چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا
خاندان، ولادت و دوران جوانی
اصل خاندان مسعودسعد از همدان بود و با قدرت يافتن غزنويان يکى از نياکان او به غزنين مهاجرت کرده بود و در دربار غزنوي، وارد شغل ديوانى شده بود، چنانکه در شعر مسعود آمده است: 'که بندهزادهٔ اين دولتم به هفت تبار' که البته هفت نسل را قاعدتاً بايد اغراق دانست چون اگر چنانکه معمول است براى هر نسل ۳۰ سال در نظر گرفته شود، از تأسيس دولت غزنوى پيشتر خواهد رفت. | ||||||||||||
در سال ۴۲۷، به روايت بيهقى، سلطان مسعود غزنوى فرزند خود مجدود را به فرمانروائى هند منصوب کرد و سعد سلمان، پدر شاعر، بهعنوان مستوفى همراه مجدود به لاهور رفت (تاريخ بيهقى، ص ۶۵۴) و در آنجا اقامت دائم يافت، و صاحب املاک و مستغلات فراوان گرديد. | ||||||||||||
مسعودسعد به احتمال زياد در بين سالهاى ۴۳۸ تا ۴۴۰ در لاهور به دنيا آمد و اينکه در بعضى تذکرهها زادهگاه او را همدان يا جرجان نوشتهاند صحيح نيست و خود شاعر در اشعار گوناگون به اين نکته تصريح کرده است. | ||||||||||||
کودکى و نوجوانى شاعر در لاهور صرف آموختن علم و ادب و نيز فراگرفتن فنون جنگاورى و شکار و تيراندازى و سوارکارى گرديد؛ بهويژه آن که به سبب اشتغال پدران خود به امور ديوانى، آموختن شعر و ادب و ترسّل در خاندان موروثى بود(۱). بنابراين هنگامى که در سنين بيست و پنج سالگى به سيفالدوله پيوست، از هر جهت شايستگى منادمت و کارگزارى آن شاهزاده را دارا بود و چنانکه اشاره شد در جنگها، در کنار او شمشير مىزد و فتحنامه مىسرود و در هنگام بزم مديحه سرائى مىکرد و در جشنها و اعياد رسمي، به زبان شعر تبريک و تهنيت مىگفت. در ديوان چندين قصيده در تهنيت 'عيد صيام' (فطر) و 'عيد قربان' و 'عيد نوروز' خطاب به سيفالدّوله وجود دارد. | ||||||||||||
(۱). چنانکه خود گويد: | ||||||||||||
| ||||||||||||
اين روزگار، دوران تنعّم و کامروائى او بود چنانکه در شعر خود آرزو مىکرد که همين روزگار هميشه بماند: 'تا هست روزگار باد' . امّا اى بسا آرزو که خاک شده. | ||||||||||||
در سفرى که سيفالدّوله براى ديدار پدر خود از لاهور به غزنين مىرفت، مسعود نيز با او همراه بود. در پايتخت قصايد غرّائى در مدح سلطان ابراهيم و وزير و سپهسالار او سرود و با 'شاعران چيره زبان' غزنين مشاعره و مجابات کرد، بهخصوص با راشدي، ملکالشعراء دربار. گويا از همينجا آتش رشک آن شاعران زبانه کشيد و چون 'رتبت و پايگاه' او را نزد شاه ديدند به صدگونه 'تُنبُل و دستان' بر ضدّ او به توطئه و تهمت پرداختند چنانکه خود او مىگويد: | ||||||||||||
| ||||||||||||
از قضا در همين هنگام نيت تشرّف به حج و سفر خراسان در سر او پديد آمد و براى اين مقصود از سيفالدّوله اجازه خواست. اما سيفالدّوله که گويا دمدمه و افسون مدّعيان شاعر در او اثر کرده بود نه تنها اجازه نداد بلکه بر او خشمگين شد و گرفتارى شاعر از همينجا آغاز گرديد. اصرار او نيز بر خشم سيفالدّوله مىافزود، او را از کار بر کنار کرد: | ||||||||||||
| ||||||||||||
اما شاعر به غرور جوانى و اتکاء به هنر خود مىسرود: | ||||||||||||
| ||||||||||||
