پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

جهانگردی و رونق صنایع‌دستی و آداب و رسوم عامیانه


تأثير جهانگردى در دگرگونى زندگي، رونق آن و معرفى برخى از جلوه‌هاى فرهنگ بشرى در کشور مورد بازديد انکارناپذير است.
صنايع‌دستى و آداب و رسوم و هنرهاى مردمى نواحى مورد بازديد جهانگردان نه تنها زنده مى‌شوند، بلکه نشر و گسترش مى‌يابند و علاوه بر منافع مادى و رونق اقتصادى آن منطقه، در انتشار و تبليغ جلوه‌هاى حيات معنوى مردم کشور مورد بازديد نيز بسيار مؤثر است؛ هر چند، در بعضى موارد، همين صنايع‌دستى تحت تأثير نفوذ و سليقهٔ مشتريان خارجى قرار مى‌گيرد.
امروزه در بسيارى از کشورهاى آسيائي، آفريقائي، آمريکاى لاتين يا خاورميانه، صنعت جهانگردى به فنون و توليد اقلام بسيار زيادى از کالاها و صنايع‌دستى رونقى دوباره بخشيده است. تقاضاى رو به افزايش جهانگردى عاملى بسيار مؤثر در رونق فنون و فرآورده‌هائى است که بدون آن احتمالاً در برابر تهاجم فرآورده‌هاى صنعتى و نفى بعضاً مبتذل جهان کنونى نابود مى‌شدند.
همين امر در مورد هنرهاى عاميانه و سنت‌هاى صادق است. در اينجا ذکر نکته‌اى هم از روانشناسى اجتماعى ضرورى است: هرقدر يکنواختى شيوهٔ زندگى بر اثر صنعتى شدن و گسترش مبادلات بيشتر شود، نياز ناخودآگاه شخصيت انسان به اظهار وجود و بازيافت خويشتن خويش بيشتر تقويت مى‌شود. در اين ميان هيچ راه و وسيله‌اى ارزنده‌تر از صنايع‌دستى و هنرها و سنت‌هاى مردمى ـ که انتقال‌دهندهٔ فرهنگ کهن و بازتاب شخصيت جمعى ملتى در طول تاريخ خويش است ـ نمى‌تواند با نمايش در مناطق جهانگردپذير و عرضه به جهانگردان موجب تقويت نياز ناخودآگاه شخصيت آدمى به ابراز وجود شود.
جهانگردى به سبب ارزش‌هاى ارزنده‌اى که براى شناخت اصالت و شخصيت 'ديگري' قائل است و هم‌چنين به سبب راه‌حل مادى که براى تداوم زندگى ارائه مى‌دهد، بيش از هر فعاليت ديگرى فرصت‌ها و امکاناتى را که براى بقاء و شکوفائى عناصر گوناگون سازندهٔ فرهنگ هر ملتى ضرورت دارد، عرضه مى‌کند.
اين مبحث را با آوردن مجملى از بيان زين‌العابدين سياح به پايان مى‌بريم. وى فايده‌هاى فرهنگي، روحى و اخلاقى و علمى مسافرت را در کتابى با نام 'آداب جهانگردى و سياحت در تمدن اسلامي' با بيانى زيبا و عباراتى شيوا و دلنشين و دل‌انگيز به رشتهٔ تحرير درآورده است.
زين‌العابدين سياح در کتاب خود که به کوشش مايل هروي، پس از ذکر شرايطى مانند نيت، توکل، صبر، قناعت، پاکدامني، صدق، حسن‌خلق، سخاوت، امانت، خدمت علم و شباب که داشتن آنها را برا جهانگرد لازم مى‌داند، چنين مى‌نگارد:
'کسى‌که اين دروازه شرط را به‌عمل آورد و لوازم آن را مهمل نگذارد، تواند که طريق سير و سفر و صحبت با اهل هنر سپارد و سير بلدان و سياحت انسان و تفرّج کتب فراوان توان به‌جا آورد و طريق صحبت و مجالست با هر فرقه و مقتداى خرقه تواند کرد. چنين کسى تواند که در سفر علوم بسيار و فنون بى‌شمار به‌دست آرد و غرابت روزگار و عجايب ليل و نهار تواند مشاهده کرد و چون در غربت به ورطهٔ محنت و بوتهٔ زحمت افتد. مانند زر خالص گردد و مؤدب و مهذّب شود و تجربه‌ها که مدت‌العمر به آن فايده توان گرفت. حاصل کند.
