شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

هن، هو


هندوانه و ماست! عزرائيل مى‌گويد: باز هم تقصير ماست؟ (عا).
    رک: اگر خواهى نمانى در زمانه بخور ماست و قوروت و هندوانه
  هنرآموز کز هنرمندى در گشائى و در بندى
رک: هنر بهتر از مِلک و مال پدر 
هنر بايد از کارکرده نه لاف٭
نظير: لاف کار اجلاف است
٭ به خنجر جگرگاه او برشکافت ........................... (فردوسى)
هنر برتر از گوهر آمد پديد٭ (فردوسى)
رک: هنر بهتر از ملک و مال پدر
٭ سخن زين درازى چه بايد کشيد ........................... (فردوسى)
هنر بنماى اگر دارى، نه گوهر٭
رک: آدمى را نسبت به هنر بايد، نه پدر
٭ چو کنعان را طبيعت بى‌هنر بود پيمبرزادگى قدرش نيفزود
................................ گل از خار است و ابراهيم از آزر (سعدى)
هنر بهتر از گوهر نامدار (فردوسى)
رک: هنر بهتر از ملک و مال پدر
هنر بهتر از ملک و مال پدر (از مجموعهٔ مختصر امثال طبع هند)
نظير:
هنر بهتر از گوهر نامدار (فردوسى)
ـ هنر چشمهٔ زاينده است و دولت پاينده (سعدى)
ـ هنر برتر از گوهر آمد پديد (فردوسى)
ـ در هنر کوش که زر چيزى نيست (جامى)
ـ هنر در نفس خود دولت است (سعدى)
    ـ هنر پابهٔ مرد افزون کند سر از جيب اقبال بيرون کند
ـ هيچ گنجى بهتر از هنر نيست (و هيچ دشمن بتر از خوى بد نيست) (از قابوس‌نامه)
    ـ هنرآموز کز هنرمندى در گشائى و در بندى
ـ اندر جهان چو بى‌هنرى عيب و عار نيست (سوزنى)
هنر به چشم عداوت بزرگ‌تر عيب است٭
رک: چشم حسد پديد کند عيب ناپديد
٭ گل است سعدى و در چشم دشمنان خار است ........................ (سعدى)
هنر به‌کار نيايد چو بخت بد باشد٭
رک: يک جو بخت بهتر از صد خروار هنر است
٭ اگر به هر سرِ مويَت دو صد هنر باشد   ........................ (سعدى)
هنربين شو که خود ديدن هنر نيست ٭
٭ مبين در خود که خودبين را بصر نيست ........................ (نظامى)
هنر پايهٔ مرد افزون کند
رک: مرد به هنر نام گيرد
هنر چشمهٔ زاينده است و دولت پاينده (سعدى)
رک: هنر بهتر از ملک و مال پدر
هنرمندان چون بميرند بى‌هنران جاى ايشان گيرند (سعدى)
هنرمند به حسدِ بى‌هنران در معرض تلف افتد
نظير: بى‌خار و حسد نيست گل فضل و هنر
نيزرک: با هر که نشانى از هنر نيست...
هنرمند هر جا بوَد سرفراز٭
نظير:
هنرمند هر جا که روَد قدر بيند و صدر نشيند (سعدى)
ـ گل بى‌خار جهان مردم صاحبِ هنرند (سعدى)
٭ کجا با هنر شد اسيرِ نياز ...................... (فردوسى)
هنرمند هر جا که روَد قدر بيند و صدر نشيند (سعدى)
رک: هنرمند هر جا بوَد سرفراز
هنر نزد ايرانيان است و بس ندارند شير ژيان را به کس (فردوسى)
هنوز آخوند منبر نرفته شيون مى‌کند
رک: پيش از آخوند گريه مى‌کند
هنوز اول فتح است و وقت بسم‌الله!
هنوز ترازو دارى ياد نگرفته مَچَک مى‌زند!
رک: هنوز سوار نشده قيقاج مى‌رود
هنوز دو قورت و نيمش باقى است!
ريشه و اصل اين مَثَل داستان زير است:
