پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

اگر دردت دوای جان نگردد


اگر دردت دوای جان نگردد    غم دشوار تو آسان نگردد
که دردم را تواند ساخت درمان    اگر هم درد تو درمان نگردد
دمی درمان یک دردم نسازی    که بر من درد صد چندان نگردد
که یابد از سر زلف تو مویی    که دایم بی سر و سامان نگردد
که یابد از سر کوی تو گردی    که همچون چرخ سرگردان نگردد
که یابد از می عشق تو بویی    که جانش مست جاویدان نگردد
ندانم تا چه خورشیدی است عشقت    که جز در آسمان جان نگردد
دلا هرگز بقای کل نیابی    که تا جان فانی جانان نگردد
یقین می‌دان که جان در پیش جانان    نیابد قرب تا قربان نگردد
اگر قربان نگردد نیست ممکن    که بر تو عمر تو تاوان نگردد
چو خفاشی بمیری چشم بسته    اگر خورشید تو رخشان نگردد
اگر آدم کفی گل بود گو باش    به گل خورشید تو پنهان نگردد
در آن خورشید حیران گشت عطار    چنان جایی کسی حیران نگردد


همچنین مشاهده کنید