اى دل از چند در سفر خطر است کس سفر بى‌خطر کجا يابد
هرکه چون سايه گشت خانه‌نشين تابش ماه و خور کجا يابد
و آنکه در بحر غوطه‌اى نخورد ملک دُرّ و گهر کجا يابد
اگر هنرمند گوشه‌گير بود کام دل از هنر کجا يابد
باز کز آشيان برون نپرد بر شکارى ظفر کجا يابد
از بزرگى پرسيدم که لايق سفر کيست و منافع سفر چيست؟ فرمودند: منافع سفر فراوان و فوايد سياحت بى‌پايان است و ترقى کلى در سفر روى مى‌دهد خواه از راه معنى و خواه از راه صورت، چنانکه يکى از سخن‌سنجان و گردنکشان نظم فرمود:
مردى که سفر کرد پسنديده شود خاک قدمش سرمهٔ هر ديده شود
پاکيزه‌تر از آب نباشد چيزى يک‌جا که کند مقام گنديده شود
روشن‌ضميران و کارآگاهان فرموده‌اند: آسمان چون پيوسته در سفر است، لاجرم از همه بالاتر است و زمين که همواره در سکون است، پايمال هر عالى و دون است.
شعر
به جرم خاک و به گردون نگاه بايد کرد که اين کجا است و آرام و آن کجا ز سفر
هيچ دانى که بر سپهر جلال نشود بدر تا سفر نکند
سيم و زر که در معدن خويش حجر است، چون سفر کند و در کوزهٔ غربت و هبطهٔ
فرد
سيم را رونق نخيزد تا برون نايد ز سنگ لعل را قيمت نباشد تا برون نايد ز کان
آنگاه حکما او را ناموس اصغر گويند و عموم خلق تکميل ناموس اکبر او جويند. ستارالعيوبش دانند و قاضى الحاجاتش خوابند.
فرد
اى زر تو خدا نه اى و ليکن به خدا ستارالعيوب و قاضى الحاجاتى
يا فرموده‌اند: مرد در سياحت بر مراد خود ظفر يابد و سياح تجربه کار به صداى هر غول از راه نمى‌رود و مقيد هر فضولى نمى‌باشد.
قطعه
مرد سياح همچو سياحيست که ز قعر بحار دُر يابد
مرد اشتر نموده گم در دشت آخر از سعى خود شتر يابد
سياحان و شب زنده‌داران فرموده‌اند که: سياحت‌پيشه سخن هرکس نشنود و کيد و مکر مدعيان داند و اهل ظاهر باطن و حق و باطل را فرق کند و جسم از جان و يقين از گمان امتياز دهد. دل او آرام گيرد و خاطر او صفا پذيرد و حيرت و ترديد از وى برخيزد و بداند که با کدام اشخاص آميزد و از چه کسان بپرهيزد.
فرد
زندگانى چگونه بايد کرد چه کسان را نمونه بايد کرد
چه چيز سعادت و شقاوت انگيزد، پسند عقل کدام و جهل را چه مقام؟ اگر شخصى سياحت بلاد متفرقه و عباد مختلفه نکرده و با گروه انبوه و قوم دانش‌پژوه به‌سر نبرده وَ برّ و بحر و خشک و تر گيتى نديده و به گرم و سرد و سخت و سست هر ديار نرسيده باشد و تجربهٔ ايام و امتحان خاص و عام ننموده و طريق معاشرت و مجالست با طوايف مختلفه نپيموده باشد، هر آينه آن‌کس ناقص و ناتمام و در نزد پختگان خام است.
