پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

سینمای نوین آلمان


با وجود آنچه گذشت داس نویه کینو از دلِ گروهِ اُبِرهاوزن و گروهی از فیلمسازان جوان و مستقل آلمانی، که کار خود را از تلویزیون آغاز کرده بودند، در حال تولد بود. این عده در ۱۹۷۱ گروهی به‌نام 'فیلم‌نگاران مؤلف' همچون یک کمپانی مستقل برای پخش به‌صورت تعاونی توسط اعضاء خود به راه انداختند و از اعضاء همین کمپانی بود که اشخاصی چون الکساندر کلوگه، رِینِر ورنر فاسبیندر، برنهارد سینکل، پِتِر لیلیِنتال، اولی لومل، ادگار رایتس، هانس و گایسِندُرفِر، هارک بوم، راینهارد هوف، اُوِه براندنِر و ویم وِندِرس به سرعت سر برآوردند. انگیزهٔ مستحکم گروه ابرهاوزن، منابع مالی تلویزیون آلمان غربی و کوراتوریوم و همچنین تغییر سیاست بزرگ FFA موجبات ظهور پدیده‌ای را فراهم آورد که امروز به‌نام سینمای نوین آلمان می‌شناسیم. اگرچه فیلم‌های این نهضت در خود آلمان تماشاگران زیادی نداشتند اما تحرک و هیجانی که در سینمای جهان برانگیختند حتی از موج نوی فرانسه فراتر رفت. هنرمندان جوانی که مجموعهٔ آثارشان سینمای نوین آلمان را نمایندگی می‌کند افراد کاملاً متفاوتی بودند اما ویژگی سبک‌گرایانهٔ مشترکی داشتند. توماس الساسر در ۱۹۷۶ در توصیف این سینما نوشت:
نهایت نامتعارفی از زیبائی‌شناسی در جستجوی قالبی زیبا و انتزاعی، و طرد هرگونه روزمرگی برای رسیدن به سطحی از جدل و معنا و لذت نفس، رنگ، و جلوه‌های خیره‌کنندهٔ احساسات تا سرحد اغوای بیمارگونهٔ تماشاگر، تا چیزی را بپذیرد که معمولاً در مراودات اجتماعی به‌گونه‌ای تدافعی و محتاطانه با آن روبه‌رو می‌شود. در پنج یا شش سال گذشته از دههٔ نود از سینمای آلمان سبکی برآمد که میان واقعگرائی طنزآور و نمادگرائیِ حتی گمراه‌کننده در نوسان است، سبکی که با برزخ فرهنگیِ جاری در زندگی روشنفکرانهٔ امروز آلمان بی‌ارتباط نیست.
فیلمسازان داس نویه کینو، گسسته از گذشتهٔ خود به خاطر سابقهٔ نازیسم، و بدبینی نسبت به آینده، به واسطهٔ سلطهٔ سرمایه‌داری آمریکا، در آثار خود نوعی گمگشتگی روانی و فرهنگی را منعکس می‌کردند، چیزی که مایکل کووینو آن را 'غربت جهانی' اصطلاح کرده است. اگرچه آثار این فیلمسازان بی‌قرار و گاه دلگیرکننده است اما تردیدی نیست که سهم منحصربه‌فردی به سینمای جهان ادا کرده‌اند.
   فولکِر شلُندُرف، آلکساندر کلوگه، مارگارته فُن تروتا
تاریخ آغاز نهضت سینمای نوین آلمان به زمانی برمی‌گردد که فولکِر شلُندُرف فیلم تورلِس جوان (۱۹۶۶) را به نمایش درآورد. این فیلم که به‌صورت مستقل ساخته شد اقتباس یاست با جزئیاتِ دقیقِ روانشناسانه از رمان ضد میلیتاریستی روبرت موزیل، دربارهٔ یک مدرسهٔ پسرانه در پیش از جنگ جهانی اول، که در همان سال تولیدش جایزهٔ منتقدان جشنوارهٔ کن را نصیب خود کرد. شلندُرف (متولد ۱۹۳۹)، فارغ‌التحصیل مدرسهٔ ایدِک (IDHEC، پاریس) پیش از کارگردانی این فیلم سینمائی به‌عنوان دستیار با لوئی‌مال، الن رنه و ژان - پی‌یر ملویل کار کرده بود.
فیلم مستقل بعدی او، بعل (۱۹۶۹)، نیز از نمایشنامه‌ای به همین نام از برتولد برشت اقتباس شده بود، و فیلم سومش، ثروت بادآورده‌ٔ مردم فقیر کُمباخ (۱۹۷۱)، کنایه‌ای است غریب از سنّت هایمتفیلم (فیلم‌های خانگی) فیلم‌های قابل‌ملاحظه‌ٔ دیگر شلندُرف عبارتند از، ضربهٔ مهلک (۱۹۷۶)، درامی روانشناختی از سربازان داوطلب آلمانی در بالتیک در پایان جنگ جهانی اول، و محض شوخی، محض خنده... (۱۹۷۷)، که در آن یک زن نمایشگر مشهور کاباره کمی پیش از مرگ خود در ۱۹۷۸، بیش از شصت سال کار در حرفهٔ خود را به خاطر می‌آورد.
