جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

هر که دایم نیست ناپروای عشق


هر که دایم نیست ناپروای عشق    او چه داند قیمت سودای عشق
عشق را جانی بباید بیقرار    در میان فتنه سر غوغای عشق
جمله چون امروز در خود مانده‌اند    کس چه داند قیمت فردای عشق
دیده‌ای کو تا ببیند صد هزار    واله و سرگشته در صحرای عشق
بس سر گردنکشان کاندر جهان    پست شد چون خاک زیرپای عشق
در جهان شوریدگان هستند و نیست    هر که او شوریده شد شیدای عشق
چون که نیست از عشق جانت را خبر    کی بود هرگز تو را پروای عشق
عاشقان دانند قدر عشق دوست    تو چه دانی چون نه‌ای دانای عشق
چشم دل آخر زمانی باز کن    تا عجایب بینی از دریا عشق
در نشیب نیستی آرام گیر    تا برآرندت به سر بالای عشق
خیز ای عطار و جان ایثار کن    زانکه در عالم تویی مولای عشق


همچنین مشاهده کنید