پس از آنکه حضرت سليمان به مشيّت و ارادهٔ خداوند بر همهٔ جهان و آدميان مسلط شد و انس و جن را به زير فرمان خود درآورد از پيشگاه خداوند استدعا کرد که اجازه فرمايد که تمام جانوران روى زمين و مرغان هوا و ماهيان دريا يک روز مهمان او باشد، يعنى تهيه خوراک کليّهٔ مخلوقات در آن روز بر عهدهٔ او محول گردد. خداوند فرمود: اى سليمان، فراهم کردن رزق و روزى جانوران عالم کار تو نيست، عبث چنين تقاضائى مکن که اين‌کار از عهدهٔ تو خارج است. حضرت سليمان عرض کرد: بارالها، تو همه‌گونه قدرت و عظمت و دولت به من عطا کرده‌اى، من چگونه نخواهم توانست يک وعده غذاى مخلوقات تو را بدهم؟ خداوند چون پافشارى و اصرار سليمان را ديد عاقبت استدعاى او را اجابت فرمود. حضرت سليمان از همان روز در مقام تهيهٔ آذوقه و تدارک طعام براى مخلوقات جهان برآمد و زمانى دراز صرف اين‌کار کرد.
   در روز موعود همين که غذا آماده شد ماهى بزرگى سر از آب دريا بيرون آورد و روزى خود را از حضرت سليمان طلب کرد. به فرمان حضرت سليمان رزق و روزى او را ـ به‌قدرى که گمان مى‌رفت براى وى کفايت مى‌کند ـ در جلوش افکندند. حيوان در يک چشم به‌هم زدن آن را در گلو فرو برد و فرياد برآورد: گرسنه‌ام! مقدارى ديگر غذا برايش ريختند. آنها را هم خورد و باز اظهار گرسنگى کرد، تا بدان حدّ که تمام غذاهائى را که حضرت سليمان براى يک روز مخلوقات دنيا فراهم کرده بود همه را بلعيد و باز خواستار غذا شد. حضرت سليمان از اشتهاى پايان‌ناپذير ماهى سخت در حيرت فرو رفت و از او پرسيد: مگر رزق و روزى تو چقدر هست که هر چه به تو مى‌دهند سير نمى‌شوى؟ ماهى گفت: سه قورت! نيم قورت آن را به من داده‌اند ولى هنوز دو قورت و نيم ديگرش باقى است.
   اين مَثَل را در دو مورد به‌کار مى‌برند. اول در مورد کسى‌که همه‌گونه محبت ديده و از نعمت يا دولتى بهرهٔ فراوان برده ولى باز هم ناخشنود است و بيش از آن طلب مى‌کند. دوم در مورد کسى که خطا کرده و به‌جاى آنکه از کردهٔ خود خجل و منفعل باشد با بى‌شرمى متوقع است که باز هم گناه او را ناديده بگيرند و به وى محبت کنند.
نظير: دست و رويت را بشور بيا مرا هم بخور!
هنوز زرده بالا نکشيده ديوانگى مى‌کند (يا = قُد قُد مى‌کند) (عا).
نظير:
اول پياله و بد مستى
ـ اول بسم‌الله و غلط ؟
هنوز سر از تخم درنياورده قُد قُد مى‌کند.
تازه‌کار و پرمدعاست
هنوز سرِ بچّه درنيامده مى‌گويد پسر است
شتابزده قضاوت مى‌کند
هنوز سوار نشده قيقاج مى‌رود!
نظير:
هنوز سوار نشده لنگ مى‌جنباند
ـ هنوز ترازو دارى ياد نگرفته مَچَک مى‌زند
هنوز سوار نشده لنگ مى‌جنباند!
رک: هنوز سوار نشده قيقاج مى‌رود
هنوز طفلى و از نيش و نوش بى‌خبرى (وحيد دستگردى)
هنوز مسجد ساخته نشده گدا درش نشسته!
رک: مسجد نساخته گدا درش نشسته
هنوز نرفتى ميمن٭ تا بگوئى واى بر من! (عا).
      ٭ ميمن (مخففّ 'ميمند' ): دهستانى در ۲۷ کيلومترى شمال شرقى شهر بابک واقع در شهرستان يزد
هنوز نزائيده، جان و دلِ بابا! (عا).
رک: نه به بار است نه به دار است، اسمش على خدايار است!
ـ بچّه توى شکم و نامش مظفّر!
هنوز همان آش در کاسه است (از مجموعهٔ امثال طبع هند)
رک: همان آش است و همان کاسه
هوادار نکورويان نينديشد ز بدگويان (سعدى)
هوا گرم و من تشنهٔ ناصبور بيابان و خرمانده و راه دور (اميرخسرو دهلوى)
هواى باغ در ايّام گل خوش است
هوو هوو است اگر همه سبو است
تحمل هوو و رقيب هر قدر زشت و ناچيز هم باشد دشوار است
هوو هوو را خوشگل مى‌کند، جارى جارى را کدبانو


همچنین مشاهده کنید