در ۱۹۷۹ فیلم طبل حلبی، اقتباسی از رمان گونتر گراس، جایزهٔ اول جشنواره کن را به‌طور مشترک با فیلم آخر‌الزمانِ، اکنون از فرنسیس فوردکوپولا به‌دست آورد، و در ۱۹۸۰ همین فیلم جایزهٔ اسکار بهترین فیلم خارجی را نصیب خود کرد. شلندرف گهگاه برای استودیوهای تجاری نیز فیلم ساخته و در آنها با همسرش، مارگارنه فن تروتا (متولد ۱۹۴۲) فیلمنامه‌نویس و بازیگر، در تعدادی فیلم مهم فمینیستی با درونمایه‌های دیگر سیاسی همکاری کرده است.
قابل ذکرترین این فیلم‌ها عبارتند از، رعد و برق در تابستان / یک زن آزاد (۱۹۷۲) و آبروی بر باد رفتهٔ کاترینا بلوم (۱۹۷۵)، برگرفته از رمان هاینریش بُل (۱۹۸۵-۱۹۱۷). شلندُرف در دههٔ ۱۹۸۰ نیز فیلم‌هائی ساخته، از جمله، حلقهٔ نیرنگ / جعل اسناد (۱۹۸۱) عشق سوان (۱۹۸۴)، اقتباسی مجلل از قسمت دوم از جلد اول رمان شانزده جلدی در جستجوی زمان از دست‌رفته (۲۷-۱۹۱۳) اثر مارسل پروست، که توسط سوِن نیکویست در مکان واقعی در پاریس و حومهٔ آن فیلمبرداری شده است״ و روایتی نامتعارف از رمان آرتور میلر، مرگ یک فروشنده (۱۹۸۵) با شرکت داستین هافمن
در نقش ویلی لومن، که به سفارش تلویزیون آمریکا ساخت. اخیرترین فیلم شلندُرف اقتباسی است از رمان سال ۱۹۵۷ ماکس فریش به‌نام هوموفابر تحت‌عنوان گردشگر (۱۹۹۱).
او به‌عنوان نخستین سخنگوی جشنوارهٔ اُبِرهاوزن متعلق به گروه سینمای جوان آلمان، کسی بود که موفق شد دولت فدرال را به تأسیس کوراتوریوم و مدرسهٔ فیلم مونیخ و برلین وادار کند. کلوه سبکی عینیت‌گرا، سرد و عقلانی و طعنه‌آمیز دارد. تقریباً در همهٔ فیلم‌هایش به تحلیل دقیق برخی مسائل اجتماعی می‌پردازد و در آنها با قرار دادن قهرمان داستان به‌عنوان نمایندهٔ خود آلمانِ معاصر را مورد حمله قرار می‌دهد (که غالباً نقش قهرمان‌های او را خواهر کوچک‌تَرَش، اَلکساندرا کلوگه ایفاء می‌کند). متمایزترین فیلم‌های او در دههٔ ۱۹۷۰ عبارتند از کار نیمه‌وقت یک پردهٔ خانگی (۱۹۷۴)، بررسی موضوع آزادی زنان و سازماندهی سیاسی آنها، و فیلم فردیناند مرد نیرومند (۱۹۷۶)، کنایه‌ای طنزآمیز از فاشیسم در باب مأموران حراست در صنایع که وظایف متناقض‌‌نمای آنها در حفظ امنیت برای اطرافیان فاجعه به بار می‌آورد.
کلوگه پس از این فیلم ده تن از فیلمسازان سینمای نوین آلمان به همراه هاینریش بُل، برندهٔ جایزهٔ نوبل، را گرد آورد تا مشترکاً فیلمی را برای گروه فیلم‌نگاران مؤلف بسازند، و این فیلم آلمان در پائیز (۱۹۷۸) نام گرفت، که شبه‌مستندی سینمائی در باب حوادث پائیز ۱۹۷۷ و یادآور فیلم دور از ویتنام (۱۹۶۷) از گروه SLON است. در پائیز ۱۹۷۷ یکی از مقامات رسمی آلمان توسط تروریست‌ها ربوده می‌شود و متعاقب آن تعدادی تروریست به شکلی مرموز در زندان کشته می‌شوند، کلوگه با گسترش سهم خود در آلمان در پائیز فیلم دیگری به‌نام وطن‌پرست (۱۹۸۰) ساخت و در آن به وضعیت تدریس تاریخ در آلمان در مدرسه و بیرون از مدرسه پرداخت. کلوگه در اثر اشتراکی دیگری به همراه شلندُرف و دو کارگردان جوان‌تر، فیلمی به‌نام کاندیدا (۱۹۸۰) را تولید کرد که مستندی است کنائی و در آن تصویری از یک نمایندهٔ دست‌راستی به‌نام فرانتس بوزف اشتراوس به‌دست می‌دهد که در انتخابات دولت فدرال در ۱۹۸۰ مبارزه می‌کرد. فیلم بعدی او، جنگ و صلح (۱۹۸۳) اثری است توده‌گرا دربارهٔ نهضت صلح در میان ملت آلمان. کلوگه مستندهائی نیز تهیه و کارگردانی کرده است، از جمله، نیروی احساسات (۱۹۸۳) و حملهٔ زمان حال به زمان‌های دیگر (۱۹۸۵) و همچنین فیلمی به‌نام از اینجا و آنجا (۱۹۸۷)، که دو فیلم اخیر تصاویری به شیوهٔ مستند در باب زندگی و آداب آلمان معاصر هستند.
