پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

کا


کاچى بِهْ از هيچى است
نظير: 
وجود ناقص به از عدم محض است
ـ جراغ موشى بِهْ از خاموشى است
ـ نخودچى بِهْ از هچى است
ـ در بيابان لنگه کفش کهنه نعمت خداست
ـ سنگ بِهْ از گوهر نايافته (نيما)
کاخ بيداد هميشه بر سر بيدادگر فرو مى‌ريزد
رک: ظالم پاى ديوار خود را مى‌کَنَد
کار آسان گر نيابى چنگ در دشوار زن (سوزنى)
کار از جانب مهدى قلى‌خان عيب داشت
کار از محکم‌کارى عيب نمى‌کند
معروف است هر وقت ملاّ نصرالدين مى‌خواست با زنش 'همفراش' بشود اول دست و پاى زنش را با طناب مى‌بست. روزى از او پرسيدند: عيالِ تو زن خوب و مطيع و سر به راهى است، چرا با او چنين مى‌کنى؟ جواب داد: کار از محکم‌کارى عيب نمى‌کند!
    نظير:
    اول جاى پايت را محکم کن بعد قدم بردار
    ـ اگر خواهى که بر ريشت نخندند بفرما تا خرت محکم بندند
کار اسباب مى‌خواهد
نظير:
 
