پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

همرنگی در برابر فشار اجتماعی


بسیاری از مردم تحقیقات شریف را چنین تعبیر کردند که انسان‌ها موجوداتی هستند که کورکورانه همرنگی نشان می‌دهند. این اتهام روانشناس اجتماعی دیگری به‌نام سالومون اَش (Salomon Asch) را به فکر انداخت. وی این استدلال را پیش کشید که همرنگی مشاهده شده در تحقیقات شریف صرفاً به این علت بوده است که در مورد پاسخ درست ابهام کامل وجود داشته است. در چنین موقعیتی استفاده از افراد دیگر به‌عنوان مرجع داوری یگانه کار عاقلانه است. به همین دلیل، اَش سلسله آزمایش‌هائی طرح کرد که مستلزم قضاوت‌های ادراکی بودند اما ابهامی در آنها وجود نداشت.
در هر گروهی ممکن است، خود را بر سر موضوعی در اقلیت ببینیم. این یکی از واقعیت‌های زندگی اجتماعی است که به آن عادت کرده‌ایم. در چنین مواقعی اگر ما به این نتیجه برسیم که اطلاعات اکثریت در مقایسه با تجارب خود ما از اعتبار بیشتری برخوردار است، ممکن است نظر خود را تغییر دهیم و به عقیده اکثریت گردن نهیم. حال موقعیتی را در نظر آورید که در آن اطمینان دارید نظر شما درست و نظر گروه غلط است. آیا در چنین شرایطی نیز شما تسلیم فشار اجتماعی خواهید شد؟ این نوع همرنگی بود که اَش درصدد تحقیق در آن برآمد (اَش، ۱۹۵۲، ۱۹۵۵).
شیوه میزان شده در آزمایش‌های اَش از این قرار بود: آزمودنی یا گروهی مرکب از هفت تا نُه نفر دیگر که همه همدست آزمایشگر بودند پشت میزی می‌نشست. بعد تصویری شامل سه خط عمود در اندازه‌های مختلف به گروه نشان داده می‌شد و از افراد خواسته می‌شد بگویند اندازه کدام‌یک از این سه خط باریک خط ملاک که در تصویر دیگری نشان داده شده بود برابر است (به نمودار نمونه‌ای از محرک‌ها در تحقیق اَش مراجعه کنید). هریک از افراد گروه به نوبت نظر خود را اعلام می‌کرد. آزمودنی واقعی یک نفر مانده به آخر می‌نشست. قضاوت‌هائی که صحیح محسوب می‌شد که کاملاً مشخص بود و در بیشتر آزمایش‌ها همه افراد پاسخ واحدی داشتند. اما در برخی آزمایش‌ها پنهانی به همدستان آزمایشگر گفته شده بود که پاسخ نادرست بدهند. در این مرحله، آش میزان همرنگی حاصل از شیوه اخیر را در آزمودنی‌ها مورد بررسی قرار داد.
پس از آنکه آزمودنی‌ها تصویر الف را تماشا می‌کردند از آنان خواسته می‌شد از بین خط‌های تصویر ب خطی را که طول آن برابر خط تصویر الف است انتخاب کنند. محرک‌های ارائه‌شده در این دو تصویر نمونه‌هائی نوعی هستند از این نظر که آشکار است که چه قضاوتی درست محسوب می‌شود (اقتباس از اش، ۱۹۵۸).
نتایج آزمایش برای اش در خور توجه و در عین حال به‌صورت ناخوشایندی شگفت‌انگیز بود. اگرچه پاسخ درست همیشه واضح بود، با این حال تقریباً ۷۴ درصد آزمودنی‌ها حداقل یک بار با رأی نادرست اکثریت موافقت کردند. آزمودنی‌ها به‌طور متوسط تقریباً در ۳۲ درصد کوشش‌های شاخص، همرنگی نشان دادند. به‌علاوه، پیدایش این همرنگی مستلزم وجود یک گروه بزرگ نبود. وقتی اَش تعداد افراد گروه را از ۲ تا ۱۶ نفر تغییر داد، دریافت که گروهی مرکب از سه یا چهار همدست آزمایشگر درست به اندازه یک روده بزرگ در ایجاد همرنگی مؤثر است. (اَش، ۱۹۵۸).
چرا واضح بودن پاسخ درست نتوانست پشتوانه‌ای برای استقلال رأی فرد فراهم کند؟ چرا احساس اطمینان شخص به توانائی خود در انجام قضاوت‌های ساده حسّی نمی‌تواند به‌صورت عامل نیرومندی در برابر همرنگی درآید؟