گر نمى‌کرد سفر شمس، نمى‌شد فياض ور نمى‌کرد قمر سير، نمى‌شد مشهور
از بهر آن که مرد شود در سفر تمام آورد دولت او به سفر ناگه از حضر
عيسى مسيح گشت چو راه سفر گرفت موسى کليم گشت چو افتاد در سفر
اندر سفر بلند همى گردد آفتاب اندر سفر کمال پذيرد همى قمر
اگرچه علوم فراوان خوانده و خويش را به درجهٔ ابوعلى رسانيده باشد و من بسيار کس ديدم که فاضل يگانه و مجتهد زمانه بود و در علوم عقليه و نقليه کمتر کسى به او برابرى مى‌نمود و چون سياحت عالم ننموده و اختيار سفر نفرموده و طريق بلاد کفر و اسلام نپيموده و معنى السفر قطعه من السفز مشاهده نکرده بود، لاجرم از فضايل انسانى به غايت دور و از کمالات خصايل نفسانى به نهايت مهجور بود. گويا اکثر انبياء مرسلين و اوصياى دين و اولياى صاحب يقين و عرفاى معرفت قرين و حکماى متقدمين روح‌الله روحهم... بدين جهت سياحت و مسافرت فرموده باشد که با هر فرقه و صاحب خرفه توانند معاشرت نمود.
شعر
قدر مردم سفر پديد کند خانهٔ خويش مرد را بند است
تا به سنگ اندرون بود گوهر کس چه داند که قيمت آن چند است.
چنانکه در کتب اخبار آمده که اکثر، بل يکسر انبياء و رسل و هاديان سبل شبانى گوسفند نموده، همانا جهت همين خواهد بود و بالضرورة معلوم است که اگر تابش سبعهٔ سياره نبود هيچ‌يک از فلزات در معادن صورت تکوين نمى‌پذيرفت و ايچ کدام از جواهر درکان آب و رنگ و بهاء نمى‌گرفت و هيچ قطرهٔ باران در بهاران فروزندهٔ جوف صدف نمى‌شد و هيچ رشحهٔ بخار در صلب معاون بدخشان لعل درخشان نمى‌گرديد.
نخستين قطرهٔ باران سفر کرد و زان پس قعر دريا پرگهر کرد.
سفر را گرنه اين انجام بودى فلک را يک نفس آرام بودى
بالجمله فوايد سفر زياده از حّد و حصر تخمين و ثبت دفتر گذشتگان ديرين است و بسا اقامت در وطن موجب فلاکت روزگار مى‌شود. بزرگان گفته‌اند: 'السفر وسيله الظفر' . شمشير تا از غلاف بيرون نيايد. در معرکهٔ مردان بر سر خسروان نگردد و قلم تا در طريق سير از سر، قدم نسازد نقش عبارات زيبا بر صفحهٔ موجود به ظهور نيايد، شعلهٔ محنت مسافرت مرد را پخته سازد و هيچ خام طمع سايه‌پرست بر ميدان رجال نتازد.
سفر خزانٔ مال است و آستانهٔ جاه سفر مربى مرد است و استاد هنر
درخت اگر متحرک شدى ز جاى‌به‌جاى نه جور ارّه کشيدى و نه جفاى تبر
و مقصود سياحان جهان دانائى و سيّاران عالم بينائى آن است که به تحمل رياضات و مشقّات جهان تکميل نفسى و تهذيب اخلاق و رويهٔ سير و سلوک و شيوهٔ معاشرت و رسومات معرفت و حکمت و قواعد طريقت از عرفا و حما و ادبا و پيران راهبر و سالکان آگاه و باخبر ياد گرفته، مس وجود خود را از اکسير معارف، زر کامل عيار ساخته و در دارالضرب قبول، به سکهٔ کمال مسکوک و رايج بازار اهل سلوک نمايد. نفس را به رياضات شاقه سر کوفته و بساط دل را از غيرخدا به جاروب فنا رفته دارد تا به مکارم اخلاق و محاسن صفات منضف و به وجدانيت خداوند واحد معترف آيد. لواى محمدت را حامل و به دستيارى بصيرت، طى منازل معدودهٔ عمر نموده به مقر اصلى خود رجوع و از عمر جاودانى بهره‌مند و از لذت ابدى خرسند آيند.
نظم
زمرهٔ انبيا غلط نروند اوليا از پى سقط نروند
کار اين کار، کار بازى نيست شهرت اين چنين مجازى نيست
تحصيل مقامات اين مراتب و وصول به درجات هين مطالب ميسر نمى‌شد الا به سير و سياحت بلدان و امصار، و تتبع اوضاع دهور و اعصار، که متفق عليه اولوالابصار است تا از هر خرمنى دانه‌اى و از هر نغمه‌اى ترانه‌اى و از هر گوشه‌ى توشه‌اى اندوزد و چراغى براى تيره‌شب خود افروزد تا اينکه چمن خاطر او از سحاب فيض‌ الهى همدوش طراوت و گلزار طبع او از بحر فضل نامتناهى هم‌آغوش نظارت گردد، وگرنه بى‌زحمت سير تحصيل اين خير و بى‌مشقت سياحت کسب هين برکت نخواهد بود.