شلندُرف و کلوگه هنوز نمایندگان داس نویه کینو شناخته می‌شدند که در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ و دههٔ ۱۹۸۰ مارگارنه فن تروتا، همچون کارگردانی پراهمیت در این حوزه به آنها پیوست. آثار فن‌تروتا در این دوره عبارتند از دومین انگیزش کریستاکلاگ (۱۹۷۸) و خواهران، یا تعادل خوشبختی (۱۹۷۹)، که هر دو در طریقی متفاوت به پیدایش آگاهی فمینیستی می‌پردازند. شاخص‌ترین فیلم فُن‌تروتا، خواهران آلمانی/ ماریَن و جولیَن (۱۹۸۱) به فرآیند آگاهی سیاسی دو خواهر در اواخر دههٔ ۱۹۶۰ در آلمان می‌پردازد که در آن هر یک راهِ کاملاً متفاوتی برمی‌گزیند. خواهران آلمانی، براساس ماجرائی واقعی از یکی از اعضاء بادِرماینهُف، دومین فیلمی شد که با فاصلهٔ سی و نه ساله جایزهٔ شیر طلائی جشنوارهٔ ونیز را نصیب یک زن کرد. (کنایه آنجا است که فیلم اولی را لنی ریفینشتال با فیلم المپیک برده بود) اما فیلم‌های بعدی فن‌تروتا، یک 'فیلم زنانه' به‌نام دیوانگی مطلق (۱۹۸۲)؛ ترس و عشق/سه خواهر (۱۹۸۸)، اقتباسی از نمایشنامهٔ چخوف، و لافریکانا (بازگشت، ۱۹۹۰) موفقیتی حاصل نکردند. هر چند فیلم رُزا لوکزامبورگ (۱۹۸۶) از فن‌تروتا - زندگینامهٔ رهبر سوسیالیست‌های انقلابی و از پایه‌گذاران انجمن اسپارتاکوس که در ۱۹۱۹ توسط گروه فرای‌کورپس به قتل رسید به‌عنوان اثری باارزش شناخته می‌شود.
اولا استوکِل (متولد ۱۹۳۸) - هوس‌های اریکا (۱۹۷۶)؛ خواب عقل (۱۹۸۴)؛ هِلکه ساندِر (متولد ۱۹۳۷) مؤسس مجلهٔ فمینیستیِ فیلم و زنان در ۱۹۷۴ - عاملِ عینی (۱۹۸۱)؛ آلمان‌ها و مردانشان (۱۹۹۰) و آزادکنندگان آزادی را می‌گیرند (۱۹۹۲)؛ اولریکه اُتینگر (متولد ۱۹۴۲) ـ بلیت بدون بازگشت (۱۹۷۹)؛ ژاندارک مغولستان (۱۹۸۸) و شمارش معکوس (۱۹۹۰)؛ مونیکا ترِئوت (متولد ۱۹۵۴) - اغوا: زن بی‌رحم (۱۹۸۵)؛ ماشین باکره (۱۹۸۸) و پدرم دارد می‌آید (۱۹۹۱)، و هلما ساندرس - براهامس (متولد ۱۹۴۰) - آلمان، مادر رنگ‌پریده (۱۹۸۰)؛ متأثر / نه راه گریزی، نه ترسی، در آمریکا؛ [بی‌رحم، بی‌آینده، در انگلستان] (۱۹۸۱)، آیندهٔ امیلی (۱۹۸۴)؛ لاپوتا (۱۹۸۶)؛ مانورها (۱۹۸۸)؛ درخت‌های سیب (۱۹۹۲). فیلمسازان آلمانی که در دههٔ ۱۹۷۰ نهضت داس نویه‌کینو را در خارج از آلمان به جهان معرفی کردند. سه تن بودند: رینر وِرنر فاسبیندِر، ورنر هرتزوگ و ویم وِندرس.


همچنین مشاهده کنید