بر طبق یکی از استدلال‌هائی که در این مورد عرضه شده است در آزمایش اَش درست همین وضوح پاسخ‌ها است که نیروهای پرتوانی را در جهت همرنگی به‌وجود می‌آورد (راس، بایریرویر 'Bicrbrauer' ، سال ۱۹۷۶). در زندگی روزانه اختلاف‌نظرها معمولاً در مورد قضاوت‌های دشوار یا ذهنی پیش می‌آید، مثلاً قضاوت‌هائی از این قبیل که کدام سیاست اقتصادی بیش از همه تورّم را کاهش می‌دهد یا کدامیک از دو تابلوی نقاشی زیباتر است. در این موارد ما انتظار داریم که بعضی وقت‌ها نظری سوای نظر دیگران داشته باشیم و حتی می‌دانیم که مخالف منحصربه‌فرد بودن در گروهی که بقیه افراد اتفاق‌نظر دارند هر چند ناگوار هم باشد باز شیوه موجهی به حساب می‌آید.
موقعیتی که در آزمایش اش مطرح شده بود یک مورد بسیار استثنائی است: شخص با افرادی روبه‌رو می‌شود که به اتفاق با نظر وی درباره یک واقعیت فیزیکی ساده مخالف هستند - یک رویداد بی‌مقدمه و عجیب که به‌نظر می‌رسد هیچ توضیح عقلائی ندارد. آزمودنی‌ها حقیقتاً مات و مبهوت می‌مانند: چشم‌هایشان را با ناباوری به‌هم می‌زنند و از جای خود بلند می‌شوند تا خط‌ها را از نزدیک نگاه کنند؛ بدن خود را پیچ و تاب می‌دهند، منّ و منّ می‌کنند، از زور ناراحتی می‌خندند، و جستجوگرانه به دیگران نگاه می‌کنند تا سرنخی برای حل این معما بیابند. پس از آزمایش، مردانه فرضیه‌هائی درباره خطاهای بصری عرضه می‌کنند (اَش، ۱۹۵۲) و یا احتمالاً اظهار می‌دارند که شاید نفر اول بعضی وقت‌ها مرتکب اشتباه می‌شده و نفرات بعدی هم به خاطر فشارهائی که در جهت همرنگی احساس می‌نمودند همان اشتباه را تکرار می‌کردند.
به معنای مخالفت با اکثریت در چنین شرایطی بیشتر توجه کنیم: درست همانگونه که قضاوت گروه برای آزمودنی غیرقابل درک به‌نظر می‌رسد آزمودنی نیز بر این باور است که مخالفت او برای گروه غیرقابل درک خواهد بود. افراد گروه بدون شک او را فردی ناکار آمد و حتی عاجز از درک واقعیت خواهند شناخت. به همین ترتیب، اگر آزمودنی مکرراً با گروه مخالفت کند، به‌نظر خواهد آمد که وی در کارآمدی گروه تردید دارد و چنین تردیدی در شرایطی که توانائی‌های ادراکی خود فرد به‌صورت ناگهانی و نامنتظر مورد تردید قرار گرفته حقیقتاً جرأت زیادی می‌خواهد. این ترس شخص که 'آنها درباره من چه فکر خواهند کرد و فکر خواهند کرد من درباره آنها چه فکر می‌کنم' مانع از مخالفت وی می‌شود و در آزمایش اَش فشارهای نیرومندی در جهت همرنگی به‌وجود می‌آورد.
در مواردی‌که گروه متفق‌الرأی نباشد فشار در جهت همرنگی به مراتب ضعیف‌تر است. حتی اگر فقط یکی از همدستان آزمایشگر با رأی اکثریت مخالفت کند میزان همرنگی از ۳۲ درصد به تقریباً ۶ درصد تنزل می‌کند. در واقع یک گروه هشت‌نفری که فقط یکی از آنان نظر مخالف داشته باشد همرنگی کمتری ایجاد می‌کند تا یک گروه هم‌رأی سه نفری (اَش، ۱۹۵۸). شگفت اینکه فرد مخالف الزاماً نباید پاسخ درست داده باشد. حتی وقتی پاسخ‌های فرد مخالف نادرست‌تر از رأی اکثریت باشد باز هم طلسم شکسته شده است و آزمودنی‌ها بیشتر تمایل می‌یابند تا قضاوت‌های درست خودشان را عرضه کنند (آلن 'Allen' و لوین 'Levine' ، سال ۱۹۶۷؛ اَش، ۱۹۵۵). این هم اهمیتی ندارد که مخالف چه کسی باشد. یک سیاه‌پوست مخالف، میزان همرنگی را در بین افراد متعصب نژادی به همان اندازه کاهش می‌دهد که یک مخالف سفیدپوست (مالوف 'Malof' و لات 'Lott' ، سال ۱۹۶۲). در یکی از گونه‌های این آزمایش که دیگر تا مرز بی‌معنی بودن پیش رفته بود همرنگی در شرایطی نیز به‌طور معنی‌دار کاهش یافت که آزمودنی فکر می‌کرد بینائی فرد مخالف به‌حدی ضعیف است که نمی‌تواند محرک را ببیند (آلن و لوین، ۱۹۷۱). به‌نظر می‌رسد که حضور حتی یک مخالف دیگر که بار عدم تأیید یا تمسخر گروه را بر دوش بکشد به آزمودنی امکان می‌دهد بدون احساس انزوای کامل مخالفت خود را نشان دهد.


همچنین مشاهده کنید