سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

دوام نثر پهلوی


زبان ملى ايران بعد از اسلام همان لهجه‌هائى بود که پيش از اسلام در ولايات و روستاها متداول بود و تفاوتى نکرده بود، و معلوم نيست که از طرف ولات عَرَب سختگيرى‌هاى در تغيير زبان مردم به‌عمل ‌‌آمده باشد، و اگر تأثير داشته‌اند همان عدم تشويق بوده‌ است که ظاهراً پيش از اسلام هم اين حالت دوام داشته و نمى‌توان پنداشت که روزى از طرف دولت‌هاى ايران در ترويج لهجه‌هاى ملى اقدام شوق‌آميز يا تحريکى به‌کار رفته باشد ـ تنها چيزى که بود بالطبيعه از لحاظ احتياج و اضطرارى که مردم به ‌دولت و کارمندان دولت به مردم دارند در ضمن اداره کردن امور لغاتى که تازيان نداشتند از ايرانيان اخذ مى‌کردند و بعضى لغات خود را به ايرانيان مى‌دادند و اين مبادله در بادى امر کاملاً طبيعى و بى‌طرفانه و متساوى صورت مى‌گرفت، و مى‌توان گفت سواى لغات دينى که ايرانى آن لغات را خود در دست نداشته مانند ذکاة، حج، جهاد، اذان، مؤذن، غزا، خليفه، امام، صدقه، نذر، هديه، کعبه، طواف، حور، غلمان، حلال، حرام، خمس، مُتعه، نکاح، محرم، دعا، قرآن، قربان، غسل، وضو و غيره که چيز عمده‌اى نبود در بادى امر از عرب اخذ شد، و لغاتى که تازيان براى رفع حاجت ادارى و ادبى خود از ايرانيان گرفتند به مراتب زيادتر از آن بود که به مردم ايران دادند.
اما آنچه جاى انکار نيست آن است که زبان پهلوى و خطّ مزبور به دو سبب رو به زوال و نيستى مى‌رفت، يکى بدان سبب که خط و زبان مزبور به مراتب از خط و زبان تازى مشکل‌تر و ميدان لغات و اصطلاحات آن تنگ‌تر، بود ديگر آنکه زبان و خط عربي، صد سال بعد از فتح تازيان به ‌واسطهٔ ترجمه‌هائى که از کتب علمى سريانى و يونانى و هندى و ايرانى به‌عمل آمد و نيز به ‌سبب آنکه زبان دولتى و دربارى بود، قوّت گرفته از طرفى بيشتر مورد احتياج قرار داشت و از طرف ديگر زيادتر رفع احتياج مى‌نمود.
بنابراين بالطّبع هر ايرانى که مى‌خواست به زبان علمى يا ادبى سخن گويد و در کشور ايران يا اسلام معروف شود و به اصطلاح امروز با مردم زندگى بکند، ناچار از روى ميل و به خواهش طبع و به حکم عقل و همچنين از نظر کثرت اشتهار و انتشار زبان عرب، بدان زبان مى‌نوشت و مى‌گفت. بعيد نيست که بعض امراء عرب نيز گاهى از اين زبان ترويج کرده باشند يا کتاب‌هاى فارسى و پهلوى را نيز به حکم خرافى بودن دور اندخته يا سوخته باشند، اما حقيقت مطلب آن است که اگر اين کار را هم نمى‌کردند (اگر کرده باشند) باز ايرانى ناگريز بود براى ترويج آثار خود به زبان علمى و رسمى که همان زبان عربى بود چيز بنويسيد.
اسنادى در دست داريم که بعض فضلا کتابى به زبان عربى نوشته‌اند و بعد، به اصرار اهالى يک شهر يا به امر امير يا پادشاهى آن کتاب خود را به زبان فارسى ترجمه کرده‌اند و بالعکس، پس داعى کلّى چنين بوده است که کتب به عربى نوشته شود، مگر دواعى ديگر با آن داعى نخستين به معارضه برخيزد و از اين قبيل است حکمت علائى شيخ‌الرئيس و ذخيرهٔ خوارزمشاهى اسمعيل طبيب جرجانى و غيره.