نظم
اگرچه رنج سفر بى حد است باکى نيست که بى‌سفر نرسد کس به منزل مقصود
سفر برون کند از طبع مرد خامى را کباب پخته نگردد مگر به گرديدن
بر عقلاى عالم و از کياى بنى‌آدم مخفى و مستور نيست که به يک جا ماندن از صفات فروماندگان است و سکون بى‌حرکت از لوازم جمادات، نبينى که هيچ ساير و طاير بى‌حرکت و جنبش به مقصود و مطلوب خود برسد.
فرد
آسمان گر نه با شتابستى در کنارش کى آفتاب بستي
فرد
از سفرها مرد کيخسرو شود و ز حضرها مرد کى خسرو شود؟
بر رأى جهان آراى فضلاى فلسفى قياس و ضمير عقلاى حق‌شناس واضح و مبرهن است که شخص جهانديده و زحمت‌کشيده و بر نيک و بد عالم رسيده و زهرهٔ محنت و مشقت چشيده رجحان دارد بر کس سايه خسب تن‌پرور، که مدةالعمر قدم از خانه خود بيرون ننهاده و دست موافقت با گروه مختلف نگشاده و در کورهٔ غربت و بوتهٔ محنت نيفتاده باشد و خار محنت در پاى دل او نخليده، و بار جور و ستم و اندوه و غم نکشيده کلمات ناهنجار و سخنان ناهموار نشنيده و زهر اذيت از ساغر ملامت از کف آشنا و بيگانه نچشيده و خاطر او به تيغ طعن مردم نخسته، و آينهٔ ضمير او به سنگ جفاى خلق شکسته باشد و همواره بر سر پرعزت و کامرانى غنوده، و راح راحت از ساغر مراد کشيده و گل مدعا از باغ غنا چيده، و اگر بد گفته خوب شنيده، و اگر قدح نموده، مدح ديده، بالقطع و اليقين در نزد دانايان.
مصراع
تفاوت از زمين تا آسمان است.
مگر مشاهده نمى‌کنى که اکثر اوقات اولاد ملوک و حکام و فرزندان علما و مجتهدان ـ کثرالله امثالهم و مشايخ‌زادگان ـ طول‌الله عمرهم ـ و امثال ايشان کودن و از معرفت خالى و از جهل پر مى‌باشند و از کسوت مردمى عور و از عالم دانش دور، به لهو لعب و عيش و طرب مسرور هستند.
فرد
کسى به گردن مقصود دست حلقه کند که پيش تير ملامت سپر تواند بود
و ايضاً تفصيل آخر به طبق اهل صناعت اينکه: 'وجود مسعود که از حجر کريم حقيقت مايه دارد و به تربيت و تردستى حکيم ازلي، که از بدو ازل و الو بلا اول جوهر آن اکسير والا از قرع وارونه عالم بالا به حرارت شمس خقيقةالحقايق به‌طور تنکيس و تنزيل به قابلهٔ عالم امکان نزول نموده به جهت تکميل و ترقى و رفع سواد او که معمول به اهل صنعت است تا به مفاتيح حاد و حار سياحت و معرفت حل و عقد نشود دوباره تصعيد شده به قهقرا به مقام و مبدائى که از آنجا منقطع گشته و مقام جمع‌الجمع است نتواند رسيد، بلکه در همين قابلهٔ عالم امکان بى‌قدر و بى‌ثبات و با حجاب‌الجمع است نتواند رسيد، بلکه در همين قابلهٔ عالم امکان بى‌قدر و بى‌ثبات و با حجاب کثافات خواهد ماند، و ابداً فاعل فعلى نخواهد بود.
گر سفر خاک نبودى هنر چرخ شب و روز نکردى سفر*
* زين‌العابدين سياح، 'آداب جهانگردى و سياحت در تمدن اسلامي' ، به کوشش مايل هروي، فصلنامهٔ تحقيقات جغرافيائي، سال سوم، ش ۱، تابستان ۱۳۶۷.


همچنین مشاهده کنید