پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

خطر آفرینی‌ها


  خطر آفرينى‌ها
مسأله ديگرى که در رابطه با اين گروه قابل طرح است، مشکل آفرينى برخى از آنهاست. عده‌اى از روانشناسان نفس عقب‌ماندگى را عامل جرم معرفى کرده‌اند و گفته‌اند، کندذهنى مساوى با جرم‌آفرينى است. نظر ديگران اين ادعا را رد مى‌کند. اساس جرم مربوط مى‌شود به شرايط نامساعدى که از نظر تربيت براى آنها وجود دارد. اينان آگاهى‌هاى لازم را ندارند، و درنتيجه تن به کارى مى‌دهند که عاقبت آن ناميمون است. ساده‌نگرى و ساده‌انديشى و پرهيز از دورانديشى و بکارگيرى خرد در اين رابطه مؤثر است ( تحقيقات گدارد سهم نارسائى عقلى را در جرم بيشتر نشان مى‌دهد).
اينان در مواردى آلت دست مى‌شوند و با اندک القاء و تملٌقى جذب رأى و نظر ديگران مى‌شوند و به انحرافات گوناگونى تن در مى‌دهند. نوع انحرافات و خطرآفرينى‌هايشان عبارتست از هتک‌ناموس، دزدي، آتش‌زدن، خراب‌کردن، اعمال خلاف قانون ديگر که آنها بدون شرم و حيا مرتکب آن مى‌شوند. حتى در انحرافات جنسى نيز آنها شرم و حيائى از خود بروز نمى‌دهند.
اينان بعلت نادانى آثارى از خود باقى مى‌گذارند و زود دستگير مى‌شوند و شايد همين‌امر باعث مى‌شود که درباره‌شان داورى شود، که کندذهنان مجرمند. افراد تيزهوش سعى‌دارند از خود آثارى برجاى نگذارند و گرفتار قانون نشوند.
  علل و عوامل کند ذهنى
  علل قبل از تولد
- علل وراثتى
بدين معنى که فرزندان، بسيارى از صفات و ويژگى‌ها را از والدين و اجداد خويش به ارث مى‌برند. پاره‌اى از صفات مربوط به جنبه‌هاى روانى و استعدادى است. کودکان هوش خود را از پدر و مادر به ارث مى‌برند. اين مطلب درباره بيش از ۸۰درصد مردم صادق است که اگر والدين کودن و عقب‌مانده باشند فرزندان آنها هم واجد همان صفات و خصايص خواهند شد.
همچنين در اين زمينه از کم وزياد شدن کروموزوم‌ها، بالابودن سن مادر، ازدواج کم‌خونى که در برخى از شرايط احتمال بارزشدن ضايعه در آن زياد است، موجود ژن مغلوب از همان نوع در کروموزوم که سبب تقويت و بروز مى‌شود بايد سخن گفت. اين علل و عوامل کلاً داراى جنبه ژنتيک هستند.
- علل مربوط به دوران رحم
دوران حيات رحمى دورانى سرنوشت‌ساز است. براساس پاره‌اى از روايات پايه‌هاى بدبختى يا خوشبختى کودک در آن دوره گذارده مى‌شود. عواملى که دراين دوره براى کندذهنى‌ها مؤثرند عبارتند از:
اعتياد والدين به الکل که موجب مسموميت جنين است، داروهاى شيميائى مثل آرام‌بخش‌ها، تاليد وميدها، مصرف بسيار ويتامينA (آ)، و ويتامينK (کا)، عامل ارهاش خون، بيمارى يرقان مادر در دوران حمل، ابتلاى مادر به سرخجه در سه‌ماهه اول باردارى که باعث تخريب سلول‌ها شده و خون‌رسانى را به عقب مى‌اندازد، فساد جفت که عامل ويروسى و باکترى‌ها در آن دخالت دارد، هيجانات، ترس‌ها و اضطرابات مادر در دوران حمل و سرماخوردگى شديد مادر.
