شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

نو


نو باشد، جُلِ گُوْ ٭ باشد
      ٭ گو (gow): گاو
نوبت به اولياء که رسيد آسمان تپيد (محتشم کاشانى)
نظير:
نوبت به ما که رسيد خر زائيد! (عا).
ـ نوبت به ما که رسيد حمام زنانه شد!
ـ عروس که به ما رسيد شب کوتاه شد!
ـ ما که دزد شديم مهتاب برآمد!
    ـ ما که دزد شديم مهتاب برآمد!
    ـ يک شب هم که خواستيم برويم دزدى مهتاب شد!
ـ بعد از چهل روز آمديم رخت بشوئيم باران آمد!
نوبت به ما که رسيد حمّام زنانه شد! (عا).
رک: نوبت به اولياء که رسيد آسمان تپيد
نوبت به ما که رسيد خر زائيد! (عا).
رک: نوبت به اولياء که رسيد آسمان تپيد
نوبت تو شد بجنبان ريش را! ٭
رک: اى به قربانت بجنبان ريش را!
      ٭ براى اطلاع از ريش و داستان اين مَثَل رجوع شود به برخى از مثل‌ها و تعبيرات فارسى، تأليف دکتر هاشم رجب‌زاده، صص ۶۷ و ۶۸
نوبتى هم که باشد نوبت ماست!
تو دولت زنش زشت مى‌شود و خانه‌اش تنگ
نظير:
هر که مالش زياد شد خانه‌اش تنگ مى‌شود و زنش به گل 
ـ يا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ)
ـ هستى مستى مى‌آورد
ـ گر به دولت برسى مست نگردى مردى (صائب)
نور حق را کى بوَد نقص زوال (عطّار)
نور خورشيد و ديدهٔ خفاش! ٭
    نظير: نور گيتى فروز چشمهٔ هور زشت باشد به چشم موشک کور (سعدى)
٭ عشق خوبان و سينهٔ او باش  ........................ (ظهير فاريابى)
نوش بى‌نيش نيابى هرگز ٭
رک: گنج و مار و گل و خار و غم و شادى به همند
٭ ........................... هر کجا هست گلى خارى هست (عباس شهريارى)
نوش خواهى نيش مى‌بايد چشيد
نظير:
نوش بى‌نيش نيابى هرگز (عباس شهريارى)
ـ کسى کوانگبين جويد چه باک از نيش زنبورش (اوحدى)
نوشدارو بعد از مرگ سهراب٭
نظير:
دارو پسِ مرگ کى کند سود (نظامى)
    ـ نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند عقل داند که بدان زنده نگردد سهراب
ـ بعد از تنه خبردار؟
ـ بعد از خرابى بصره؟
ـ چه سود آنگه که ماهى مرده باشد که باز آيد به جوى رفته آبى (ابن يمين)
ـ تا ترياق از عراق آورند مار گزيده مرده باشد (سعدى)
ـ قباى بعد از عيد براى گَلِ منار خوب است
نيزمقا: مُشتى که بعد از جنگ به ياد آيد بايد بر کلّهٔ خود زد
      ٭ تمثّل:
بعد از اين لطف تو با ما به چه مانَد دانى؟  نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند (انورى)
نوشدارو که پس از مرگ به سهراب دهند  عقل داند که بدان زنده نگردد سهراب
رک: نوشدارو بعداز مرگ سهراب؟
نوشم نمى‌دهى به دلم نيشتر مزن (جلال همائى)
رک: اگر نوشم نه‌اى نيشم چرائى؟
نوکر باب شش ماه چاق است شش ماه لاغر
نظير: نوکر باب شش ماه سير است شش ماه گرسنه
نوکر باب شش ماه سير است شش ماه گرسنه
نظير: نوکر باب شش ماه چاق است شش ماه لاغر
نوکر بى‌جيره و مواجب تاجِ سرِ آقاست
نوکر حاکم است هر چه خواهد تواند کرد
نظير: نوکر داروغه است، هر کارى ازش برمى‌آيد
نوکر خانى يا نوکر بادمجان؟
رک: من نوکر سلطانم، بادمجان باد داره...
نوکر داروغه است هر کارى ازش برمى‌آيد
نظير: نوکر حاکم است هر چه خواهد تواند کرد
نوکر من نوکرى داشت، نوکر او چاکرى داشت!
نوکر نو آهو را به دو مى‌گيرد
نظير:
نوکر نو، تيز رو!
ـ هر چرخ نوى يک قر و فرى دارد
ـ سبوى نو آب خنک دارد
ـ کوزهٔ نو دو روز آب را سرد نگاه مى‌دارد
نوکر نو، تيز رو!
رک: نوکر نو آهو را به دو مى‌گيرد
نو که آمد به بازار کهنه مى‌شود دل‌آزار
نظير:
ز هر جديد لذّتى تازه به دل آيد
    ـ درم هر گه که نو آيد به بازار کهن را کم شود در شهر مقدار (اسعد گرگانى)
نوميد مشو مگو که امّيد نماند٭
رک: در نوميدى بسى اميد است
٭ ..............................    کس در غم روزگار جاويد نماند (از قرةالعيون)
نويسنده داند که در نامه چيست٭
٭ چه دانند مردم که در جامه کيست ........................... (سعدى)
نويسنده را خط بوَد معتبر


همچنین مشاهده کنید