سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

ریشارت واگنر


کمتر آهنگسازی توانسته است مانند ریشارت واگنر (۱۸۸۳ - ۱۸۱۳) تأثیری چنین شگرف بر دوران خود داشته باشد. در دهه‌های پایانی سدهٔ نوزدهم، اپراها و فلسفهٔ هنری واگنر نه فقط بر موسیقیدانان که بر شاعران، نقاشان و نمایشنامه‌نویسان نیز تأثیر گذاشت. نفوذ و تأثیر او چنان بود که اپراخانه‌ای به طرح او و فقط ویژه اجراء درام‌های موسیقائی‌اش در بابروت آلمان ساخته شد.
واگنر در لایپزیگ به دنیا آمد و در محیطی سرشار از رنگ و بوی تئاتر بزرگ شد. ناپدری و دو خواهرش بازیگر تئاتر و خواهر دیگرش آوازخوان اپرا بود. رؤیای نوجوانی‌اش آن بود که شاعر و نمایشنامه‌نویس شود، اما در پانزده سالگی چنان مقهور موسیقی بتهوون شد که تصمیم گرفت آهنگساز شود. واگنر جوان با مطالعهٔ پارتیتورها به خودآموزی پرداخت و گرچه حدود سه سال را صرف گذراندن دورهٔ رسمی اصول و میانی موسیقی کرد، اما هیچ‌گاه برای آنکه نوازنده‌ای چیره‌دست شود تلاش نکرد.
در هفده سالگی هنگامی‌که در دانشگاه لایپزیگ نام‌نویسی کرد، بیش از آنکه علاقه‌مند درس‌های دانشگاهی باشد به زندگی پُرآشوب گروه‌های دانشجوئی دلبسته بود. خانواده‌اش او را فقط اهل نزاع، میخوارگی و قمار می‌پنداشتند. این شیوهٔ زندگی در سراسر دوران حیات او ادامه یافت؛ واگنر بی‌شرمانه از جیب دیگران گذران زندگی می‌کرد قرض‌های هنگفتی بالا می‌آورد که هرگز پرداخت نمی‌شود.
طی سال‌های نخست بیست تا سی سالگی، در تماشاخانه‌های کوچک آلمان به رهبری ارکستر پرداخت، چندین اپرا نوشت و با مینا پلانر (Minna planer)، بازیگر زیبا و سرشناس، ازدواج کرد. در ۱۸۳۹، بر آن شد که بخت و اقبالش را در پاریس، کانون آثار پُرشکوه اپرائی، بیازماید. به دلیل قرض‌ها و شکایت‌های طلبکاران نمی‌توانست گذرنامه بگیرد و همراه مبنا به‌صورت قاچاق از مرز گذشتند. دو سالی‌ که در پاریس سپری کردند آکنده از فقط و فلاکت بود: واگنر، ناتوان در کسب امکان اجراء اپراهایش، برای گذران زندگی به انجام کارهای پیش ‌پا افتادهٔ موسیقی تن داد. پیامد صورت‌حساب‌های پرداخت‌نشده‌اش نیز آن شد که مدت کوتاهی را پشت میلهٔ زندان بگذارند.
واگنر در ۱۸۴۲ برای نظارت بر اجراء اپرایش ری‌ینتزی (Rienzi) در درسدن، به آلمان بازگشت. این اپرا بسیار موفق از کار درآمد و رهبری اپرای درسدن به واگنر واگذار شد؛ شغلی با درآمد خوب که می‌توانست تا پایان عمر عهده‌دار آن باشد. شش سال را در آنجا گذراند و به‌عنوان اپرانویس و رهبری برجسته مشهور شد. واگنر از ارکستر می‌خواست تا با ظرافت دینامیکی فراوان و ریتمی انعطاف‌پذیر به اجراء بپردازد. یکی از موسیقیدانان در این باره نوشته است: 'هنگام رهبری از شدت هیجان از خودبی‌خود می‌شود ... همهٔ عضلاتش حرف می‌زنند. تمام وجودش، تجسم گردن‌فرازی و حاکمیت مطلق است' .
شورش‌های ۱۸۸۴ مانند آتشی که در جنگل افتاده باشد سراسر اروپا را شعله‌ور ساخت و در زندگی حرفه‌ای واگنر نقطهٔ عطفی پدید آورد. زندگی او در درسدن به سبب قرض‌های تلنبارشدهٔ تازه روزبه‌روز دشوارتر می‌شد (بیش از ده برابر حقوق سالانه‌اش مقروض بود). با این امید که در وضعیت اجتماعی تازه قرض‌های او به فراموشی سپرده شود و شرایطی مساعد برای هنرش فراهم آید، در شورش درسدن شرکت کرد؛ نارنجک‌های دستی سفارش داد و کوشید سربازان پادشاه را به نافرمانی وادارد. هنگامی‌که حکم توقیفش صادر شد، به سویس گریخت.