از ديگر موارد عفونت تبخالى در جهازتناسلي، عامل لاغرى مادر در دوران حمل، تغذيه ناکافي، بى‌اشتهائى عصبى و روانى مادر، ابتلاى به سفليس، عفونت‌هاى ويروسى مثل اوريون، آنفلوآنزا، تب‌هاى شديد و بصورت حاد، ضربه‌ها برشکم مادر، تأثير اشعه ايکس روى تخم و نطفه در ماه‌هاى اول و ... است.
  علل مربوط به حين تولد
لحظه تولد و کيفيت آن امرى مهم و سرنوشت‌ساز است. بخشى از مسائل آن عبارتنداز:
واردشدن ضربهٔ‌مغزى بر نوزاد، فشار و صدمات وارده برسر، عفونت‌ها، خفگى نوزاد در حين تولد يا قطع تنفٌس، فقدان يا کمبود اکسيژن در اين مورد، ... اصولاً زمان تولد مهم است ۸ درصد نقيصه‌هاى ذهنى مربوط به اين مرحله است.
تولد نارس ( غرض آن تولدى است که وزن کودک کمتر از ۵/۲ کيلو باشد) سبب ۷۰ درصد نارسائى‌هاى ذهنى است زيرا سلسله اعصاب در آن رشد کافى ندارد. همچنين ضربان قلب کودک در حين تولد اگر کمتر از ۹۰ باشد نشان مى‌دهد که اکسيژن به مغز نمى‌رسد و اين خود سبب نارسائى‌هائى ذهنى است.
  علل مربوط به پس از تولد
- عوامل مربوط به خود
غرض خود کودک است. کودک داراى يک محيط داخلى است. در محيط داخلى او عواملى هستند که در سرنوشت کودک مؤثرند. اين عوامل عبارتند از:
- عوامل غدٌه‌اى که مربوط مى‌شود به کم‌کارى يا پرکارى غدٌه‌ها و از جمله عدم کفايت غده تيروئيد و پاراتيروئيد.
- صدمه مغزى بر کودک بعلت نرسيدن اکسيژن کافى به مغز، تورم مغزي، فساد سلول‌هاى مغزي.
- عوامل طبيعى و ساختى خودش چون افت‌هوشى به دلايل گوناگون.
- کم‌خونى و خشکى پوست و اختلال در استخوان که خود زمينه‌ساز نقصان ذهنى است.
- عوامل مربوط به محيط
و غرض از محيط مجموعه شرايط و عواملى است که فرد را در خود شناور کرده و تحت‌تأثير قرار مى‌دهد. در اين زمينه از عواملى مى‌توان بحث کرد که عبارتنداز:
- عامل بيمارى‌ها مخصوصاً بيمارى مننژيت، سفليس، ضربه‌ها، بيمارى‌هاى عفونتى و انگلى فقدان آنزيم‌ها در بدن، فلج مغزي.
- عامل غذا، سوخت‌وساز، مسموميت‌ها. حدود ۴ تا ۵ درصد نارسائى‌ها مربوط به عوامل متابوليک است. مخصوصاً اختلال در سوخت‌وساز پروتئين‌ها و موادقندي، چربيها.
- عامل دوا مخصوصاً داروهاى حاد و مسموم‌کننده، آنتى‌بيوتيک‌ها، هورمون‌هاى اضافه‌شده به غذاى گياهي، مسموميت با سرب.
- عامل محيط فرهنگى و مخصوصاً فقر فرهنگي، عدم آگاهى در القاء و تلقين‌ها که بطور غيرمستقيم اثر مى‌گذارند.
- عامل عاطفى مثل عدم پذيرش‌ها، عدم‌ تفاهم‌ها و جو نامساعد، طردشدگي.
- عامل اقتصادي، فقر و محروميت شديد، هوسمندى و عدم‌ارضاء آن.
