شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

مطالعات فمینیستی


شمارى از کسانى که در زمينهٔ اوقات فراغت بر روى مسائل فمينيستى کار کرده‌اند به‌طور متقاعدکننده‌اى استدلال مى‌کنند که اوقات فراغت براى مردان و زنان مفاهيم متفاوتى دارد. بيشتر پژوهش‌هائى که در زمينهٔ اوقات فراغت انجام گرفته بازتاب تجربهٔ مادران در مورد اشکال و فعاليت‌هاى اوقات فراغت است. در تعاريفى که اوقات فراغت به‌عنوان وقت - آزاد پس از انجام کارهاى موظف با حقوق توصيف مى‌شود، تجربهٔ روزانهٔ بيشتر زنان ناديده انگاشته شده است. همجوشى وقت - آزاد، فعاليت‌هاى اوقات فراغت و لذت از نظر زنان و مردان به صور مختلفى تجربه مى‌گردد. بى‌پرده بگوئى زنان نسبت به مردان اوقات فراغت کمترى دارند. در تعريف سنتى و قراردادى اوقات فراغت، چندان توجهى به تجربهٔ زنان نمى‌شود حال آنکه آنان ۵۰% نيروى کار را تشکيل مى‌دهند، ۲۵% کل دستمزد را دريافت مى‌دارند و در اکثر خانواده‌ها ۱۰۰% کارهاى خانه را انجام مى‌دهند. پاره‌اى از نويسندگان اين نابرابرى را احساس و اشاره کرده‌اند که اين عوامل از قبيل طبقه، نژاد آموزش، درآمد و داشتن اتومبيل پراهميت‌تر است.
در محدودهٔ بررسى‌هاى فمينيستي، اوقات فراغت به‌عنوان جايگاهى براى پدرسالارى به حساب مى‌آيد که مى‌توان به شکل گسترده‌ آن را براى اهداف کنونى اين بحث به‌عنوان تسلط مردان بر زنان تعريف کرد.
ساختارها و راهبردهاى رسمى مورد استفادهٔ مردان براى تسلط بر زنان به‌طور عام اوقات فراغت آنان به‌طور خاص، گونه‌گون، پيچيده‌ و برجهنده است. دستيابى به چنين تسلطى با مشارکت همهٔ مردان امکان‌پذير است؛ مردان منفردى که ادعا دارند طرفداران سرسخت تسلط مردان بر زنان نيستند، ممکن است به شکلى انفعالى به تزئينات ساختارى گسترده‌ترى که باعث تضمين تسلط مردان بر زنان مى‌شود تن در دهند.
بيشتر نظريه‌پردازان نام برده نظر خود را بر روابط مشترک بين سه بنياد عمدهٔ زير متمرکز ساخته‌اند.
استدلال تحليل‌هاى فمينيستى بر اين پايه استوار است که يک چنين الگوى مبتنى بر عقل سليم يک بعدى است و در آن بعد جنسيت در روابط اجتماعى در نظر گرفته نشده است. افراد داراى 'جنسيت' هستند و تقسيم بنيادين جنسى بين مردان و زنان باعث ادامهٔ زيست و زيستن مى‌گردد. بنابراين، جنسيت انسان در روابط اجتماعى عاملى قطعى و مهم به شمار مى‌آيد و در بسيارى از بررسى‌ها تعيين کنندهٔ فرصت‌ها و قيد و بندهاى اوقات فراغت به شمار مى‌رود. الگوى پيشين نياز به قالبگيرى دوبارهٔ دارد:
پُر واضح است که زنان و مردان در روابط اجتماعى در حوزه‌ها و لايه‌هاى متفاوتى جاى مى‌گيرند. زنان بيشتر امکان دارد که در حوزه‌ٔ 'خصوصي' خانوار، خانواده قرار گيرند و مراقبت‌هاى عاطفى و انجام امور خانگى را برعهده داشته باشند در حالى که مردان در لايهٔ (حوزهٔ) عمومى کار، سياست و اوقات فراغت واقع مى‌شوند، و تحت پشتيبانى حوزهٔ 'خصوصي' قرار مى‌گيرند و زنان به آنان خدمت مى‌کنند. زنانى که کار مى‌کنند با زحمت دوگانه انجام کار استخدامى و رسيدگى به کار خانه روبه‌رو هستند اين گونه تقسيمات جنسى در روابط اجتماعى اخيراً از طريق پژوهش در اوقات فراغت مورد کاوش و بررسى قرار گرفته است. اوضاع به گونه‌اى است که گويا پژوهشگران دربارهٔ اوقات فراغت که اغلب مردان هستند، هيچ‌گاه از خود نپرسيده‌اند که چرا پيش از شنا کردن براى تعويض لباس به رختکن‌هاى ويژهٔ مردان مى‌روند.
