جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

هر (۸)


هر که از بام مى‌افتد گردن ما مى‌شکند
نظير:
هر جا خرى مى‌افتد گردن ملاّ مى‌شکند
ـ فلان از بام افتاد گردن ما شکست
هر که از پل بگذرد خندان بوَد٭
رک: به بهلول گفتند: ريش تو بهتر است يا دُم سگ...
٭ زير پل منزلگاه رندان بوَد ........................... (...؟)
هر که از خطر بگريزد خطير نشود (کليله و دمنه)
نظير:
تا خطر نکنى خطير نشوى
ـ هر که از مخاطره بهراسد به بزرگى نرسد
ـ شغال ترسنده انگور خوب نخورد
ـ تا جان در خطر ننهى بر دشمن ظفر نيابى
    ـ هر که ز طوفان بلا سر بتافت آب رُخ نوحِ پيمبر نيافت (خواجو کرمانى)
ـ درِ نام جستن دليرى بوَد (فردوسى)
ـ ز ترسنده مردم برآيد هلاک (فردوسى)
ـ تا به آب نزنى شناگر نمى‌شوى
هر که از عيب خود نابينا باشد نادان‌تر مردمان باشد (تاريخ بيهقى)
رک: عيب خود نايافتن بالاترين عيب‌هاست
هر که از کردگار ترسنده است خلق عالم از او هراسنده است (سنائى)
نظير: از خدا بترس تا خلق خدا از تو بترسد
  هر که از ما کند به نيکى ياد يادش اندر جهان به نيکى باد (فيه ‌ما فيه)
هر که از مخاطره بهراسد به بزرگى نرسد
رک: هر که از خطر بگريزد خطير نشود
هر که از مردن غصه خورد، هم غصه خورد، هم مُرد
نظير:
ترس از بلا بدتر از بلاست
ـ از مردن گر بترسى کشته گردى
هر که افتاد همه ديوار را روى او مى‌غلتانند
نظير: کرکس که از سر افتاد کلاغان نيز منقارش زنند
  هر که افزوده گشت سيم و زرش زر نباريده زآسمان به سرش
  از کجا جمع کرده اين زر و مال يا خودش دزد بوده يا پدرش
هر که 'اگر' کارَد 'دريغ' دروَد
رک: اگر خاله‌ام ريش داشت آقادائى‌ام مى‌شد
هر که اَنَشْ مياد ياد مَنَش مياد! (عا).
نظير: هر که درمانده مى‌شود با ما برادرخوانده مى‌شود!
هر که او آگاه‌تر پُر دردتر٭
رک: هر کجا عقل هست شادى نيست
      ٭ تحريفى است از مصراع اول اين بيت مولوى:
هر که او بيدارتر و پردردتر هر که او آگاه‌تر رخ زردتر
هر که او ارزان خود انبان خرد٭
رک: ارزان خرى انبان خرى
٭ ............................. گوهرى طفلى به قرص نان دهد (مولوى)
هر که او به پيش حاکم تنها رود سرخ روى بيرون آيد (ناصر خسرو، سفرنامه)
رک: هر کس تنها به قاضى رود راضى برمى‌گردد
  هر که او بيدارتر پردردتر هر که او آگاه‌تر رُخ زردتر (مولوى)
رک: 'هر کجا عقل هست شادى نيست' و 'هر که فهميد مُرد، هر که نفهميد بُرد'
  هر که او دل نهد به مهرِ زنان گردن او سزاى تيغ بوَد (انورى)
رک: مبادا کس که از زن مهر جويد...
  هر که او گامى از تو دور شود تو از او دور شو به صد فرسنگ (ناصر خسرو)
  هر که اول بنگرد پايان کار اندر آخر او نگردد شرمسار (مولوى)
رک: ز ابتداى کار آخر را ببين
هر که او مرد است جفت از زن کند (لبيبى)
    نظير: ز آدمى فرد نشستن نه سزاست آنکه از جفت مبرّاست خداست (جامى)
هر که او نفس کشت غازى بود (اوحدى)
رک: نفس خود را بکش اگر مردى
هر که با آل على درافتاد ورافتاد!
رک: با آل على هر که در افتاد ور افتاد
هر که با بدان نشيند هرگز روى نيکى نبيند (سعدى)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
هر که با دانا مشورت کند از رسوائى ايمن باشد
هر که با دشمنان صلح کند سرِ آزار دوستان دارد (سعدى)
نظير: صلح دشمن چو جنگ دوست بوَد
هر که با ديگ نشيند بکند جامه سياه (از تاريخ گيلان)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
هر که با ديگ نشيند سياه برخيزد
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
هر که با رسوا نشيند عاقبت رسوا شود٭