آيا شاهزادهٔ جوان و مغرورى که سرمست بادهٔ پيروزى است و از جانب پدر قدرتمند خود بر سرزمين وسيعى چون هند با آن همه ذخاير و غنائم حکومت مىکند، مىتواند تاب شنيدن چنين سخنانى را از يک شاعر داشته باشد: | ||||||||||||
| ||||||||||||
آرزوى سفر خراسان براى شاعر گناه بزرگى بهحساب آمد، چنانکه بعدها هر چه کوشيد آن را انکار کند فايده نبخشيد. با توجه به اينکه در آن روزگاران، شاعران نماينده شکوه و اقتدار دربار و مؤثرترين وسيلهٔ تبليغات حکومت بودهاند، به ناچار رفتن مسعود و پيوستن او به دربار سلجوقيان که رقيب سرسخت غزنويان بودند مىتوانسته براى او جرم سنگينى باشد بر همين اساس، علاوه بر عزل به فرمان سيفالدّوله اموال او را نيز ضبط کردند و شاعر که تا آن زمان به شتوانهٔ دارائى فراوان خود به شاعران ديگر صله مىداد و به گفتهٔ عوفى در لبابالاباب 'کاروانهاى نعمت به سايلان مىبخشيد' و در مفاخرههاى شاعرانهٔ خود از اينکه بخشندگى با سرشت او آميخته است و از اينکه بابت شعر از ممدوح صله نمىخواهد سخن مىگفت، تهىدست و آواره شد و ناگزير براى دادخواهى (چنانکه گويد: به حضرت آمدم انصاف خواه و دادطلب) زادگاه خود را ترک کرد و بهسوى غزنين رهسپار گرديد: | ||||||||||||
| ||||||||||||
(۱). منظور از 'ظهير دولت و داد' سلطان ظهيرالدوله ابراهيم است. | ||||||||||||
او با دلى پر آتش و چشمى پر خون، ترک يار و ديار کرد که شايد در پايتخت کار او سامان يابد، اما حاسدان کار خود را کرده بودند، ضمن آنکه در آنجا نيز خود را از خشم سيفالدّوله در امان نمىديد. مطلبى که در چهار مقالهٔ نظامى عروضى آمده است دربارهٔ اينکه سيفالدّوله قصد داشت به يارى سلجوقيان بر ضد پدر خود قيام کند و سلطان ابراهيم قبلاً آگاه شد و او و ياران او را بازداشت کرد و مسعودسعد نيز به اتهام دستيارى سيفالدّوله به زندان افتاد و در هيچ منبع تاريخى معتبرى تأييد نشده و با ديوان مسعود نيز تناقض دارد(۱). | ||||||||||||
(۱). نگارنده اين موضوع را در ضمن مقالهاى با عنوان 'مسعودسعد و گناه آزادگى' در شمارهٔ تابستان ۱۳۷۲ فصلنامهٔ هستى، صفحهٔ ۱۵۰ به بعد به شرح بيان کرده است. |
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران سریلانکا پاکستان مجلس شورای اسلامی دولت حجاب رئیسی سید ابراهیم رئیسی ایران و پاکستان مجلس رئیس جمهور رهبر انقلاب
سیل طرح ترافیک شهرداری تهران تهران هواشناسی پلیس سلامت فراجا وزارت بهداشت فضای مجازی سازمان هواشناسی قتل
قیمت خودرو قیمت دلار خودرو بانک مرکزی قیمت طلا بازار خودرو ایران خودرو دلار سایپا بورس تورم ارز
ترانه علیدوستی مهاجرت کتاب تلویزیون سینمای ایران سریال فیلم شعر تئاتر سینما رادیو
سازمان سنجش کنکور ۱۴۰۳ دانش بنیان
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا غزه فلسطین روسیه جنگ غزه چین اتحادیه اروپا ترکیه عملیات وعده صادق اوکراین
فوتبال استقلال پرسپولیس تراکتور باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس بازی فوتسال رئال مادرید بارسلونا سپاهان لیگ برتر
فرونشست زمین وزیر ارتباطات ایلان ماسک تبلیغات همراه اول هوش مصنوعی فناوری اپل تلگرام ناسا تسلا
سازمان غذا و دارو کاهش وزن سلامت روان یبوست پیری دوش گرفتن