در جريان تکامل انسان چند مقطع اساسى وجود دارد که از نظر سلامت روانى اهميت دارند؛ اين دورهها عبارتند از:
دوره پيش از زايمان
باردارى دورهاى پراسترس براى بعضى از زنان است، و اين زنان نه تنها از نظر بدنى بلکه به لحاظ نيازهاى عاطفى هم احتياج به کمک دارند.
نخستين ۵ سال زندگى
سلامت روانى در اوايل کودکى ريشه دارد. بايد شيرخواران و کودکان خردسال رابطهٔ گرم، صميمى و پيوستهاى را از سوى پدر و مادر خود تجربه کنند. تکامل سلامت روانى در اين گونه روابط قرار دارد. علاوه بر اين گسيختگى خانواده احتمال ايجاد اختلال رفتارى در کودک دارد و اين موضوع با چند بررسى تائيد شده است.
دورهٔ دبستان
هر چه در مدرسه بگذرد بر سلامت روانى کودک اثر مىگذارد. برنامهها و کارهايى که در مدرسه انجام مىشود مىتواند نيازهاى عاطفى کودک را ارضاء يا او را نااميد کند. کودکانى که دشوارىهاى عاطفى دارند به خدمات درمانگاههاى راهنمايى کودکان يا خدمات روانشناسى نياز دارند. از نظر سلامت روانى و کارآيى کودک در يادگيري، روابط مناسب بين آموزگار و دانشآموز و جوّ کلاس درس اهميت بسيار دارد.
دورۀ بلوغ
گذار از بلوغ به بزرگي بيشتر اوقات دورهاى طوفانى است. و با ترس از خطراتى دربارهٔ سلامتى روان همراه است که به شکل ناراحتىهاى روانى در بين جوانان و بزهکارى در نوجوانان تجلّى مىکند. نيازهاى اساسى دوران بلوغ از اين قرار است؛
الف- نياز به احساس نياز توسط ديگران؛
ب- نياز به افزايش وابستگي؛
ج- نياز به کسب سازگارى کافى با جنس مخالف؛
د- نياز به بازانديشى دربارهٔ باورهاى پرورشى سالمندان.
ناتوانى در شناخت و درک اين نيازهاى اساسى از تکامل متعالى روان جلوگيرى مىکند.
سالمندى
در دوران اخير دشوارىهاى روانى دوران سالمندى در کشورهاى پيشرفته توجه ويژهاى را به خود جلب نموده است. علل بيمارىهاى روانى سالمندان عبارتند از بيمارىهاى عضوى مغز، عدم تأمين اقتصادي، نداشتن خانه، بدى وضعيت عمومى و احساس ناامني. با اين ترتيب در سراسر هفت دورهٔ زندگي انسان نيازهاى او يکسان است:
۱. نياز به محبت؛
۲. نياز به تعلقخاطر؛
۳. نياز به ناوابستگي؛
۴. نياز به موفقيت؛
۵. نياز به شناخت و قبول توسط ديگران؛
۶. نياز به احساس ارزش شخصي؛
۷. نياز به خودشکوفايى (Self-Actualization). در سنين گوناگون تنها ميزان و کيفيت اين نيازها تفاوت دارد.