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
٭ ........................... هر که با دانا نشيند عاقبت دانا شود (...؟)
هر که با شات و شوت است چيزى بارش نيست
رک: سگ لاينده گيرنده نباشد
هر که باشد طالب گوهر نينديشد ز آب٭
رک: هر که را طاووس بايد جور هندستان کشد
٭ هر که باشد عاشق جانان نپردازد به جان ................ (عبدالواسع جبلى)
هر که باشد نظرش در پى ناموس کسان پى ناموس وى افتد نظر بوالهوسان
هر که با فاجر نشيند همچنان فاجر شود (منوچهرى)
رک: با بدان سر مکن که بد گردى
هر که بامش بيش برفش بيشتر٭
نظير:
سرِ بزرگ بلاى بزرگ دارد
ـ هر که را سرِ بزرگ درد بزرگ
ـ هر که سرش بزرگ‌تر است درد سرش بيشتر است
ـ هر که عشقش بيشتر دل ريش‌تر
ـ هر که دخلش بيشتر خرجش بيشتر
٭ هر که عشقش بيشتر دل ريش‌تر .............................. (...؟)
هر که با نوح نشيند چه غم از طوفانش٭
نظير: چه از باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتى‌بان (سعدى)
٭ دست در دامن مردان زن و انديشه مکن .......................... (سعدى)
هر که بدى کرد و به بد بار شد هم به بدِ خويش گرفتار شد (از جامع‌التمثيل)
رک: بد مکن که بد افتى، چَهْ مَکَنْ که خود افتى
هر که بر دينار دسترس ندارد در دنيا کس ندارد (سعدى)
رک: بى‌زر مرغ بى‌پر و بال است
هر که بر زيردستان نبخشايد به جور زيردستان گرفتار آيد (سعدى)
هر که بر شمع خدا آرد پفو شمع کى سوزد بسوزد پوز او (مولوى)
رک: چراغى را که ايزد برفروزد...
هر که بزايد روزى بميرد (قابوس‌نامه)
رک: آدميزاد تخم مرگ است
هر که به امّيد همسايه نشست گرسنه مى‌خوابد
رک: هر کس به امّيد همسايه نشست...
هر که به خواب است حصه‌اش به آب است!
رک: غايب بى‌بهره است
هر که بهرت تب کند بهرش بمير٭
رک: براى کسى بمير که برايت تب کند
٭ من نمى‌گويم و با کس خو مگير ......................... (نظام وفا)
هر که به فکر خويش است، کوسه به فکر ريش است
نظير:
    هر چه ديه گويد از دردِ گيه گويد
    ـ کچل چه گفت؟ گفت: واى سرم!
    ـ هر که نقش خويش بيند در آب
هر که بى‌زر است مرغ بى‌بال و پَر است
رک: بى‌زر مرغ بى‌بال و پر است
هر که بيش دارد، چشم به کفن درويش دارد
مقا: آنان که غنى‌ترند محتاج‌ترند
هر که بينيِ خود را سياه کند آهنگر نمى‌شود
نظير: نه هر که سر بتراشد قلندرى داند (حافظ)
هر که بى‌هنر افتد نظر به عيب کند٭
نظير: عيب نبينند به‌جز اهل عيب (خواجو)
٭ کمال صدق و محبت بين نه نقص و گناه که........................... (حافظ)
هر که بى‌يار بوَد پيوسته بيمار بوَد
هر که پدر ندارد سايهٔ سر ندارد
رک: يتيم اگر بخت داشت باباش نمى‌مرد
هر که پرعيال‌تر بينواتر (از سخنان منسوب به بزرگمهر)
هر که تب کرد از برايت، از براى او بمير (صابر)
رک: براى کسى بمير که برايت تب کند
هر که ترسيد مُرد، هر که نترسيد بُرد
نظير:
ز ترسنده مردم برآيد هلاک (فردوسى)
ـ ز کشتن گر بترسى کشته گردى
ـ هر که از مخاطره بترسد به بزرگى نرسد
ـ نيايد ز ترسندگان هيچ‌کار
هر که تنها برود پيش قاضى برمى‌گردد راضى
صورت ديگرى است از مَثَل بعدى
هر که تنها به قاضى برود راضى برمى‌گردد
رک: هر کس تنها به قاضى برود...
هر که تنهاتر کم‌رنج‌تر (بزرگمهر)
نظير:
دلا خو کن به تنهائى که از تن‌هاب بلا خيزد
ـ با مردم زمانه سلامى و والسّلام!
هر که تهى کيسه‌تر آسوده‌تر٭
رک: آسوده کسى که خر ندارد
٭ کيسه بُرانند در اين رهگذر  ...................... (نظامى)
      کمال خجندنيز بدين مثل تمثّل جسته و گفته است:
کيسه تهى‌ باش و بياسا کمال    هر که تهى کيسه‌تر آسوده‌تر


همچنین مشاهده کنید