جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

زو، زه


زوال نعمت اندر ناسپاسى است٭
خلاف: نعمت افزون‌تر شود آن را که او شاکر بوَد (منوچهرى! شکر نعمت نعمتت افزون کند (مولوى)
٭ دوام دولت اندر حق‌شناسى است ................................. (سعدى)
زور بر گاو و ناله از گردون
رک: رنج بر گاو و ناله از گردون
زور به کشتن دهد و زر به جهنم بَرَدْ
رک: زر به جهنم مى‌برد و زور به کشتن مى‌دهد
زور، پدر حساب را از گور درمى‌آورد
نظير: زور که آمد حساب برخاست
نيزرک: زورت بيش است حرفت پيش است
زورت بيش است: حرفَت پيش است
نظير:
زور که آمد حساب برخاست
ـ زور، پدر حساب را از گور درمى‌آورد
ـ زور چاى حساب را مى‌گيرد
ـ زور حق را پايمال مى‌کند
ـ زور قبض و برات نمى‌خواهد
ـ سال زور سيزده ماه است!
ـ دنيا دنياى زور است
ـ آب زور سربالا مى‌رود
ـ يک وجب شاخ بهتر از صد ذرع دُم است
ـ يک ذرع شاخ بهتر از هزار ذرع دُم است
ـ کباب آن کسى راست کو راست زور (فردوسى)
ـ تا جهان بود و بوَد مرغ بوَد طعمهٔ باز (فرّخى)
ـ حق با قوى است
ـ در نظام طبيعت ضعيف پامال است
زور جاى حساب را مى‌گيرد
رک: زورت بيش است، حرفَت پيش است
زور حق را پايمال مى‌کند
رک: زورت بيش است حرفَت پيش است
زوردار پول نمى‌خواهد بى‌زور هم پول نمى‌خواهد
در هر حال حق با آدم پولدار است
زور ده مَرده ندارى زر يک مَرده بيار٭
رک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا ستّار عيوب و قاضى حاجاتي
٭ زر ندارى نتوان رفت به زور از دريا .......................... (سعدى)
زور را گاو مى‌زند ناله را گردون مى‌کند
رک: رنج بر گاو ناله از گردون
زورش به خر نمى‌رسد پالانش را مى‌زند
نظير:
دستش به خر نمى‌رسد به پالانش مى‌زند
ـ زورش به خر نمى‌رسد پاى کرّه‌خر را مى‌گيرد
ـ پالان بزنى چو برنيائى با خر (فرّخى سيستانى)
ـ چونکه زورت نمى‌رسد بر خر گرد پالان چرا همى گردى؟
ـ خر لگدش زده پاى کرّه‌خر را مى‌شکند
زورش به خر نمى‌رسد پاى کُرّه‌خر را مى‌گيرد
رک: زورش به خر نمى‌رسد پالانش را مى‌زند
زور قبض و برات نمى‌خواهد
رک: زورت بيش است حرفَت پيش است
زور که آمد حساب برخاست
رک: زورت بيش است، حرفَت پيش است
زوغم زد و زاغم زد، پس‌مانده کلاغم زد! (عا).
نظير: کسى که به ما نر.... بود کلاغ دم بريده بود! (عا).
زهد با نيّت پاک است نه با جامهٔ پاک٭
نظير: زاهدى در پلاس‌پوشى نيست زاهد پاک باش و اطلس پوش (سعدى)
٭ ............................ اى بس آلوده که پاکيزه ردائى دارد (پروين اعتصامى)
زهر است عطاى خلق هر چند دوا باشد٭
٭ ........................... حاجت ز که مى‌خواهى جائى‌که خدا باشد (واعظ قزوينى)
زِ هَر جديد لذّتى تازه به دل آمد
رک: نو که آمد به بازار کهنه مى‌شود دل‌آزار
ز هر چيزى بَتَر چشم‌انتظارى است (روحانى!
رک: انتظار بدتر از مرگ است
زِ هر طرف که شود کُشته سودِ اسلام است٭
٭ ميان گبر و يهودى هميشه باد نزاع ...................... (مختارنامه، باب پنجم)
زهرهٔ مردان ندارى چون زنان در خانه باش (سعدى)
زه کردن اين کمان بسى دشوار است
نظير: هر کس اين کمان نتواند کشيد ـ کار حضرت فيل است


همچنین مشاهده کنید