نظريههاى دورانى تغيير اجتماعي، جنبههاى ديگر تاريخ انسان را نشان مىدهد. برطبق اين نظريه، تاريخ بشر، دورههاى معينى را سير مىکند و پيوسته تکرار مىشود يا بهعبارت ديگر معتقد هستند که جوامع يک حالت دورانى (دوري) را دنبال مىکند.
|
|
|
|
ابنخلدون معتقد است جامعه، پديدهاى است پويا که پيوسته در معرض دگرگونى و تحول مىباشد. جامعه و تمدنها ايستا نبوده و در اثر تصادمات ميانگروهها يا ساختهاى اجتماعى گوناگون، پيوسته در حال ظهور و سقوط هستند. او مدعى است که ميان ساخت جامعهٔ بدوى و جامعهٔ شهرى تضاد دائمى و اساسى وجود دارد. جامعهٔ شهرى که خود ناشى از برخورد با جامعهٔ بدوى است چون از وحدت اجتماعى کمترى برخوردار است در مقابل جامعهٔ بدوى که داراى انسجام و يگانگى بيشترى است تاب مقاومت ندارد و ضرورتاً محکوم به سقوط و زوال است. از طرفى چون جامعهٔ بدوى به جامعهٔ شهرى درآمد، دوباره در معرض شکست بوده و مغلوب جامعهٔ بدوى جديدتر مىشود. بدين ترتيب، نظريهٔ ابنخلدون دربارهٔ تغييرات اجتماعى متمايل به ساختهاى متفاوت اجتماعى است و جريان تغييرات اجتماعى را بهصورت 'دوري' ، امرى دائمي، اجتنابناپذير، مسلم و بديهى مىداند.
|
|
ابنخلدون در مورد پيدايش و زوال تمدنها مىگويد:
|
|
ما مىدانيم که هر تمدنى مثل زندگى انسانها، شامل: دورهٔ صباوت، تکوين و بالاخره دوران پيرى است. او پيدايش تمدنها را به پيکر انسانى تشبيه مىکند و مىگويد: در بدو تکوين يک جامعه، رهبران انقلابى به مصالح عمومى جامعهٔ خود علاقهمند هستند. ولى بعد از مستقر کردن وضع خود بهمرحلهٔ تازهاى مىرسند که آن را مرحلهٔ سرمستى و بىخبرى (بطر) مىتوان نام گذاشت. در اين مرحله است که دولتها به يک نوع خمود و رخوت مىرسند و بهجاى پرداختن به کارهاى سازنده به کارهاى باطل مىپردازند که بههمين جهت تمدن آنها رو به زوال مىرود و دير يا زود ضعف و فترتى در دستگاه حکومتى بهوجود مىآيد که مورد حملهٔ رقباى خود قرار مىگيرند و از پاى درمىآيند و منقرض مىگردند. در همين مرحله است که جريان تضاد بيرونى صورت تحقق بهخود مىگيرد. با اين نظريه، ابنخلدون نظريهٔ 'دوران نخبگان' پارتو را نيز پيشبينى مىکند.
|
|
|
|
|
|
'پارتو' يکى از طرفداران فرضيه 'دورههاى فرهنگي' است و معتقد بود که تغييرات اجتماعى در جوامع، براساس يک 'حرکت دوراني' صورت مىگيرد. بهنظر او در هر جامعهاى (همانطور که گفتيم) دو طبقهٔ اصلى وجود دارد. طبقات بالا يا برگزيدگان و نخبگان و طبقات پائين که از عوام و فرمانبرداران تشکيل مىشود. حرکت آنها همانطور که در نمودار زير نشان داده مىشود از بالا به پائين و از پائين به بالا جريان دارد. زيرا طبقات بالا براى آنه بتوانند به حيات خود ادامه دهند، بايد از طبقات پائين نيرو بگيرند و نيروهائى را که از شايستگى و لياقت برخوردار نيستند کنار بگذارند.
|
|
به اين منظور طبقات بالا ناچار هستند جاى خالى کسانى را که از ميان آنها مىميرند يا شايستگى و لياقت ادارهٔ امور را ندارند و يا کمهوش و کودن و ناقصالخلقه و .... هستند بهوسيله مستعدترين، شايستهترين و نخبهترين يا به قول پارتو و ريمون آرون، کسانى که در مسابقه زندگى بهترين نمره را بهدست آوردهاند، پر کنند و اين جريان مداوماً از پائين به بالا و برعکس جريان دارد. بهنظر پارتو هرگاه مسير طبيعى اين حرکت قطع شود، انقلاب حتمى است. او تأييد مىکند که کليهٔ جوامع، پيوسته ادوار ترقى و تنزل را سير مىکنند و اين ادوار مرتباً تکرار مىشود.
|
|
|
|
|
بهنظر 'پارتو' در کليهٔ جوامع، افرادى وجود دارد که علاقهمند به تعقيب آداب و رسوم و شيوهٔ زندگى متداول را دارند که 'پارتو' آنها را 'مرتجع' مىخواند. از طرف ديگر افرادى هستند که علاقه به حادثهجوئى و آزمايش بخت و اقبال خود و بهکار بردن زور براى رسيدن به مقاصد خويش را دارند که 'پارتو' آنها را 'حادثهجو' مىخواند.
|
|
بهنظر پارتو، چون به مرور زمان گروه رهبري، قواى خود را از دست مىدهد و ديگر قادر نيستند با قدرت به زمامدارى بپردازند به نيرنگبازى متوسل مىشوند و خواهىنخواهى راه انحطاط مىپيمايد. در اين اثنا که طبقهٔ حاکم راه انحطاط مىپيمايد از ميان طبقهٔ تحت تسلط و فرمانبردار، عدهاى از افراد حادثهجو ظهور مىکنند. با زور زمام امور را بهدست مىگيرند و بهتدريج بر اثر ابراز لياقت و کارداني، طبقهٔ تازهاى را تشکيل مىدهند که جانشين گروه پيشين مىگردند. آنگاه پس از مدتى دوباره اين جريان تکرار مىشود. و الىآخر ...
|
|
بهنظر 'پارتو' زندگى اقتصادى و نظام فکرى و مردمى و ... يک جامعه نيز دورههائى درست شبيه به دورهٔ سياسى را سير مىکند.
|
|
نظريهٔ او به نظريهٔ 'دوران نخبگان پارتو' معروف است.
|
|
| اسوالد اشپنکلر مورخ آلمانى (۱۹۳۶-۱۸۸۰)
|
|
معتقد بود که جوامع مانند انسانها داراى يک دورهٔ کودکي، جواني، بلوغ و پيرى هستند، متولد مىشوند، بهسرعت رشد مىيابند به بلوغ مىرسند (که اين مرحله را عصر طلائى ناميده است)، کاهش مىيابند و مىميرند.
|
|
اشپنگلر معتقد است که تمدنهاى غربى در مرحلهٔ نقصان هستند و هيچکارى براى متوقف کردن اين مراحل حتمي، نمىتوان کرد و در اين چرخه، سرنوشت رو به نابودى تمدن 'لذتگرائي' (Hedonistc) غرب حتمى است.
|
|
| آرنولد توين بي. مورخ انگليسى
|
|
توسعهٔ جوامع را چرخشى مىداند. او معتقد است که هر تمدنى متولد مىشود، رشد مىکند، پير مىشود و سرانجام مىميرد.
|