پرده‌ی او بار مرا بود
من سایه شدم او ز پس چشم رقیبان    بر صورت من راست چو خورشید سما بود
بر چشم من آن ماه جهان‌سوز رقم بود    بر عشق وی این آه جهان‌سوز گوا بود
از وی طلب عهد و ز من لفظ بلی بود    از من سخن عذر و ازو عین رضا بود
بیرون ز قضا و ز قدر بود وصالش    چه جای قدر بود و چه پروای قضا بود
هر نعت که در وصف مثالش بشنودم    با صورت وصلش همه آن وصف خطا بود
من شیفته از شادی و پرسان ز دل خویش    کای دل به جهان اینکه مرا بود که را بود
من بودم و او و صفت حال من و او    صاحب خبران صبح‌دم و باد صبا بود
تا لاجرم امروز سمر شد که شب دوش    پروانه‌ای اندر حرم شمع صفا بود
آواز ز عشاق برآمد که فلان شب    معراج دگر نوبت خاقانی ما بود


همچنین مشاهده کنید