جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

گِلی‌بازی


  حول (hol) (خارک)
بازيکنان به دو گروه تقسيم شده و هريک فردى دونده را، به‌عنوان استاد گروه خود برمى‌گزينند. آن‌گاه دو محل (هدف) را به فاصلهٔ پنجاه‌ متر از يکديگر مشخص مى‌کنند که هرکدام متعلق به يک گروه مى‌باشد. بعد شيئى را در وسط گذاشته و دو استاد در حالى‌که حدود بيست متر از آن فاصله دارند، در مقابل هم مى‌ايستند. با شروع بازي، استاد و ياران هر گروه سعى مى‌کنند تا شيء را به‌دست آورند و برنده شناخته شوند. در اين وقت يک نفر از بازيکنان گروه برنده، به‌سرعت دويده و سعى مى‌کند خود را به محل تعيين‌شده برساند. اگر اين فرد در بين راه توسط گروه مقابل زده شود، گروه مى‌تواند دنبال او دويده و مانع رفتن او به محل (هدف) خود شود. هر گروهى که بتواند دوبار به محل خود برود، برندهٔ نهائى بازى خواهد بود.
  دسمال‌دسمال
بازيکنان دو دسته مى‌شوند و در حالى‌که دستمال به‌دست دارند به فاصلهٔ چند متر رو به‌روى هم صف مى‌کشند. طريقهٔ بازى به اين ترتيب است که بايد نفرات رو به‌‌روى هم، در يک زمان به‌سوى يکديگر حرکت کنند و در وسط دو صف، دستمال خود را عوض کنند و به‌جاى هم بايستند. براى اين کار نفر اول دستهٔ اول به‌طرف نفر اول دستهٔ دوم حرکت مى‌کند. نفر اول دستهٔ دوم نيز همين کار را انجام مى‌دهد. اين دو نفر در وسط دو صف به‌هم مى‌رسند و دستمال خود را به يکديگر مى‌دهند. بقيهٔ بازيکنان به‌نوبت و با سرعت کار ياد شده را تکرار مى‌کنند. جنب‌وجوش بازى از همين‌جا آغاز مى‌شود و اگر دستمال از دست کسى بى‌افتد، سوخته و از بازى اخراج مى‌شود.
  سايه بردک (در سايه سنگ انداختن) (بندر گناوه - روستاى سعدآباد بوشهر)
از ميان بازيکنان يک نفر به‌عنوان استاد انتخاب مى‌شود و بقيه به صف مى‌ايستند. البته بايد طورى صف بکشند که سايهٔ هر نفر معلوم و مشخص باشد. استاد حدود ۵۰ متر از بازيکنان فاصله گرفته، بعد سنگى را به سايهٔ آنها پرتاب مى‌کند. سنگ در سايهٔ هرکس که قرار گرفت بلافاصله بقيه فرار مى‌کنند و او بايد آنها را دنبال کند. در حين تعقيب هر نفر را که گر کند نفر گر شده، بايد در گر کردن بقيهٔ نفرات به او کمک کند و بازى تا آخرين نفر به‌همين ترتيب ادامه مى‌يابد.
  کلاچو (خورموج)
بازيکنان دور هم جمع شده، دست‌هاى همديگر را گرفته، آهسته آهسته مى‌چرخند و يکى که بزرگتر از ديگران باشد شروع به خواندن مى‌کند و بقيه به او جواب مى‌دهند:
کلاچو کلاچو (؟)
هورا، هورا زنگى (؟)
لپ جوى داشتم
پشت تلى کاشتم
اووش دادم خشکاوى (آبش دادم خشک شد)
بارون اومه سوزآوى (باران آمد سبز شد)
  گِرگِته
