شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مکزیک


صنعت فیلم مکزیک موفقیت کمتری از برزیل داشت چون کوشید آن را برای الگوی ایالات‌متحد بنا کند، و در موفق‌ترین دوران خود توانست فیلم‌هائی مانند لُس‌اُلویداس (فراموش‌شدگان، ۱۹۵۰) از بونوئل را تولید کند، فیلمی که در ۱۹۵۱ جایزهٔ بهترین کارگردانی جشنوارهٔ کن را به‌دست آورد. اما از دههٔ ۱۹۶۰ به بعد عمده‌ترین محصولاتش را صدها فیلم کم‌هزینه‌ٔ سرهم‌بندی شده تشکیل می‌دادند که در اصطلاح محلی چوروس - نوعی خمیر سرخ کرده با ارزش غذائی اندک - نامیده می‌شدند. 'عصر طلائی' سینمای مکزیک در دههٔ ۱۹۴۰ با تأسیس بانکو سینماتوگرافیکو در ۱۹۴۲ آغاز شد. این آژانس به تهیه‌کنندگان مورد تأیید دولت مرکزی اعتبار تهیهٔ فیلم اعطاء می‌کرد. در مقایسه با تولید سالانهٔ پنجاه تا شصت فیلم در آرژانتین و اسپانیا رکورد تولید سالانهٔ مکزیک در ۱۹۴۵ به هشتاد تا نود فیلم رسید که با پیروی از خط و ربط‌های آمریکائی و با سیستم الیگارشی و ستاره‌سازی اداره می‌شد. همکاری کارگردان امیلیو 'ال ایندیو' فرناندز (۸۶ - ۱۹۰۴) و فیلمبردار گابریل فیگه‌روا (متولد ۱۹۰۷) در همین دوره آغاز شد - از جمله در فیلم‌های گل‌های وحشی (۱۹۴۳ - برندهٔ جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ لوکارنو در ۱۹۴۶)؛ ماریا کاندلاربا (۱۹۴۳ - جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ کن در ۱۹۴۶)، و رودخانهٔ مخفی (۱۹۴۷) - و برایشان شهرت جهانی به ارمغان آورد.
از آن پس تولید فیلم مکزیک از رقم همواره بالای ۱۳۶ فیلم سینمائی در ۱۹۵۸ به سالانه هفتاد و یک فیلم در ۱۹۶۱ سقوط کرد و موج فیلم‌های ارزان قیمت چوروس بر صنعت فیلم مکزیک سایه افکند. با این حال در ۱۹۶۳ نخستین مدرسهٔ فیلم کشور، سنترو یونیورسیتاریو دِ استودیوس سینماتوگرافیکو (CUEC) در مکزیکوستی تأسیس شد و تا اواخر دههٔ ۱۹۶۰ فارغ‌التحصیل‌های جوانی را روانهٔ صنعت سینما کرد. کارگردان‌های جوان برای نخستین‌بار به تولیدهای مستقل روی آوردند و آشکارا به مبارزه با نظام سرکوبگر گوستاوو دیاز اُرداز پرداختند. برخی از این کارگردان‌ها عبارتند از آلکساندرو خودُرُفسکی، خورخه فونْس، فیلپ کازالُز، مارسِلا فِرنانِدز ویولانته، آرتورو ریپستین، آریل زونیگاه و خیمه هومبرتو هرمُسیو؛ همچنین پائول لِدوک و سرجیو اُلُویچ که در خارج تحصیل کرده بودند. از ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۶ این فیلمسازان جوان مورد حمایت سیاست‌های چپ‌گرایانهٔ رئیس‌جمهور لوئیس‌ اِچه‌وِریا آلوارز قرار داشتند که آنها را به ساختن نقدهای اجتماعی با شور و شوق انقلابی تشویق می‌کرد، و همین امر موجب ارتقاء کیفی سینمای مکزیک شد.
بدین‌سان اِچه‌وریا صنعت فیلم مکزیک را ملی کرد و ادارهٔ بانکو سینماتوگرافیکو را به برادر خود، رُدُلفو، سپرد. نتیجه آنکه دههٔ ۱۹۷۰ شاهد شکوفائی فوق‌العاده‌ای در سینمای مکزیک بود، از جمله با فیلم‌ افسانه‌آمیز اِل‌توپو (۱۹۷۰)، برگرفته از حکایت‌های کلاسیک مکزیکی به کارگردانی خودُرُفکسی؛ مونیکارِینا (۱۹۷۱) از اُلُویچ؛ رید: مکزیک شورشی (۱۹۷۱) و قوم‌نگار: یادداشت‌هائی دربارهٔ مِزکیتال (۱۹۷۶) از لِدوک؛ ایمان، امید و احسان (۱۹۷۴) و ردیف‌آجرها (۱۹۷۵) از فونُس؛ کانوآ (۱۹۷۵)؛ سلول انفرادی (۱۹۷۵) و لاس پوکیانچیس (۱۹۷۶) از کازالْز؛ دختر ژنرال (۱۹۷۵) از ویولانته؛ قصر پاکدامنی (۱۹۷۲)، مکان نامحدود (۱۹۷۷) و زبان زندگی (۱۹۷۸) از ریپستین؛ آناکروزا (۱۹۷۸) از زونیگاو 'سه‌گانهٔ آگواس کالینتِس' - مصایب مسیح به روایت برنیس (۱۹۷۵)، نمایش بعد از ظهر (۱۹۷۶) و ظاهر فریبکارانه (۱۹۷۷) - و دو فیلم دیگر به‌نام‌های کشتی شکسته (۱۹۷۷) و ماریا عزیزترین من (۱۹۷۹) از هِرمُسیو. با انتخاب شدن خوزه لوپَزپُرتیو (۸۲ - ۱۹۷۶) به ریاست‌جمهوری مکزیک که مسئولیت سینما را به خواهرش، مارگاریتا، سپرد، رنسانس سینمای مکزیک به‌سر آمد.