- عامل تربيت، نوع انضباط و امر ونهى‌ها، تنبيهات سخت و شکننده، بى‌اعتنائى به کودک و نقص والدين در روابط .
- و حتى عواملى چون عامل جغرافيا، بررسى‌ها نشان ‌داده‌اند عقب‌ماندگى ذهنى در مناطق جنوب کمتر از مناطق شمال است.
  امکان بازسازى
سخن اين است که آيا بازسازى امکان دارد يا نه؟ در اين مورد بايد گفت متأسفانه در آنچه که به عوامل ارثى و ژنتيک مربوط مى‌شوند پاسخ مثبتى نداريم که عرضه کنيم.
درباره برخى از آنها که معمولاً براثر شرايط محيطى دچار چنين وضعى شده‌اند بايد گفت اگر اينان از تربيت و شرايط مساعدى برخوردار شوند مى‌توانند زندگى طبيعى و مناسبى داشته باشند و کمتر سربار اجتماع شوند. اگر اين امر ناشى از عضو و غدٌه‌اى باشد قابليت درمان بيشتر است.
  اساس و شرايط تربيت
در همه‌حال اينان در هر سطحى که باشند بشرط تربيت‌پذيرى بايد تربيت شوند. حق آنها در رابطه با والدين و اجتماع از بين نمى‌رود. بهر ميزانى که قابل‌اخذ باشند بايد به آنها چيزى داد و زمينه را براى رشد و استقلال نسبى آنها فراهم کرد.
در تربيت آنها اصل برفراهم آوردن موجباتى است که آنها بتوانند از هوش مختصر خود بيشترين استفاده را بکنند و در حد و سطح خود از نيازمندى بدرآيند. ما درسايه بکارگيرى روش‌هاى خاصى مى‌توانيم هرکس را در هر وضعى که هست يک درجه بالاتر آوريم. اگر کودکى ۱۰ ساله در حد يک بچه ۴ ساله مى‌فهمد مى‌توان کارى کرد که در حد يک کودک ۵ ساله بفهمد و اين مسأله بسيار مهمى است.
همچنين اينگونه کودکان به عشق و محبت بيشترى نياز دارند، محتاج سرپرستي، حمايت و هدايت زيادترى هستند. والدين و مربيان اين جنبه‌ها را نبايد از آنان دريغ دارند.
  تربيت در خانواده
شايد برخى از پدران و مادران براى راحت بودن خود و نديدن عامل مزاحم در برابر خود سعى دارند که بمحض احساس عقب‌ماندگى فرزندان آنها را به مؤسسات و سازمان‌هاى سرپرستى کودکان عقب‌مانده بسپارند. در حاليکه اين اقدام به زيان آنهاست.
کودکان کودن و آموزش‌پذير بايد حتماً در خانواده باشند. مؤسسه شبانه‌روزى براى آنها مضراست. موجب لطمه عاطفى برآنهاست و اين خود سبب تشديد اوضاع آنهاست.
  تربيت در مؤسسات
درمورد اداره کودکانى که درجه هوشى کمتر از ۵۰ دارند نظرات مختلفى عرضه شده است: اعتقاد اکثريت برآن است که آنها در مؤسسات خاص شبانه‌روزى باشند هم از اين بابت که در خانواده امکان اداره و تربيت آنها نيست و هم بدان‌علت که حضورشان در خانواده ممکن است همراه با خطرآفرينى‌هائى باشد.
مؤسسات گوناگونى در هر کشور وجود دارند که امر نگهدارى آنها را برعهده مى‌گيرند مثل سازمان‌هاى بهزيستي، امدادي، خدماتي، توانبخشى و...
اگر والدين بتوانند امکانات حفظ و حراست آنها را فراهم سازند و جلوى خطرآفرينى‌هاى آنان را بگيرند بمصلحت است که بازهم در خانواده زندگى کنند.


همچنین مشاهده کنید