پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

زن


زن آن قدر که زودفهم است خوش‌فهم نيست
زن آن مرد است کاو بى‌درد باشد٭
٭ نه هر کاو زن بوَد نامرد باشد .............................. (نظامى)
ز ناپاک زاده مدارى اميد (فردوسى)
رک: از مردم بد اصل نخيزد هنر نيک
ز نادان گر رسد سودى زيان است٭
نظير: احمق از حلوا نهد اندر لبم من از آن حلواى اواندر تبم (مولوى)
٭ سعادت اختلاط زيرکان است ......................... (ناصرخسرو)
زنازاده نباشد هر زناکار٭
٭ بوَد پاکيزه طينت پاک کردار ............................... (جامى)
زن از پهلوى چپ خلق شده است
نظير:
زن از پهلوى چپ شد آفريده کسى از چپ راستى هرگز نديده (جامى)
ـ زن از پهلوى چپ گويند برخاست مجوى از پهلوى چپ جانب راست (نظامى)
زن از غازه سرخ‌رو شود و مراد از غزا (از مجموعهٔ مختصر امثال طبع هند)
زنان در آفرينش ناتمامند٭
رک: زن ناقص‌العقل است
٭ ...................... از ايراد خويش کام و زشت نامند (اسعد گرگانى)
زنان را نيست چيزى بهتر از شوى (اسعد گرگانى)
نظير:
زن پاک را بهتر از شوى نيست (فردوسى)
ـ چراغ دل زن شوهر اوست
زنان را همين بس بوَد يک هنر نشينند و زايند شيران نر
زنِ اول به تو حرمت گذارد زنِ دوم دمار از تو برآرد!
رک: جاى مرد دوزنه درِ مسجد است
زن‌بابا اگر نونم مى‌داد سرِ تنورم مى‌داد٭ (عا).
نظير: زن پدر، مادر نمى‌شود
٭ در خراسان گويند: زن‌بابا اگر مِسکه شود راه گلو بسته روَد (يعنى: زن پدرم اگر کَرِه بشود و در گلوى من جاى بگيرد را نفس را بر من مسدود خواهد کرد!)
زن بابا دلبر مى‌شود، مادر نمى‌شود
مقا: زن پدر مادر نمى‌شود
زن با چادر عروسى به خانهٔ شوهر مى‌آيد و با کفن بيرون مى‌رود
نظير: دختر بايد با چادر به خانهٔ شوهر برود و با کفن بيرون بيايد
زنِ بد بدتر بوَد از مار بد
زن بد را اگر در شيشه کنند کار خودش را مى‌کند
زن بلاست، الهى هيچ خانه بى‌بلا نباشد
نظير: زن بلا باشد به هر کاشانه‌اى بى‌بلا هرگز مبادا خانه‌اى
زن بلا باشد به هر کاشانه‌اى بى‌بلا هرگز مبادا خانه‌اى
رک: زن بلاست، الهى هيچ خانه بى‌بلا نباشد
زن بوَد آن که مر او را بفريبد زن٭
٭ زنِ جادوست جهان، من نخرم زرقش .......................... (ناصرخسرو)
زنبور به مار گفت تو بزن من خودم را مى‌نمايم، من مى‌زنم تو خود را نشان ده!
نظير: ترس از بلا بدتر از بلاست
زنبور نيش مى‌زند، دست بزنى بيش مى‌زند
زنِ بيوه بوسيدن چرم کهنه خائيدن است
نظير: زن پير بوسيدن پنبه خائيدن است
زن به منزلهٔ قلاده‌اى است که به گردن خود مى‌افکنى (امام جعفر صادق (ع))٭
٭ حليةالمتقين، ص ۶۶
زن بيوه را براى ميوه‌اش مى‌خواهند (يعنى براى ثروتش)
زن بيوه نگير اگرچه حور است، راه راست برو اگرچه دور است
زنِ پارسا در جهان نادر است
زنِ پاک را بهتر از شوى نيست (فردوسى)
رک: زنان را نيست چيزى بهتر از شوى
زن پدر، مادر نمى‌شود
نظير: زن بابا اگر نونم مى‌داد سرِ تنورّم مى‌داد