از اين‌رو خط و زبان پهلوى در تنگناى شديدى افتاد و دستخوش بلايا و محن شد و در معرض فنا و زوال قرار گرفت، معذلک تا قرن پنجم و ششم هجرى از بين نرفت، و نه تنها در پناه حاميان فعال و دانشمندى چون مؤبدان پارس علماى ساکن بغداد و نقاط ديگر زنده مانده بود، بلکه هنوز تا ديرى کتب ادبى و افسانه‌هائى در مغرب ايران که مردم آن خود به زبان پهلوى يا لهجه‌هائى نزديک بدان سخن مى‌راندند رايج بود و خط و زبان مزبور خوانده مى‌شد، و اهل فضل و شعراى مسلمان از آن کتب استفاده کرده گاهى هم آنها را به عربى يا درى ترجمه مى‌نمودند مانند داستان ويس و رامين که از کتب پهلوى پيش از اسلام بوده است و گويند اين کتاب مربوط است به وقايع زمان شاپور اول (مجمل التواريخ ص ۹۴ طبع تهران) و از مندرجات آن خاصه داستان نامزد شدن ويس و ويرو برادر او که زرتشتيان بعد از اسلام از نبست اين ازدواج‌ها بر حذر و منکر آن بوده‌اند، به خوبى پيدا است که پيش از اسلام تأليف شده است و اين کتاب در قرن پنجم از طرف فخرى گرگانى شاعر، در اصفهان به زبان درى ترجمه شده است و شاعر گويد از قول ممدوح خود:
مرا   يک  روز   گفت   آن   قبلهٔ   دين چه  گوئى  در  حديث  ويس  و  رامين
که مى‌گويند چيزى سخت نيکوست درين کشور همه کس داردش دوست
اگر چه ازين پس شاعر مى‌گويد که به ‌سبب آنکه اين کتاب به زبان پهلوى است همه کس آن را خواندن نمى‌داند و اگر هم بداند و بخواند درست نمى‌فهمد چه که:
فراوان وصف چيزى برشمارد چو برخوانى بسى معنى ندارد
و نيز گويد 'در قديم (مرادش عصر ساسانى است) شاعرى مانند امروز، پيشه نبوده و فن ادب و شعر به کمال خود نرسيده و قافيه و تمثيل معمول نبوده است' چيزى که مسلم است آن است که تا عهد اين شاعر که معاصر سلطان طغرل اول سلجوقى (۴۲۹ ـ ۴۵۵هـ) است خط و زبان پهلوى در ايران و يا لااقل در مرکز و مغرب خوانده و تا حدى فهم مى‌شده است. (۱)
(۱) . براى تکميل اين معنى رجوع کنيد: مقالهٔ (خط و زبان پهلوى در عهدْ فردوسي) مندرجه در فردوسى‌نامهٔ مهر ضميمهٔ سال سوم مجلهٔ مهر.
در عهد بنى‌االعباس، مؤبدان ايرانى در فارس و بغداد به کارهاى علمى و ادبى اشتغال داشتند و در قرن دوم هجرى و عصر مأمون (۱۹۸ ـ ۲۱۸) بود که 'آتورفرن بغ فرخ زاتان' مؤبد، کتاب دين‌کرت را که محتوى مهم‌ترين آداب دينى زرتشتى و شامل بر تفسير قسمتى از اوستا است در چند مجلد تأليف کرد و چندى پيش از آن و پس از آن تا قرن ششم هجرى نيز کتب و رسالات دينى و ادبى پهلوى و تفاسيرى از يشت‌ها که مواد و حتى قسمت‌هائى از عين مطالب آنها متعلق به زمان ساسانيان بوده است و از طرف مؤبدان و دستوران زرتشتى تأليف گرديد که امروز غالب آنها در دست است، و مجموع لغات آن کتب از چهارصدهزار لغت تجاوز مى‌نمايد و منبع بزرگى براى فهم و درک اصل غالب لغات زبان فارسى امروزى به‌دست مى‌دهد.


همچنین مشاهده کنید