جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

می‌کند یادش دل بیتاب و از خود می‌رود


می‌کند یادش دل بیتاب و از خود می‌رود    می‌برد نام شراب ناب و از خود می‌رود
هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد    می‌شود از آتش گل آب و از خود می‌رود
از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب    می‌زند یک دور چون گرداب و از خود می‌رود
پای در گل ماندگان را قوت رفتار نیست    یاد دریا می‌کند سیلاب و از خود می‌رود
زاهد خشک از هوای جلوه‌ی مستانه‌اش    می‌کشد خمیازه چون محراب و از خود می‌رود
وصل نتواند عنان رفتن دل را گرفت    موج می‌غلتد به روی آب و از خود می‌رود
نیست این پروانه را سامان شمع افروختن    می‌کند نظاره‌ی مهتاب و از خود می‌رود
دست و پایی می‌زند هر کس درین دریا چو موج    بر امید گوهر نایاب و از خود می‌رود
بی‌شرابی نیست صائب را حجاب از بیخودی    جای صهبا می‌کشد خوناب و از خود می‌رود


همچنین مشاهده کنید