جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

پو و په


پوست پلنگ اگر شگون داشت اول به تن صاحبش دوام مى‌کرد! (يا: پوست پلنگ اگر ميمنت داشت...)
پوست خر و دندان سگ!
رک: سرِ خر و دندان سگ!
پوست سگ لايق دندان سگ!
رک: سرِ خر و دندان سگ!
پوست شتر بارِ خر است
رک: شتر اگر مرده هم باشد پوستش بار خر است
پوستين بهرِ دى آمد نى بهار٭
نظير: هر چيزى به‌جاى خويش نيکوست
٭ فِرقت از اغيار بايد نى زيار ............................. (مولوى)
پول آدم را خوش‌سليقه مى‌کند
پول آدم را مى‌رقصاند
پول آدم مؤمن را هم خرس‌الدنيا و خوک‌الآخرة مى‌کند (از ساخته‌هاى عوام)
نظير: زر خرد را واله و شيدا کند
پول است نه جان است که آسان بتوان داد! (ابوالقاسم حالت)
رک: بايد ز جان گذشت و پنا باد خرده کرد
پول بده، آش بخور! (عامیانه).
رک: تا پول ندهى آش نخورى
پول بده روى سبيل شاه نقّاره بزن
رک: با پول روى سبيل شاه نقّاره مى‌زند
پولِ بى‌زيان را دست آدم زباندار نبايد داد
خلاف: پول را بايد سپرد دست حاج ابوتراب
پول پول را پيدا مى‌کند
رک: پول پيش آدم پولدار مى‌رود
پول پيدا کردن آسان ليکن نگاه داشتنش مشکل است
نظير: مال را هر کسى به‌دست آرد رنجش اندر نگاه داشتن است
پول پيش آدم پولدار مى‌رود
نظير:
پول نصيب آدم پولدار مى‌شود
- پول پول را پيدا مى‌کند
- زر زر آرد گنج گنج
- ثروت ثروت مى‌آورد (و نکبت نکبت)
- زر زر کشد (و بى‌زر دردسر)
- آب به آبادانى مى‌رود
- فتد ميوه در آستين فراخ
- روغن روى روغن مى‌رود بلغور خشک مى‌ماند
- دولت روى دولت مى‌رود و نکبت روى نکبت
- مال روى مال مى‌رود مگس روى چشم کور
- پول روى پول مى‌رود، خاک روى خاک
- يکى بر صد آيد نه بر صد يکى
پول حرام يا خرج شراب شور مى‌شود يا شاهد کور!
رک: مال حرام برکت ندارد
پول حلاّل مشکلات است
رک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا...
پول دادم به آمل، نان گرفتم به بابل (عامیانه).
رک: طشت طلا بگير به سرت و برو
پول دارد که آواز خروش نشنيده است
پول دارى ضامن شو، بيکارى شاهد شو
مقایسه شود با: ضامن يا دست به کيسه است، يا دست به يقه
پولدارها به کباب، بى‌پول‌ها به دود کباب!
نظير: به گيتى هر آنکس که دارد خورد چو خوردش نباشد همى بنگردد(فردوسى)
رک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا...
پول‌دارى ضامن شو، بيکارى شاهد شو
نظير:
ضامن يا دست به کيسه است يا دست به يقه
- ضامن مشو و امانت از کس مَسِتان (از جامع‌التمثيل)
پول داشته باش، زهر مار داشته باش!
رک: پول داشته باش، کوفت داشته باش!
پول داشته باش، کوفت داشته باش!
نظير:
پول داشته باش، زهر مار داشته باش
- سرِ خر باش، صاحب زر باش
- زر داشته باش، گر داشته باش
- داراى مال باشد هر چند مار باشد
پول را از کاغذ نمى‌بُرند!
نظير: پول علف خرس نيست