مخالفان جنبش‌هاى زنان (آنتى‌‌فمينيست‌ها) استدلال مى‌کنند که تقسيم کار براساس جنسيت امرى طبيعى و گريز ناپذير است. ناهمگونى‌هاى جنسى بين زن و مرد نشان مى‌دهد که مسأله توليد مثل ايجاب مى‌کند که زن‌ها پرورانندهٔ کودکان باشند. اما در اين ديدگاه فرض بر آن است که زيست‌شناسى تعيين کنندهٔ رفتارهاى اجتماعى و فرهنگى است؛ و اينکه غريزه زن‌ها را به‌طور 'طبيعي' به طرف مادر بودن، انجام کارهاى خانه و مراقبت از کودک سوق مى‌دهد. انسان‌ها ممکن است به‌عنوان صخره‌هائى در نظر گرفته شوند که با حروف الفبا مشخص شده و پيام مذکر يا مؤنث را انتقال مى‌دهند. تازه وضعيت موضع فمينيستى از اين هم پيچيده‌تر است و استدلال مى‌کند که پيام زيستى جنس به تدريج و در طى دوران کودکى و بلوغ تغيير مى‌کند و به شکل 'جنسيت' متظاهر مى‌گردد. اين بدان مفهوم است که تقسيم زيستى بين مذکر و مؤنث با توجه به ناهمگونى‌هاى اجتماعى مذکر بودن و مؤنث بودن با به عبارت معمول‌تر داشتن حالات زنانگى و مردانگى خودنمائى مى‌کند. دشوارى‌هاى عديده‌اى در راه شناخت تقسيمات 'طبيعي' و 'اجتماعي' وجود دارد و نبايد دقت خود را صرف بررسى اين دشوارى‌ها کنيم چرا که روابط بين انسان‌ها و وجود فيزيکى خودشان يکى از مشکلات رو در روى هر گونه نظريهٔ اجتماعى است که کمتر راجع به آن نظريهٔ پردازى شده است. به هنگامى که افراد وجود فيزيکى خودشان را در روابط متجلى مى‌سازند مسألهٔ جنسيت مطرح مى‌گردد. تعاريف فرهنگى جنسيت به مرور زمان هم در درون وهم در بين جوامع مختلف ديگرگون مى‌شود. مردان و زنان در مواقعى که هر نسل به نحوى با مسألهٔ تقسيم جنسى کار کنار مى‌آيند،وجود خودشان را به اشکال مختلفى تعريف مى‌نمايند. در گفت و گو در باب نقش‌هاى جنسيت، قيد و بندها و فرصت‌هائى وجود دارد و بررسى‌هاى فمينيست‌ها قيد و بندهاى مبتلا به زنان که در پژوهش‌هاى پيشين ناديده انگاشته شده يا مسلم فرض شده است را برجسته‌سازى مى‌کند.
درک وسعت و تنوع بررسى‌هاى گروه‌هاى طرفدار زنان به‌ويژه براى مردان کارى است دشوار. آنچه در پى مى‌آيد خلاصهٔ ساده شدهٔ رئوس مطالب سه ديدگاه مهم موجود در زمينهٔ فمينيسم است. در مغايرت صرف با جامعه‌شناسى پيکره‌بندى و بررسى‌هاى فرهنگي، فمينيسم از حوزه‌اى مطالعات دانشگاهى به شمار نمى‌آيد، بلکه فرايند و تجربه‌اى سياسى محسوب مى‌شود که به‌طور دائم در حال تحول و پيشرفت است. اين نکته مهم است که توجه داشته باشيم که در بيشتر پژوهش‌هاى فمينيستي، اين سه چشم اندازه هم در بررسى‌هاى دانشگاهى و هم در فرايندهاى سياسى يکپارچه شده و به همديگر ارتباط داده مى‌شود. با وجود اين، در کتاب‌هاى مرجع سودمند تشخيص داده شده است که ليبرال فمينيسم، فمينيسم بنيادگرا (راديکال) و فمينيسم مارکسيستى را از همديگر متمايز سازند از اين روى که اينها اغلب بازتاب راهبردهاى مختلف سياسى در برخورد با مسألهٔ ستم به زنان است. يکى از راه‌هاى تفکر دربارهٔ اين سه ديدگاه اين است که فمينيسم بنيادگرا را متمرکز بر ستم روا داشتن در حق زنان، فمينيسم مارکسيستى را مربوط به بهره‌کشى کار از زنان وفمينيسم ليبرال را متمرکز بر تمايزات جنسى بدانيم.


همچنین مشاهده کنید