مارگاریتا، اما فاجعه به‌بار آورد. او تولید را بار دیگر به بخش خصوصی واگذار کرد و بانکو سینماتوگرافیکو را منحل کرد و بدین‌سان بسیاری از هنرمندان مستقل مورد حمایت اچه‌وِریا را از عرصه‌ٔ سینما بیرون راند. در همین زمان در ۱۹۸۲ آرشیو ملی فیلم مکزیک، مهم‌ترین سینماتِک آمریکای لاتین به‌نام سینماتِکا ناسیونال، در یک آتش‌سوزی به کلی نابود شد. به‌علاوه مکزیک با ۳/۹۲ میلیون نفر جمعیت، و دومین بدهکارترین کشور جهان، با یکی از بدترین دوران اقتصادی تاریخ خود روبه‌رو شده بود. انستیتوی فیلم مکزیک (IMCINE) نیز در دوران ریاست‌جمهوری میگوئل دِلامادرید هورتادو کمک چندانی به صنعت فیلم مکزیک نکرد، لذا سینمای کشور بار دیگر در دامان تولیدهای خصوصی از نوع چوروس - شامل کمدی‌های سبک عشرت‌کده‌ای، فیلم‌های جنائی بی‌پردهٔ شهری و تریلرهای نیم‌بند - فروغلتید، و سالانه هفتاد و پنج فیلم از اینگونه روانهٔ بازار کرد.
با این حال آثار خوبی هم در این دوره ساخته شدند، از جمله فیلم‌های یکی از بسیار (۱۹۸۱) و شیطان و بانو (۱۹۸۳) از زونیگا؛ معما (۱۹۸۳) از ویولانته؛ فریدا (۱۹۸۳) و کُمووس (نظرت چیه؟، ۱۹۸۷) از لِدوک؛ اغوا (۱۹۸۱)؛ بدل/دیگری (۱۹۸۴)؛ قلمرو بخت (۱۹۸۶) و دروغ‌های کم‌ضرر (۱۹۸۸) از ریپستین؛ قلب شب (۱۹۸۳)، دونا اِرلیندا و پسرش (۱۹۸۵) و تقدیرهای‌ سرّی (۱۹۷۸) از هِرمُسیّو؛ در مقابل گلوله (۱۹۸۲) و سهٔ دل (۱۹۸۷) از کازالز؛ امید (۱۹۸۸) از اُلُویچ، و آثار فارغ‌التحصیل‌های جوان مستندسازی چون کارلُس کروز و کارلُس مِندوزا - سه‌گانه‌ای روستائی به‌نام چاپوپوته (۱۹۷۹)، اِل‌چاهوییستله (۱۹۸۰)، و چاروتیتلان (۱۹۸۲) - فیلم‌هائی مانند زندگی‌های سرگشته (۱۹۸۴) و اُبدولیا (۱۹۸۶) از خون آنتونیو دِلاریوا و راز رُمیلیا (۱۹۸۸) از بوسی کُرتِس. انتخاب کارلُس سالیناس دِگُرتاری به ریاست‌جمهوری مکزیک در ۱۹۸۸ دوران کوتاهی از رونق تولید به همراه آورد و تولید سالانه به ۱۱۲ فیلم سینمائی رسید - بالاترین رقم تولید پس از ۱۹۵۱ - که غالباً در چهار هفته و با بودجهٔ متوسط دویست هزار دلاری ساخته می‌شدند. اما تصمیم بعدی دولت مبنی بر حذف یارانه، به همراه سقوط سریع بازارهای داخلی و جهانی، صنعت فیلم مکزیک در دههٔ نود را دچار بحران کرد، چنانکه سقف تولید سالانه به پائین‌تر از دههٔ ۱۹۳۰ تنزل کرد. (در ۱۹۹۱ سی ‌و چهار فیلم داستانی، در ۱۹۹۲ چهل و یک، و غیره) - وضعیتی که زمان ریاست‌جمهوری ارنستو زِدیو در ۱۹۹۴ بهبود نیافت. کنایه آنجا است که نیاز به حفظ سرمایه‌گذاری خارجی موجب شده است که تعدادی از فیلمسازان مشهور قدیمی در صنعت فیلم مکزیک دست به تولید بزنند - از جمله فونس با فیلم فجر سرخ (۱۹۹۰ - نخستین فیلم دربارهٔ کشتار دانشجویان تلاتِلوکو در دوم اکتبر ۱۹۶۸)؛ ریپستین با زن بندرگاه (۱۹۹۱)؛ هِرمُسیّو با تکلیف خانه (۱۹۹۱) و دِلا ریوا با شهر پرسر و صدا (۱۹۹۲) - و نوآمدگانی چون آلفرنزا آرائو، که فیلم مثل آب در شکلات (۱۹۹۲) از او در ایالات‌متحد به‌عنوان یک اثر هنری مورد استقبال فراوان قرار گرفت. در این دوره همچنین دو کارگزار زن از سینمای مکزیک سربرآوردند: دانا رُتبرگ (فرشتهٔ آتش، ۱۹۹۲) و ماریا نُوارو (دانزُن، ۱۹۹۲).


همچنین مشاهده کنید