۱. آنولوس محيطى که متشکل از بافت فيبروى سفت مىباشد و بسيار مستحکم است.
۲. هستهٔ مرکزى که شامل غضروف فيبرو است و قدرت کششى اندکى دارد ولى خاصيت الاستيکى بالا است.
۳. صفحههاى انتهائى جسم مهره که حالت غضروفى دارند و صفحهٔ بين استخوان و ديسک بالا و پائين آن را در هر مفصل تشکيل مىدهند. غضروف فيبرو ممکن است به مرور زمان دچار دژنراسيون شود با اينکه بهصورت حاد قطعهقطعه گردد. ترميم غضروف فيبرو مشکل است چون تغذيهٔ خونى مناسبى ندارد. شريانهاى تغذيهکنندهٔ آن از دههٔ دوم زندگى بهتدريج شروع به آتروفى مىکنند. حدود ۸۰درصد هستهٔ مرکزى را در زمان تولد، آب تشکيل مىدهد. اين هسته بهتدريج آب خود را از دست مىدهد و با بالارفتن سن، خاصيت الاستيک خود را هم بهمرور از دست مىدهد. البته آنولوس ظرفيت بيشترى براى ترميم دارد و توسط رباطهاى ضخيم قدامى و خلفى تقويت مىشود.
بيمارىهاى ديسک بينمهرهاى در سطوح مختلف از C2 تا L5 مىتوانند رخ دهند. ناحيهٔ ميانى گردن و ناحيهٔ تحتانى کمر بيش از بقيهٔ قسمتها درگير مىشوند. بيمارى ديسکهاى ناحيهٔ توراسيک شايع نمىباشند.
نخاع و ريشههاى عصبى
انتهاى نخاع عبارت است از کونوس مدولاريس (مخروط انتهائي) که در سطح L1-L2 خاتمه مىيابد. ريشههاى خلفى و قدامى عصبى از کونوس مدولاريس جداگانه نشاء مىگيرند و از ساک کمرى از سوراخهاى بينمهرهاى مربوط بهخود عبور مىکنند و از آنجا از کانال نخاعى خارج مىگردند. ريشههاى عصبى بههم مىپيوندند تا اعصاب محيطى را در سوراخ عصبى تشکيل دهند.
در گردن، ريشهٔ عصبى C1 از کانال نخاعى در بالاى مهرهٔ C1 خارج مىگردد ولى ريشهٔ عصبى C2 از زير مهرهٔ C1 خارج مىگردد و بههمين ترتيب در مورد ريشههاى عصبى بعدي.
حس ناحيهٔ دلتوئيد بهطور عمده مربوط به ريشهٔ عصبى C5 مىباشد. حس مربوط به انگشت شست و احتمالاً انگشت اشاره مربوط به ريشهٔ C6 است. حس مربوط به انگشتان سوم و چهارم مربوط به عصب C7 مىباشد. در حالىکه عصب C8 انگشت پنجم را عصب مىدهد. قدرت عضله دو سر بازو و رفلکس تاندونى دو سر مربوط به ريشهٔ C6 است. رفلکس عضلهٔ سه سر بازو با ريشهٔ C7 ارتباط دارد. عضلات اينترينسيک دست که عمل آنها ابداکسيون و اداکسيون انگشتان است، توسط اعصاب C8 و T1 عصبدهى مىشوند.
توزيع حسى ريشهٔ L5 در سمت داخلى پا و انگشت شست پا مىباشد. ريشه S1 حس قسمت جانبى پا و انگشت پنجم و کف پا را تأمين مىکند. درد يا اختلال حسى در هريک از نواحى فوقالذکر مىتواند نشانهٔ درگيرى ريشههاى L5 يا S1 باشد. پلانتارفلکسيون عمدتاً توسط عمل حرکتى S1 تأمين مىشود در حالىکه دورسىفلکسيون توسط L5 انجام مىشود. اکستانسيون زانو توسط عضلهٔ چهارسر ران عمدتاً توسط ريشههاى حرکتى L3 و L4 تأمين مىگردد. رفلکس مچ پا (آشيل) عمدتاً وابسته به ريشه S1 است در حالىکه رفلکس زانو عمدتاً وابسته به ريشهٔ L3 و L4 است.
نحوهٔ توزيع حسى ريشههاى ساکرال (S2-S5) به اين شکل است که به ناحيهاى زينىشکل بر روى باسنها و کف پاها حسدهى مىکنند. کنترل ادرارى مثانه و اسفنکترهاى مقعدى توسط ريشههاى S2 تا S4 صورت مىگيرد و بنابراين سندرم دم اسب که عارضهاى نادر از بيرونزدگى شديد ديسک کمرى است، شامل از دستدادن حس نواحى پرينه و ناحيهٔ باسن بههمراه بىاختيارى ادرارى و مدفوعى است.