پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

خر


خر آخور خودش را گم نمى‌کند
نظير:
گدا شب جمعه را گم نمى‌کند
- کور به‌کار خود بيناست
خرِ آدم بِهْ از آدمِ خر
نظير: خرِ سر به راه، بهتر از آدم بيراه
خر آسيابان است راه خود را مى‌داند
خراب چون نشود خانه‌اى که بر سرِ آب است؟ (نسيمى هروى)
خراب را خراج نباشد
رک: آفت رسيده را غم باج و خراج نيست
خواب شود باغى که کليدش چوب مو است!
خرابيِ بصره، آباديِ بغداد است
رک:زيان کسان سود ديگر کس است
خرابى چون که از حد بگذرد آباد مى‌گردد
رک: تا پريشان نشود کار به سامان نرسد
خرابى همه عالم ز خوردنِ مى‌ناب است
نظير: چرا دنيا نشود خراب که گريه هم مى‌خورد شراب
رک: باده کم خور خرد به ياد مده
خراج از خراب نخواهند
رک: آفت رسيده را غم باج و خراج نيست
خر ادعاى شناگرى مى‌کند، به آب که رسيد فراموشش مى‌شود
خر ارجُلِّ اطلس بپوشد خر است٭
رک: پالان ترمه خر را عوض نمى‌کند
٭ نه مُنعم به مال از کسى بهتر است ................................ (سعدى)
خر از کفه دور!
نظير: دست خر کوتاه!
خر از لگد رنجه نشود
خر از من، خرمن از خواجه! کار را کارگر مى‌کند، حاصل يا سود نصيب آقا مى‌شود
نظير: رنج را ما برديم و گنج ارباب دولت برده‌اند (خواجوئ کرمانى)
خراشيده را هست قصد خراش٭
نظير:
غافل مشو از هر که دلش آزردى
- چو تير انداختى بر روى دشمن حذر کن کاندر آماجش نشستى (سعدى)
٭ چو آزرده شد خصم ايمن مباش ........................... (...؟)
خران را کسى در عروسى نخواند مگر وقتِ آن کآب و هيزم نماند (نظامى)
رک: خر را که به عروسى مى‌برند براى خوشى نيست براى آبکشى است
خرِ باربَر بِهْ که شير مردم دَر (سعدى)
رک: سگ از مردم مردم‌آزار به
خر بارکش را بارش مى‌کنند
رک: هر که خر شد بارش مى‌کنند
خر بانگ کرد، ابله سر جنبانيد!
خر بر آن آدمى شرف دارد که چو خر ديده بر علف دارد (نظامى)
نظير: آدميزاد چارپا نيست که چشمش فقط به آب و علف باشد
خر برفت و خر برفت و خر برفت! ٭
اين مَثَل مأخوذ از حکايت زير است که در مثنوى مولانا جلال‌الدين رومى تحت عنوان 'فروختنِ صوفيان بَهيمهٔ مسافر را جهت سَماع' نقل شده است:
صوفئ در خانقاه از ره رسيد مرکب خود بُرد در آخُر کشيد
آبَکَش داد و علف از دست خويش نه آنچنان صوفى که ما گفتيم پيش
صوفيان تقصير بردند و فقير کادَ فَقْرٌ أَنْ يِعى کُفْراً يُبِير
هم در آن دم که خرک بفروختند لوت آوردند و شمع افروختند
ولوله افتاد اندر خانقَه که امشبان لُوت و سماعست و شَرَه
و آن مسافر نيز از راهِ دراز خسته بود و ديد آن اقبال و ناز
صوفيانش يک بيک بنواختند نرد خدمت‌هاى خوش مى‌باختند
لوت خوردند و سماع آغاز کرد خانقه تا سقف شد پر دود و گرد
چون سماع آمد ز اول تا کران مطرب آغازيد يک ضرب گران
خر برفت و خر برفت آغاز کرد زين حرارت جمله را انباز کرد
زين حراره پاى‌کوبان تا سحر کف‌زنان خر رفت خر رفت اى پسر
از ره تقليد آن صوفى همين خر برفت آغاز کرد اندر حنين
چون گذشت آن نوش و جوش و آن سماع روز گشت و جمله گفتند الوداع
خانقه خالى شد و صوفى بماند گَرد از رخت آن مسافر مى‌فشاند
خادم آمد گفت صوفى خر کجاست گفت خادم ريش بين جنگى بخاست
گفت من خر را به تو بسپرده‌ام من ترابر خر موکل کرده‌ام
گفت من مغبول بودم صوفيان حمله آوردند و بودم بيم جان
گفت گيرم کز تو ظُلماً بستدند قاصدِ خونِ منِ مسکين شدند
تو نيايى و نگوئى مرمرا که خرت را مى‌برند اى بى‌نوا
گفت والله آمدم من بارها تا ترا واقف کنم زين کارها
تو همى گفتى که خر رفت اى پسر از همه گويندگان باذوق‌تر
باز مى‌گشتم که او خود واقف است زين قضا راضيست مرد عارف است
گفت آن را جمله مى‌گفتند خَوش مر مرا هم ذوق آمد گفتنش
مر مرا تقليدشان بر باد داد که دو صد لعنت بر آن تقليد باد(نقل به تلخيص از دفتر دوم مثنوى )
نظير: دستک بزنيد که هر چه بردند بردند!
٭........................ عمر من با عمر خر يکسر برفت
خرِ برهنه را پالان نتوان گرفت
رک: دارنده مباش از بلاها رستى
خر بزرگه‌اش توى دالان است
نظير:
چغندر بزرگ تهِ ديگ است
- هنوز کجايش را ديده‌اى؟
خربزه تا زمستان بى‌لک نمى‌مانَد
خربزهٔ شيرين نصيب کفتار مى‌شود٭
نظير:
انگور خوب نصيب شغال مى‌شود
- پرى قسمت حبشى مى‌شود
٭ تمثّل:
نشود شاهد زيبا رو جز همدم زشت نخورد خربزهٔ شيرين الّا کفتار (قاآنى)
خربزه که خوردى بايد پاى لرزش هم بنشينى
رک: هر که خربزه مى‌خورد پاى لرزش هم مى‌نشيند
خربزه مى‌خورى يا هندوانه؟ هر دووانه! (عامیانه).
رک: گفتند خربزه مى‌خورى يا هندوانه...
خر بندرى را از دمش شناسند
رک:خر نر را از خايه‌اش شناسند
خر بنده به خانهٔ شتريان آيد٭
رک: کبوتر با کبوتر باز با باز
٭ از زلف تو بوى عنبر و بان آيد ز آن تنگ‌دهان هزار چندان آيد
زلف تو همى سوى دهان ز آن آيد ...........................(فرّخى سيستانى)
خربزه که شيرين شد البتّه ترک دارد!
خر به بازار رى فراوان است باخبر باش تا تنه رى (نشاطى خان)
خر به بوسه و پيغام آب نخورد
هر کارى راهى دارد، هر کارى را بايد از راه و طريق مخصوص به خودش انجام داد
نظير: خر به سفارش آب نمى‌خورد
خر به سعى آدمى نخواهد شد٭
رک: تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است
٭ ......................... گرچه در پاى منبرى باشد
و آدمى را که تربيت نکنند تا به صد سالگى خرى باشد (سعدى)
خر به سفارش آب نمى‌خورد
رک: خر به بوسه و پيغام آب نخورد
خر به فکر جو است و خر بنده به فکر دو! ٭
نظير: فيل خوابى مى‌بيند و فيلبان خوابى
٭ يا: خر فکر جو مى‌کند و خر بنده فکر دو!


همچنین مشاهده کنید