ماست بندى هم قالب مى‌خواهد
ـ قلندرى هم کشکول مى‌خواهد
ـ عالَم عالَمِ اسباب است
ـ با شمشير چوبين جنگ نتوان کرد
ـ ز بى‌آلتان نايد درست (نظامى)
ـ بنّا که خشت مى‌خواهد بايد دستش داد
ـ قبر آقا گچ مى‌خواهد و آجر
ـ هيچ مقصودى ميسّر نيست تا اسباب نيست (کاتبى)
ـ هيچ کس بر بام نتواند شدن بى‌نردبان
ـ هر کجا آب نباشد نتوان کرد شنا (فرّخى سيستانى) 
ـ چو دندان نيست نتوان لب گزيدن
کار امروز به فردا افکندن از کاهلى تن است (ابوالفضل بيهقى)
رک: کار امروز به فردا ميفکن
کار امروز به فردا ميفکن
نظير:
 کار امروز به فردا ميفکن از کاهلى تن است (ابوالفضل بيهقى)
    ـ از امروز کارى به فردا ممان چه دانى که فردا چه گردد زمان (فردوسى)
ـ فردا فردا چه گوئى، فردا را کسى نديده
ـ امروز تخم کار که فردا مجال نيست (سعدى)
ـ نگر تا کار امروز به فردا نيفکنى که هر روز مى‌آيد کار خود مى‌آورد (تاريخ بيهقى)
کارِ اين دست از آن دست برنمى‌آيد
نظير: 
کارى که چشم مى‌کند ابرو نمى‌کند
ـ از هر کسى کارى ساخته است
کار با خرقه نيست با حرفه است (از کشف‌المحجوب)
کار بچّه خام است و عقل غلام کم (از مجموعهٔ مختصر امثال طبع هند)
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم٭ (حافظ)
رک: بد مکن که بد اُفتى...
٭ عيب درويش و توانگربه کم و بيش بد است ............................. (حافظ)
کار بزرگ مايهٔ عزّت است نه نام بزرگ
کار بوزينه نيست نجّارى
رک: درودگرى کار بوزينه نيست
کار به‌دست ناشى، اسلحه به‌دست کاشى!
نظير: شناگر ناشى، دو نفر را به کشتن مى‌دهد
کار به عشوه و رشوه است، عشوه جمال مى‌خواهد و رشوه مال
کار بى‌علم بار و بَر ندهد (سنائى)
کار بى‌وقت سُست باشد سُست٭
٭ کارها به وقت بايد جست ...................... (سندبادنامه)
کار پاکان را قياس از خود مگير٭
رک: خانه نتوان کرد در کوى قياس
٭ .......................... گرچه باشد در نوشتن شير شير (مولوى)
کار جوانان به جوانان گذار٭
رک: از هرکسى کارى ساخته است
٭ خويشتن از جملهٔ پيران شمار .......................... (نظامى)
کارِ جوانمرد به مو مى‌رسد اما پاره نمى‌شود
کار جوهر مرد را زياد مى‌کند
نظير: کار عمر آدم را زياد مى‌کند
کار چنان کن که پذيرفته‌اى٭
٭ بر سرِ کار آى،چرا خفته‌اى؟ ..................... (نظامى)
کار چو از دست رفت آهِ ندامت چه سود؟
نظير:
پشيمانى چه سود اکنون که کار از دست رفت
ـ دريغ سود ندارد چو رفت کار از دست (سعدى)
ـ پشيمانى در دام چه سود
کارِ حضرت فيل است
نظير:
زه کردن اين کمان بسى دشوار است
ـ گاو نر مى‌خواهد و مرد کهن
کار حکيم‌باشى راحت است اگر مريض مُرد مى‌گويد: عمر خدا بيامرز به دنيا نبود! (عا).
کار خدائى نه کارى است خُرد٭
٭ قضاى نبشته نشايد ستُرد   که .................. (فردوسى)
کارِ خر و خوردن يابو نگر!
رک: کى کاشت کى درو کرد؟
کار خنجر برّنده نايد از سوزن (قاآنى)
رک: کبوتر کجا صيد شاهين کند
کار خود بگذار با پروردگار
نظير:
    کار خود گر به خدا باز گذارى حافظ اى بسا عيش خداداده کنى (حافظ)
 ـ سرِ ما و تقدير خدا!
نيزرک: توکّل کن که يابى رستگارى
کار خير نيازى به استخاره ندارد
رک: در کار خير بحاجت هيچ استخاره نيست
کارد دستهٔ خودش را نمى‌برد
نظير:
اسب و اشتر به‌هم لگد نزنند
ـ سگ سگ را ندرَد
کار دل است کار خشت و گِل نيست! (عا).
نظير:
اين‌کار کار عشق است، دخلى به دين ندارد
ـ مذهب عاشق ز مذهب‌ها جداست (مولوى)
کارِ دنيا تمامى ندارد
کار دنيا زادن است و مردن است (عطّار)
کاردى که پنير را مى‌بُرّد انگشت را هم مى‌بُرّد
يعنى: آن کس که بيش و کم شرارت کند تباهى و بدکردارى افزون‌تر نيز خواهد توانست
کارِ ديوانه وارونه است
نظير:
کار هندو باژگونه است
ـ مثل شتر از پس مى‌شاشد!
ـ کاه را پيش سگ و استخوان را پيش خر مى‌ريزد
کار را به کاردان بايد سپرد
نظير:
از هر کسى کارى ساخته است 
ـ هر مردى و هر کارى
ـ هر کسى را پى کار دگرى ساخته‌اند (ابن يمين)
ـ هر کسى را بهر کارى ساختند
ـ کمان را به کماندار بده (عبيد زاکانى)
ـ نان را بده به نانوا يک نان هم بالاش (عا).
نيزرک: درودگرى کار بوزينه نيست
کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد
نظير: 
الاکرام بالاتمام
ـ تمامش کن چو بنيادش نهادى (نظامى)
کارِ زمين را سختى، به آسمان پرداختى؟
نظير:
     به جنگ زمين سر به سر تاختى کنون به آسمان نيز پرداختى (فردوسى)
    ـ اين يکى را که زائيده‌اى بزرگ کن
کارش چيه؟ بوق مى‌زنه، بخيه به آبدوغ مى‌زنه! (عا).
يعنى: آدم بيکاره و عارى از هنر است
کار شمشير مى‌کند نه غلاف (جامى)
کار شيطان دسته گُل به آب دادن است
کارِ صورت سهل باشد ره به معنى مشکل است٭
٭ هر که او را ديده‌اى باشد شناسد صورتى ...................... (اوحدى)
کار عار نيست
کار عمر آدم را زياد مى‌کند
نظير: کار جوهر مرد را زياد مى‌کند
کارِ قلم را شمشير نکند
رک: قلم از شمشير تيز برّنده‌تر است
کار کارفرما مى‌خواهد


همچنین مشاهده کنید