چند سالی به خلق موسیقی نپرداخت و در عوض، نظریه‌های هنری‌اش را در مقاله‌هائی چون هنر و انقلاب (۱۸۹۴)، کار هنری آینده (۱۸۵۰) و اپرا و نمایش (۱۸۵۱) به نگارش درآورد. مهم‌تر از آن، لیبرتوی اثری با عنوان حلقهٔ نیبلونگ (Der Ring des Nibelungen) را که در مجموعه‌ای از چهار اپرا بر مبنای اساطیر اقوام آریائی شمال اروپا است، به پایان برد. این اثر، واگنر را بیست‌وپنج سال مشغول ساخت. او نگارش متن اثر را در ۱۸۴۸ آغاز کرد و موسیقی آن را در ۱۸۷۴ به پایان رساند. اعتماد به‌نفس حیرت‌انگیز و باور واگنر به عظمت و اهمیت خود، او را توانا ساخت تا یکی پس از دیگری به آفرینش اپراهائی عظیم و غول‌آسا بپردازد که امیدی به اجراء آنها نبود. نخستین و دومین اپرای این مجموعه به‌نام‌های طلای راین (Das Rheingold) (۱۸۵۴ - ۱۸۵۳)، و والکوره (Die Walküre) ،(۱۸۵۴-۱۸۵۶) و نیز دو پردهٔ اول از سومین اپرای مجموعه یعنی زیگفرید (Siegfried) ،(۱۸۵۶-۱۸۵۷)، را آفرید و سپس بیش از ادامهٔ کار بر این مجموعهٔ عظیم، به خلق اپرای تریستان و ایزولده (Tristn und Isolde) (۱۸۵۷ - ۱۸۵۹) پرداخت؛ اپرائی که امیدوار بود از اقبال بیشتری برای اجراء برخوردار باشد. در اپرای تریستان و ایزولده، شور و هیجان جنسی با قدرت و نیز درخششی بی‌سابقه جامهٔ موسیقی پوشیده است.
واگنر پس از پایان تریستان و ایزولده، چند سال دشوار و ناخوشایند پیش‌رو داشت. اپرای تانهاوزر (Tannhöser) در اجراء مجدد به سال ۱۸۶۱ در اپرای پاریس ناموفق ماند و اپرای وین پس از تمرین‌های بسیار بر تریستان و ایزولده سرانجام از اجرایش سر باز زد. طلبکاران برای وصول طلبشان بابت بهای ابریشم، ساتن، تور و عطرهائی که 'لازمهٔ' شیوه زندگی واگنر بود، آرام و قرار برایش نمی‌گذاشتند.
در ۱۸۶۴، لودویگ پادشاه باواریا، جوانی هجده ساله که یک واگنری دو آتشه بود، او را از وضعیت اسفبارش نجات داد و بر آن شد که در اجراء اپراها و به پایان رساندن مجموعهٔ حلقهٔ نیبلونگ به او کمک کند. تمام امکانات اپرای مونیخ در اختیار واگنر قرار گرفت. اپراهای تریستان و ایزولده و استادان آوازخوان تورنبرگ (Die Meistersinger von Nürnberg) ،(۱۸۶۷-۱۸۶۲) با نهایت گشاده‌دستی در مونیخ به اجراء درآمدند. او سپس، زیگفرید (۱۸۷۰ - ۱۸۶۹) را به پایان رساند و آخرین اپرای حلقهٔ نیبلونگ یعنی غروب خدایان (Götterdänerung) ،(۱۸۶۹-۱۸۷۴) را آفرید.
واگنر در این دوره به کوزیما فون بولو (Götterdämerung) دل باخت؛ کوزیما، دختر لیست و همسر هانس فون بولو - دوست صمیمی و رهبر ارکستر واگنر - بود. کوزیما هنوز همسر فون بولو بود که دو فرزند واگنر را به دنیا آورد. کمی پس از مرگ همسر واگنر، کوزیما به همسری او درآمد.
در ریشارت واگنر، نبوغ موسیقائی سترگ با خودخواهی مطلق، شقاوت و اعتقادی راسخ به جایگاهش در تاریخ عجین شده است. واگنر که یک ناسیونالیست متعصب آلمانی بود در یادداشت‌هایش جنین نوشته است: 'آلمانی‌تر از هر موجود دیگرم. من روح آلمان هستم' . او مردم را در برابر اراده‌اش به کُرنش وا می‌داشت. در حقیقت، او عامهٔ مردمی را که به اپراهای متعارف خو گرفته بودند همچون آهن در کوره گداخت و شکل داد و آنان را به شنوندگان درام‌های موسیقائی پیچیده‌اش بدل ساخت.
واگنر طرح اپراخانه‌ای را ریخت که مناسب اجراء حلقهٔ نیلبونگ باشد. اپراخانهٔ واگنر با یاری شاه‌ لودویگ و همکاری انجمن واگنر که در سراسر آلمان شکل گرفته بود در بابروت، شهر کوچکی در باواریا، ساخته شد. نخستین اجراء مجموعهٔ حلقهٔ نیبلونگ در ۱۸۷۶، شاید مهم‌ترین رخداد موسیقائی سدهٔ نوزدهم بود. شصت خبرنگار از سراسر جهان، از جمله دو خبرنگار آمریکائی، در این اجراء حضور داشتند. گرچه هنوز برخی منتقدان موسیقی واگنر را بیش از حد دیسونانت، کسالت‌آور و دارای ارکستراسیونی بیش از اندازه حجیم می‌دانند، اما به‌طور عام از او به‌عنوان بزرگ‌ترین آهنگساز آن دوران نام برده می‌شود. او یک سال پس از به پایان رساندن واپسین اپرایش، پارسیفال (Parsifal) ،(۱۸۷۷ - ۱۸۸۲)، از ونیز دیدن کرد و همان‌جا بود که در شصت و نُه سالگی درگذشت.


همچنین مشاهده کنید