پول را بارِ خر هم مى‌کنند!
پول داشتن نشانهٔ بزرگى و تشخص نيست
نظير: جهود هم خيلى پول دارد
پول را بايد سپرد دست حاج ابوتراب!
پول را روى تابوت مرده بگذارى مرده برايت ابوعطا مى‌خواند! (عامیانه).
رک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا...
پول سفيد از براى روز سياه خوب است
نظير: زر سفيد بوَد از براى روز سياه (آشنا)
پول عاشقى به کيسه برنمى‌گردد
نظير:
زر عاشقى دوباره به کيسه نرود (از جامع‌التمثيل)
- روغن ريخته ديگر جمع نمى‌شود
پول علف خرس نيست!
نظير: پول را از کاغذ نمى‌برّند
پول غول است و ما بسم‌الله٭
نظير: سکهٔ جن است و بنده بسم‌الله
٭ ايرج ميرزا گفته است:
بگريزد ز من از نيمهٔ راه پول غول آمد و من بسم‌الله
پول قحبه‌گى خرج سُرخاب سفيداب مى‌شود
رک: مال حرام برکت ندارد
پول قلب هر جا برود برمى‌گردد
رک:
سکّه شاه ولايت هر جا رود پس آيد
- جنس که جَلَب باشد از هند برمى‌گردد
- مال بد بيخ ريش صاحبش!
پول کار مى‌کند پولدار لاف مى‌زند
پول کم و سليقه بسيار!
پول که از خودت نيست حاتم طائى بشو!
مقایسه شود با:
  'خرج که از کيسهٔ مهمان بوَد حاتم طائى شدن آسان بوَد' و نظاير آن
پول که دادى بالاى سبيلت نقّاره مى‌زنند
رک: با پول روى سبيل شاه نقّاره مى‌زنند
پول گِرد و بازار دراز! (عامیانه).
اگر نخواهى کالاى خود را به بهاء مناسب بفروشى در سراسر بازار فراوان است از دکّان ديگرى خواهم خريد.
نظير: خر در بازار و دِرهم در آستين!
پول نداده وسط لحاف خوابيده! (عامیانه).
نظير: نه بيل زدم نه پايه، انگور خوردم به سايه! بيل مَرده، چاه کنده!
پول ندارى سگ بزن! (عامیانه).
رک: تا پول ندهى آش نخورى
پول نصيب آدم پولدار مى‌شود
رک: پول پيش آدم پولدار مى‌رود
پول نمى‌دهى معرکه بر هم مزن!
پولِ واويلا خرج وامصيبتا مى‌شود
رک:، مال حرام برکت ندارد
پول، يکى از اسم‌هايش هم ستّارالعيوب است
پهلوان از پُرفندى٭ به زمين مى‌خورد (عامیانه).
نظير:
روباه سياه از کمر به تله مى‌افتد
- روباه از هر دو دست به تله مى‌افتد
- زرنگى زياد مايهٔ جوانمرگى است
- کلاغ از هر دو پا به دام مى‌افتد
٭ پُرفندى: پُر فنى
پهلوان از پوست خربزه زمين مى‌خورد
نظير: يک تب پهلوان را مى‌خواباند
پهلوان زنده را عشق است!
نظير:
يار زنده بِهْ که شوى مرده
- هوش زنده بِهْ از گربهٔ مرده
- سگ زنده بِهْ که شير مرده
پهلوانى نتوان کرد به زور دگران٭
نظير: ره نتوان رفت به پاى کسان (نظامى)
٭ من به عقل دگران کار نمى‌يارم کرد ............................ (عماد فقيه)
پهلويِ هر گل نهاده است خاري٭
رک: گنج و مار و گل و خار و غم و شادى به همند
٭ چنان چون بگويند اندر مَثَل‌ها که...................(فرّخى سيستانى)
پهنش کردى بيل مى‌شود، درازش کردى ميل!
رک: آهنگرى کارى ندارد، آهن را پهن کنى مى‌شود بيل دراز کنى مى‌شود ميل


همچنین مشاهده کنید