دو نفر رو به‌روى هم مى‌نشينند، آن‌گاه پرخالى مى‌کنند تا معلوم شود کدام‌يک بايد بازى را شروع کند. نفرى که حق بازى با او است، اسک‌ها (هسته خرما) را پرتاب کرده، پشت دست خود را زير آنها مى‌گيرد. معمولاً تعداد زيادى اسک پشت دست او مى‌ماند. در اينجا نفر رقيب از ميان اسک‌ها يکى را که در زير همه قرار گرفته به‌عنوان گرگته انتخاب مى‌کند. وظيفهٔ بازيکن از اين لحظه در دو مرحله شروع مى‌شود. مرحلهٔ اول: ابتدا بايد خيلى محتاط و آهسته با تکان دادن دست و انداخته همهٔ اسک‌ها، سعى کند گرگته را بين دو انگشت قرار دهد. مرحلهٔ دوم: اگر موفق شد اين کار را انجام دهد، ضمن اينکه گرگته را بين دو انگشت گرفته، يکى يکى اسک‌ها را از زمين بردارد و در ميان برداشتن آخرين اسک بايد يک نفس بگويد: 'گرگته گرگته گرگته ...' اگر در حين گفتن گرگته نفس وى بند نيامد، برنده شده، اسک‌ها را لاى انگشت بازيکن رقيب گذاشته فشار مى‌دهد. در غير اين‌صورت سوخته و نفر ديگر بازى را به‌همين ترتيب از نو شروع مى‌کند.
  گِلى‌بازى
اين بازى را در مواقع کمبود باران و به نيت به رحم آوردن خداوند، انجام مى‌دهند. مردم در ميدان محل جمع شده و يکى از افرادى را که چاق و چله است، لباس سياه و سفيد مى‌پوشانند. شاخى هم براى آن گذاشته و بر اسب چوبى سوارش مى‌کنند. آن‌گاه او را پيشاپيش خود قرار داده و بقيه به دنبال او حرکت مى‌کنند و در حالى‌که شعار 'هى‌گليه، هى‌گليه' مى‌دهند، به يک‌يک خانه‌هاى محل رفته و از آنها نان و خرما مى‌گيرند. بعضى از منازل به نيت باران آب هم روى گلى مى‌ريزند. بعد از پايان خانه‌ها، گلى را آزاد مى‌کنند و پنج نفر از جوان‌ها را جدا کرده و پنج لقمه نان را که داخل يکى از آنها سنگى گذاشته‌اند، بين آنها تقسيم مى‌کنند. پس از آن بازيکنى را که داخل لقمه آن سنگ بوده، آن‌قدر مى‌زنند تا کسى پيدا شده، ضامن او شود. سپس جوان را آزاد کرده و ضامن را هم که تعهد داده تا سه روز ديگر باران ببارد، آزاد مى‌کنند. اگر تا سه روز ديگر باران باريد که هيچ وگرنه شب چهارم خانهٔ او را سنگ‌باران مى‌کنند.
  هويجه
بازيکنان در کوچه يا ميدانگاه محل جمع مى‌شوند، سپس دست‌هاى همديگر را گرفته، دايره‌وار مى‌ايستند. بعد در حالى‌که مى‌چرخند يکى از آنها مى‌خواند و بقيه با صداى بلند جواب مى‌دهند.
- هويجه، هويجه
- هويجه
- هويجه‌ى بنارى (بناري: منسوب به بنار، که يکى از روستاهاى شهرستان برازجان است و درخت کنار که همان سدر مى‌باشد فراوان دارد، ميوهٔ درخت سدر را نيز کنار مى‌گويند)
- هويجه
- دسمال کنارى (دستمال کنار)
- هويجه
- خروس کندي
- هويجه
- مُشکِمِخ دِردى (مشکم را پاره کردي)
- هويجه
- نه مال خم بى (مال خودم نبود)
- هويجه
- مال برارُم (مال برادرم بود)
- هويجه
- باش اوو مى‌يارم (با آن آب مى‌آورم)
- هويجه
- سى بچه بارُم (براى بچه‌هاى قد و نيم‌قدم)
- هويجه
- بچه بار تشنه (بچه‌هاى قد و نيم‌قد تشنه)
- هويجه
- رى کرده چيشمه (همانند چشمه)
- هويجه
- چيشمه خشک آوى (چشمه خشک شد)
- هويجه
- عيال قرآوي
- هويجه


همچنین مشاهده کنید