پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

به(۶)


به گيتى بِهْ از راستى پيشه نيست ٭
نظير:
به گيتى کيميا چون راستى نيست (ويس و رامين)
- راستى شغل نيکبختان است (سنائى)
- سرِ ناراستى‌ها راستى است
- اگر دروغ نيکوست راست از آن نيکوتر است
- هيچ تقلّبى بهتر از راستى نيست
- اگر راستى کارت آرامشى
- راه راست برو اگر چه دور است
- مردان ز راه راست به منزل رسيده‌اند (على‌اصغر حکمت)
٭ ......................... ز کژّى بتر هيچ انديشه نيست (فردوسى)
به گيتى عاشقى بى‌غم نباشد ٭
رک: خوشى و عاشقى با هم نباشد
٭ ....................... خوشى و عاشقى با هم نباشد(اسعد گرگانى)
به گيتى کيميا چون راستى نيست ٭
رک: به گيتى به از راستى پيشه نيست
٭ ..................... که عزِّ راستى را کاستى نيست(اسعد گرگانى)
به گيتى بيش مانى بيش بينى ٭
٭................... زمانى نوش و گاهى نيش بيني
به گيتى نمانَد به‌جز نام نيک (فردوسى)
نظير: آنچه مى‌مانَد به جا از آدمى نام است و بس (پرتو بيضائى)
به لُر گفتند: زردآلو بخور تا رنگت سرخ و سفيد بشود. گفت: به رنگ خود چه کرده است که به رنگ من بکند؟
رک: لرزانک خودش را نمى‌تواند نگه‌دارد چگونه مرا نگاه خواهد داشت؟
به لقمان حکمت آموختن غلط است
نظير:
به لقمان حکمت‌آموزى چه باشد
- حکمت به لقمان آموختن بى‌ادبى است
به لقمان حکمت‌آموزى چه باشد (از جامع‌التمثيل)
رک: به لقمان حکمت آموختن غلط است
به لوطى گفتند: شلوارت را دزديدند. گفت: بگذار ببرند، توش تيز داده‌ بودم
رک: شلوار لوطى را دزديدند...
به لوطى معلّق زدن٭ نبايد آموخت
نظير:
مُشعبد را نبايد بازى آموخت (نظامى)
- برآزموده استادى مکن
٭ يا: پشتک و وارو زدن
به مارماهى مانى، نه اين تمام و نه آن منافقى چه کنم، مار باش يا ماهى (سنائى)
رک: نه مار است نه ماهى
به مالت مناز به يک شب بند است، به حُسنت مناز به يک تب بند است
رک: به حُسنت مناز به يک تب بند است، به مالت مناز به يک شب بند است
به مالِش پدران است بالِش پسران٭
نظير: بچّه عزيز است، تربيت او عزيزتر است
٭ ................................ به سر بريدن شمع است سرفرازى و ناز (ابوحنيفهٔ اسکافى)
به مال مفت رسيدى هلاک کن خود را
رک: مفت باشد گلوله جفت جفت باشد
به ماه مى‌گويد تو در نيا تا من درآيم. بى‌نهايت زيبا و جميل است.
نظير:
مثل ماه شب چهارده است
- مثل قرص قمر است
به ماهى گفتند: چرا حرف نمى‌‌زنى؟ گفت: دهانم پرآب است (عامیانه).
به مردِ دغا، نردِ دغا بايد باخت (طوطى‌نامه)
رک: سوراخ کج ميخ کج مى‌خواهد
به مرده که رو بدهى به کفنش خرابى مى‌کند! (عامیانه).
رک: گدا را که رو بدهى ادعاى قوم و خويشى مى‌کند
به مرگِ بَدان شادمانى رواست ٭
رک: پس از مرگ عدو خوش مى‌توان زيست
٭ ......................... اگرچه تن ما همه مرگ راست (فردوسى)
به مرگ بگير تا به تب راضى شود
به مرگ خر بوَد سگ را عروسى
