جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

زهی روز قیامت روز بارت


زهی روز قیامت روز بارت    خلایق سر به سر در انتظارت
گنه کاران بر جان خورده زنهار    همه جان بر کف اندر زینهارت
کجا پیغمبری دانی که آن روز    نسوزاند سپند روزگارت
تویی مختار کل آفرینش    که حق بی علتی کرد اختیارت
چو تو بر باد دیدی ملک عالم    به ملک فقر آمد افتخارت
به صورت چرخ از آن فوق تو افتاد    که چرخ آمد طبق‌های نثارت
فلک زان می‌دود با طشت خورشید    که هست از دیرگاهی طشت دارت
به فراشی از آن می‌آیدت ابر    که از خاکی تورا نبود غبارت
تورا چون حارس و چون حاجب آمد    مه و خورشید در لیل و نهارت
فلک با خواجگی خود غلامت
چو لام منحنی از دال نامت


همچنین مشاهده کنید