جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

يا (۲)


يارِ نيک را در روزِ بد شناسند
نظير: 
معيار دوستان دغل روز حاجت است (صائب)
ـ تيره‌روزى سنگ محک دوستى است
    ـ دوستان را به گاهِ سود و زيان بتوان ديد و آزموده و شناخت (سنائى)
    ـ برادر آن بوَد کو روز سختى تو را يارى کند در تنگ‌بختى (ناصرخسرو)
ـ وقت ناکامى توان دانست يار
يا رومى روم باش يا زنگى زنگ ٭
رک: نه زنگى زنگ است نه رومى روم
٭ از صبر تو اى شاه به تنگيم، به تنگ  ....................... (شيخ‌الرئيس‌افسر ) 
يار هم‌کاسه هست بسيار٭
٭ ............................ ليک همدرد کم بوَد بارى (سنائى)
يارى که تحمل نکند يار نباشد ٭
٭ جنگ از طرف يار دل‌آزار نباشد ........................... (سعدى)
يارى که دو روست باباش يک رو کرد
يا زر، يا زور، يا زارى٭
در راه عشق يا وصول به مقصود بايد يکى از اين سه وسيله را به‌کار برد
نظير: زر و زور و زارى، اگر با کسى کارى دارى
٭ تمثّل:  
يا به حالت يا به حيلت يا به زارى يا به زر عاقبت اندر دلِ سخت تو راهى مى‌کنم (هدايت طبرستانى)
يا زنگى زنگ باش يا رومى روم٭
رک: نه زنگى زنگ است نه رومى روم
٭ زين مذهب ترديد به‌جائى نرسى ..................... (عبيد زاکانى و اديب کرمانى)
يا سخن دانسته گو اى مرد بخرد يا خموش٭
نظير: خامشى از کلام بيهُده بِهْ (ناصرخسرو)
٭ در بساط نکته‌دانان خودفروشى شرط نيست ........................... (حافظ)
يا سر مى‌رود با کلاه مى‌آيد
نظير: يا تخت، يا تخته ـ يا نصيب و يا قسمت!
يا عاقل عاقل باش، يا غافل غافل٭
٭ تحريفى است از اين بيت خاقانى:
خاقانى از اين راهِ دو رنگى به کران شو يا عاقل عاقل زى، يا غافل غافل
يا علاج درد بيمارى بکن يا دکان بر چين و عطّارى مکن (از جامع‌التمثيل)
يا على غرقش کن، من هم روش!
يکى از 'خواص عامه' با يک شيعيِ کم‌سواد عامى در کشتى نشسته بود. ميان آن دو بحثى درگرفت و چون مسئلهٔ مورد بحث اندکى دشوار و پيچيده بود شيعى عامى در جواب آن فرو ماند. اتفاقاً در همان لحظه طوفانى سخت درگرفت و دريا منقلب شد. شيعى عامى سر به‌سوى آسمان کرد و گفت: يا على غرقش کن من هم رويش!
نظير: خر ديزه است، مرگ خود را مى‌خواهد براى زيان صاحبش!
ياقوت درشت قيمتش بيشتر است
يا کوچه‌گردى مى‌شود يا خانه‌دارى
يا مرد باش يا در قدم مرد باش (از جامع‌التمثيل)
يا مرغ باش بپَر يا شتر باش بار ببر
رک: به شترمرغ گفتند: پرواز کن، گفت: من شترم. گفتند: بار ببر. گفت: من مرغم!
يا مسلمان باش يا کافر، اين دو رنگى تا به کى؟
يا مفت، يا مفت، يا مفت!
رک: مال خودم مال خودم، مال مردم هم مال خودم
يا مکن با پيلبانان دوستى يا بنا کن خانه‌اى در خورد بيل٭ (سعدى)
    نظير: يا مرو با يار ازرق پيرهن يا بکش بر خان و مان انگشتِ نيل (سعدى)
      ٭ در بعضى نسخ گلستان بيت مزبور چنين ضبط شده است:
دوستى با پيلبانان يا مکن    يا طلب کن خانه‌اى در خورد پيل
  يا مگو آنچه مى‌نخواهى کرد يا وفا کن به آنچه مى‌گوئى
نظير:
    يا مکن وعده چون نخواهى کرد يا وفا کن به هر چه مى‌گوئى (از قرةالعين)
ـ کارى که نمى‌کنى چرا مى‌گوئى؟ (شيخ‌الرئيس افسر)
يا نصيب و يا قسمت!
نظير: 
تا سال دگر مى‌که خورد زنده که باشد
ـ يا سر مى‌رود يا کلاه
  يا وفا خود نبود در عالم يا کسى اندر اين زمانه نکرد (سعدى)
ياوه‌گوئى دوم ديوانگى است (از قابوس‌نامه)


همچنین مشاهده کنید