زنِ پير بوسيدن پنبه خائيدن است
زن بيوه بوسيدن چرم کهنه خائيدن است
زن پير و بيل چوبى براى هم زدن هليم خوبند!
زن تا نزايد بيگانه است (از جامع‌التمثيل)
نظير: شاه زنان، ماه زنان، سه تا بزا، بيا ميان! (عا).
زن تا نزائيده دلبر است و چون زائيد مادر (از جامع‌التمثيل)
يعنى در هر دو حال مقامى والا و ارجمند دارد
زنِ جَلَب پيشِ خود مَرد است (از مجمع‌الامثال)
زنِ جوان را اگر تيرى در پهلو نشيند بَهْ که پيرى (سعدى)
نظير:
دختر دوشيزه را شوى دوشيزه بايد (قابوس‌نامه)
ـ دوشيزه جفت جوان بايدش (اديب پيشاورى)
ـ شوهر که نه در خور زن باشد ناکرده اولى‌تر (از مرزبان‌نامه)
ـ جوان را هم جوان باشد دلارام کجا باشد جوانى خوشترين کام (اسعد گرگانى)
ـ شوى زن جوان اگر پير بوَد  چون پير بوَد هميشه دلگير بوَد
آرى مثل است اين که گويند زنان در پهلوى زن تير بِه از پير بوَد (مهرى، نديمهٔ گوهرشاد و همسرش شاهرخ)
زنِ جوان و مرد پير، سبد بيار جوجه بگير! (عا).
رک: عروس جوان و داماد پير...
زن چو مار است زخم خود بزند بر سرش نيک زن که بد بزند (اوحدى)
زنِ حاجى خانهٔ خودش نمى‌توانست اشکنه بپزد رفت خانهٔ همسايه براى آش پختن (عا).
نظير:
عروس سرِ خودش را نمى‌توانست ببندد مى‌رفت سرِ همسايه را ببندد
ـ بى‌بى سلطان سرِ خودش را نمى‌توانست ببندد رفت عروسى سرِ عروس را قجرى ببندد
زن جنس غريبى است عاقل‌ها را ديوانه و ديوانه‌ها را عاقل مى‌کند
زنِ خوب مرد را به دولت مى‌رساند و زن بد مرد را خانه خراب مى‌کند
نظير: زنِ خوب و فرمانبر و پارسا کند مرد درويش را پادشا (سعدى)
زنِ خوب و فرمانبر پارسا کند مرد درويش را پادشا (سعدى)
رک: زن خوب مرد را به دولت مى‌رساند و زن بد مرد را خانه خراب مى‌کند
زندگانى به مراد همه کس نتوان کرد٭
نظير: نان را به اشتهاى مردم نمى‌توان خورد
٭ خاطرى چند اگر از تو شود شاد بس است ................................... (صائب)
زندگانى دوبار نتوان يافت٭
رک: آدم دوبار به دنيا نمى‌آيد
٭ به‌جز از دهان و از لب او .................................... (اوحدى)
زندگى آش دهن‌سوزى نيست٭
نظير: زندگى چيست خون دل خوردن اوّلش رنج و آخرش مردن
٭ بهر من بدتر از اين روزى نيست ............................... (پژمان بختيارى)
زندگى چيست خون دل خوردن / اوّلش رنج و آخرش مردن
نظير: زندگى آش دهن‌سوزى نيست (پژمان بختيارى)
زندگى صد سال اوّلش سخت است!
عبارتى که به مزاح در تحمل سختى‌هاى زندگى به‌کار برند
زن دلش طاقچه ندارد
رک: دهان زن چفت و بند ندارد
زنده از آب است دايم هر چه هست٭ (عطّار)
٭ ترجمه‌اى است از آيهٔ شريفهٔ 'مِنَ‌الماء کُلَّ شيءٌ حَيّ' (قرآن کريم، سورهٔ انبياء، آيهٔ ۳۰)
زنده بلا بس نبود مرده بلا شد!
در زندگى صدمه و آزارش بس نبود، پس از مرگ هم موجب زحمت و آزار همه شد
زنده بى‌دوست در وطنى مَثَلِ مرده‌اى است در کفنى (سعدى)


همچنین مشاهده کنید