رک: ز مرگ خر بوَد سگ را عروسى
به مرگ عدو شادمانى خطاست٭
نظير:
مرا به مرگ عدو جاى شادمانى نيست که زندگانى ما نيز جاودانى نيست (سعدى)
- اى دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذرى شادى مکن که بر تو همين ماجرا رود (سعدى)
- شادمانى مکن که دشمن مُرد تو هم از مرگ جان نخواهى برد (سعدى)
٭ اقتباسى است از مصراع اول اين بيت فردوسى:
به مرگ بدان شادمانى رواست اگرچه تن ما همه مرگ راست
به مستراح افتاده، ازبگى که نيفتاده (عامیانه).
نظير: اگر پيراهنش دريده اصلش که نپريده
به مست و به ديوانه مدهيد پند ٭
نظير:
مست کجا پند کجا؟
- از نصيحت مست را هشيار کردن مشکل است (صائب)
- از مست و مجنون در خفته قلم تکليف برگرفته‌اند (مرزبان‌نامه)
٭ ......................... مخنديد بر پير و بر دردمند (اسدى)
به مفلس فقط آرزو داده‌اند
رک: سرمايه مفلس آرزوست
به مُلاّ٭ گفتند: بچه‌ها ازت نمى‌ترسند. گفت: باکى نيست، من هم از آنها نمى‌ترسم!
٭ مُلاّ: آخوند مکتبي
به مُلاّ نصرالدين گفتند: در فلان خانه سور مى‌دهند، گفت: به من چه؟ گفتند: تو را هم دعوت کرده‌اند، گفت: به شما چه!
نظير: گفت: خانهٔ قاضى عروسى است. گفت: به تو چه، گفت: مرا هم دعوت کرده‌اند. گفت: به من چه!
به ملاّنصرالدين گفتند: طنابت را بده گفت: رويَش ارزن پهن کرده‌ام!
رک: اگر عذر است اين نيز بس است
به من بگو با که معاشرى تا بگويم کيستي٭
نظير: تو اول بگو با کيان دوستى من آنگه بگويم که تو کيستي
٭ اين مثل از زبان فرانسه وارد زبان فارسى شده است. اصل آن در زبان فرانسه چنين است: moi qui tu hantes، et js te dirai qui tu es Dis
به منزل رسيد آنکه پوينده بود٭
رک: جوينده يابنده است
٭ ......................... بِهى يافت آن کس که جوينده بود (فردوسى)
به مهمان که رو بدهى صاحب خانه مى‌شود
رک: به گدا گفتند خوش آمد، توبره‌اش را کشيد پيش آمد!
به ميخ مى‌زند که نعل بفهمد
رک: بچهٔ خود را مى‌زند تا چشم همسايه بترسد
بِهْ مى‌دهد دِه بگيرد
رک: کُرّه داده شتر مى‌خواهد
به نابودنى‌ها مداريد اميد ٭
٭ ......................... که گويد که بار آورد شاخ بيد (فردوسى)
به ناکار ديده مفرماى کار٭
نظير:
نکرده کار را مبر به‌کار
- هر که ناآزموده را کار فرمايد ندامت بَرَد (سعدى)
- بر مردم ناآزموده ايمن مباش (قابوس‌نامه)
- مده کار معظم به نوخاسته (سعدى)
٭ نخواهى که ضايع کنى روزگار .......................... (سعدى)
به نام حسنى، به کام حسينى
رک: به اسم بچه، مادر مى‌خورد قند و کلوچه
به نام عيسيٰ، به کام موسيٰ
رک: به اسم بچه، مادر مى‌خورد قند و کلوچه
به نامِ قادر، به کامِ نادر
رک: به اسم بچه، مادر مى‌خورَد قند و کلوچه
به نام ما، به کام شما!
رک: به اسم بچه، مادر مى‌خورد قند و کلوچه
به نام نيکو مردن بِهْ که به ننگ زيستن (قابوس‌نامه)
رک: بميرم به نام و نمانم به ننگ


همچنین مشاهده کنید