اگر به صفحهٔ روزنامهها مراجعه کنيم، انواع مختلف پرخاشها را خواهيم ديد. مثلاً، در اروميه، دخترى با اسلحه پدر خود را به قتل مىرساند. در قم، به پاساژ ملت حملهٔ مسلحانه مىشود و در نتيجه هفت نفر از مغازهداران و مردم کشته و زخمى مىشوند. در جنوب تهران مرد جوانى با شليک گلوله به قتل مىرسد. نمونههائى از اين نوع پرخاش، حتيٰ با شدتهاى باورنکردني، در همه جاى دنيا ديده مىشود. در آمريکا، مردى به نام چارلز ويتمن (Charles Whitman)، از سردردهاى وحشتناک رنج مىبرد. او، بهعلت احساسات دشمنانهٔ غيرقابل کنترلى که از مدتها پيش داشت، پيش روانپزشک مىرود. بعد، صبح اولين روز ماه اوت ۱۹۶۶، زن و مادرش را مىکشد و بلافاصله خود را به بالاى برج دانشگاه تگزاس مىرساند تا عابران را به رگبار گلوله ببندد. رفتار اينگونه افراد، مخصوصاً در مورد اخير، را چگونه مىتوان تبيين کرد؟ پس از معاينهٔ چارلز، در مغز او غدهاى به اندازهٔ يک گردو مشاهده مىشود. اين نوع رويدادها ما را در جهت طرح اين سؤال هدايت مىکنند که آيا منشأ رفتارهاى پرخاشگرانه مغز است؟
تبيينهاى مختلف از پرخاشگرى
تبيينها
تفسيرها
تبيين فيزيولوژيک
او بايد آسيبهاى مغزى داشته باشد.
ميزان تستوسترون او بايد بالا باشد.
پرخاش ارثى است: والدين او بايد پرخاشگر باشند.
تبيين روانکاوانه
(روانتحليلى)
سايق مرگ او وادار مىکند که مرا از بين ببرد،
و مکانيسمهاى کنترل او، بهطور قطع، نقش دارد.
تبيين کردارشناختى
پرخاش، غريزى است. او بايد، از مدتها پيش،
انرژى خود را جمع کرده باشد و من هم، بدون آنکه بدانم،
اصولاً بايد کارى انجام داده باشم که پرخاش او را راه بيندازد.
تبيين از طريق
ناکامى - پرخاش
مسلماً من مانع رسيدن او به يکى از هدفهاى وى شدهام.
فرمولبندى مجدد نظريهٔ
فرمولبندى مجدد نظريهٔ
مجبور شدهام او را به شيوهٔ غلط و عمدى ناکام کنم و
او ياد گرفته است که به هنگام ناکامى پرخاش کند.
يادگيرى کنشگر
در گذشته، رفتارهاى پرخاشگرانهٔ او را تقويت کردهاند.
يادگيرى مشاهدهاى
او پرخاش کردن را، با مشاهدهٔ الگوهاى پرخاشگر
در اطراف خود يا در تلويزيون، ياد گرفته است.
برخى تحقيقات نشان مىدهد که وجود آسيب در مناطقى از مغز، مناطقى که رفتار را کنترل مىکنند، مىتواند رفتارهاى پرخاشگرانه را موجب شود. مثلاً، اشخاصى که در مغز خود غده دارند يا مغز آنها در تصادف آسيب ديده است، امروز و فردا است که احساس کنند سطح پرخاشگرى آنها افزايش مىيابد.
از طرف ديگر، مارک و اِروين (Mark And Ervin) در سال ۱۹۷۱ کشف کردهاند که تحريک برخى مناطق مغز، برخى اشخاص را در جهت پرخاشگرى سوق مىدهد. اما، نتايج تحقيقات والنستين (Valenstein) در سال ۱۹۷۳ با اين نتايج تفاوت دارد، بدين صورت که تحريک اين مناطق هميشه نتايج يکسانى به بار نمىآورد. حتى در مورد حيوانات، پرخاشگرى از الگوى واحدى پيروى نمىکند. مثلاً، تحريک همين مناطق در ميمونها (دلگادو (Delgado)، در سال ۱۹۶۹)، بر حسب اينکه حيوان، در سلسله مراتب گروه، در حضور ميمونى بالاتر يا پائينتر از خود قرار بگيرد. واکنشها متفاوت خواهد بود. مىبينيم که در اينجا، يادگيري، با واکنشى که قبلاً خودکار بود، به مخالفت برمىخيزد.
هرچه باشد، تحقيق در مورد اشخاصى که آسيب مغزى دارند، اجازه نمىدهد که همهٔ رفتارهاى پرخاشگرانه تبيين شود، زيرا اين نوع آسيب بخش بسيار ناچيزى از جمعيت را دربر مىگيرد، حال آنکه پرخاش رفتار بسيار رايجى است. بهعلاوه، وقتى تحريک برخى مناطق مغز، گاهى رفتار پرخاشگرانه راه نمىاندازد، بايد آنچه را که در محيط موجب تحريک اين مناطق مىشود در نظر گرفت تا علت پرخاش را فهميد. به سخن ديگر، وقتى در آزمايشگاه، برخى مناطق با الکترود تحريک مىشود اما رفتار پرخاشگرانه راه نمىافتد، هيچ دليلى ندارد که تحريک همين مناطق در محيط طبيعي، مثلاً، مشاهدهٔ يک دشمن خطرناک، موجب رفتار پرخاشگرانه نشود.