جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

اختلال‌های شخصیت


مقصود از اختلال‌های شخصیت (Personality disorders)، الگوهائی از رفتار غیرانطباقی است. هنگامی‌که ویژگی‌های شخصیت چنان انعطاف‌ناپذیر و غیرانطباقی شوند که کارکرد فرد را به میزان چشمگیری مختل کنند، در این‌صورت به ‌اختلال‌های شخصیت تبدیل می‌شوند. اختلال‌های شخصیت در واقع شیوه‌های نارسا و نامناسبی برای حل مسئله و کنار آمدن با فشار روانی هستند؛ اغلب در اوایل نوجوانی بروز می‌کنند و در سراسر بزرگسالی ادامه می‌یابند.
برخلاف مبتلایان به اختلال‌های عاطفی یا اضطرابی (اختلال‌هائی که در آنها نیز رفتارهای غیرانطباقی دیده می‌شود)، افراد مبتلا به اختلال‌های شخصیت معمولاً ناراحتی یا اضطرابی احساس نمی‌کنند، انگیزشی برای تغییر رفتار خود نشان نمی‌دهند و نابه‌سامانی چشمگیری در رفتار آنها مشاهده نمی‌شود.
در دی‌اس‌ام ۳ از دوازده نوع اختلال شخصیتی یاد شده است. برای مثال، کسی‌که دچار اختلال شخصیتی خودشیفتگی (narcissistic personality) است، چنین توصیف شده است که وی خود را به‌صورت اغراق‌آمیزی شخص مهمی می‌داند، ذهنش به تخیلاتی از موفقیت سرگرم است، دائماً درصدد جلب تحسین و توجه دیگران است، به نیازهای دیگران بی‌اعتناء است و غالباً آنها را استثمار می‌کند. اختلال‌های شخصیتی وابستگی (dependent personality disorders) دارای ویژگی‌هائی به این شرح هستند: سوگیری نافعال در برابر زندگی، ناتوانی در تصمیم‌گیری یا قبول مسئولیت، تمایل به بی‌ارزش شمردن خود، و نیاز به دریافت حمایت دائمی دیگران.
درباره اکثر اختلال‌های شخصیت که در دی‌اس‌ام ۳ آمده، چندان پژوهشی صورت نگرفته است. علاوه بر این، تداخلی بین ویژگی‌های اختلال‌های گوناگون وجود دارد، و به همین جهت نیز در این موارد به توافق کمتری در طبقه‌بندی افراد برمی‌خوریم. از میان اختلال‌های شخصیت، اختلالی که بیشتر از همه مورد بررسی قرار گرفته و پایاتر از همه قابل تشخیص است، اختلال شخصیتی جامعه‌ستیزی ( 'antisocial personality ' psychopathic personality) است.
   شخصیت جامعه‌ستیز
افرادی که شخصیت جامعه‌ستیز دارند به‌نظر می‌رسد که فاقد حس مسئولیت و درک اخلاقی هستند و توجهی به دیگران ندارند. رفتار آنان کم و بیش به تمامی زیر سلطه نیازهای خود آنان است، و به‌عبارت دیگر آنان فاقد وجدان (conscience) هستند. اکثر افراد از همان سنین نخست درمی‌یابند که حد و مرزی برای رفتار وجود دارد و گاهی وقت‌ها به‌ خاطر ملاحظه نیازهای دیگران باید خوشی‌هائی را به تعویق اندازند. اما افرادی که شخصیت جامعه‌ستیز دارند به‌ندرت به چیزی سوای امیال خود می‌اندیشند. آنان تکانشی رفتار می‌کنند، در پی ارضاء فوری نیازهای خود هستند، و نمی‌توانند ناکامی را تحمل کنند.
اصطلاح 'شخصیت جامعه‌ستیز' از جهاتی گمراه‌کننده است، چون ویژگی‌های اکثر کسانی را که دست به اعمال ضداجتماعی می‌زنند درست توصیف نمی‌کند. رفتار جامعه‌ستیز ممکن است ناشی از علل متعددی باشد که از آن جمله است عضویت در دسته‌های بزهکاری (delinquent gangs) یا خرده‌فرهنگ‌های جرم‌آفرین (criminal subculture)، نیاز به توجه دیگران و مقام، از دست دادن تماس با واقعیت‌، و ناتوانی در کنترل تکانه‌های خود. باید گفت که اغلب بزهکاران جوان و جنایتکاران بزرگسال مختصر توجهی به دیگران (مثلاً نسبت به اعضاء خانواده خود یا اعضاء دسته خود) دارند و در رفتار خود به نوعی ضوابط اخلاقی (مثلاً نارو زدن به دوست) پایبند هستند. برعکس شخصیت‌های جامعه‌ستیز جز خود به کسی نمی‌اندیشند و به‌نظر نمی‌رسد که هر اندازه هم مایه رنج دیگران باشند کوچک‌ترین احساس گناه یا پشیمانی نمی‌کنند.
دروغگوئی زیاد، نیاز به شور و هیجان بدون توجه به آسیب‌های احتمالی آن، و ناتوانی در تغییر رفتارهای خود به دنبال تنبیه، از دیگر ویژگی‌های شخصیت‌های جامعه‌ستیز است. چنین افرادی اغلب مردمانی جالب و جذاب و باهوش هستند که می‌توانند به‌راحتی دیگران را بازی دهند، و خلاصه اینکه 'استاد فریب و نیرنگ' هستند. ظاهر شایسته و لایق و صمیمانه آنها سبب می‌شود که شغل‌های ارزنده‌ای گیر آورند، گرچه برای مدت زیادی در این شغل‌ها بند نمی‌شوند. بی‌قراری و تکانشوری آنها سبب می‌شود که در اندک مدتی 'سر به هوا' شوند، که این خود نشاندهندهٔ طبیعت واقعی آنها است: قرض بالا می‌آورند، خانواده خود را رها می‌کنند، پول‌های شرکت را بر باد می‌دهند، یا دست به قانون‌شکنی می‌زنند. وقتی گیر بیفتند، چنان به طرز قانع‌کننده‌ای توبه می‌کنند که از تنبیه معاف می‌شوند و فرصت دیگری به آنها داده می‌شود. اما به‌ندرت به قول خود وفا می‌کنند، و گفته‌های آنها هیچ ارتباطی با احساسات و اعمال آنها ندارد.
از میان ویژگی‌های اختلال شخصیتی جامعه‌ستیزی، دو ویژگی بیش از همه ارزش تشخیصی دارند: 'فقدان محبت (Iovelessness)' (ناتوانی از احساس همدلی، یا وفاداری نسبت به یک شخص دیگر)، و 'عدم احساس گناه (guiltlessness)' (ناتوانی از احساس پشیمانی نسبت به اعمال خود، صرف‌نظر از اینکه این اعمال تا چه اندازه در خور سرزنش باشند).
   نمونه‌ای از شخصیت جامعه‌ستیز
مرد چهل‌ساله‌ای به جرم جعل چک بانکی و اختلاس محکوم شده بود. هنگام بازداشت همراه زن هیجده‌ساله‌اش بود که چندماه پیش به‌رغم متأهل بودن، با او ازدواج کرده بود. این زن اصلاً اطلاعی نداشت که وی قبلاً ازدواج کرده است. مرد قبلاً دو بار دیگر به جرم ازدواج با داشتن همسر، و چهل بار به جرم تقلب در چک بانکی، محکومیت یافته بود.
   جریان بازداشت او خود نمونه خوبی است از تکانشوری (impulsivity) و عدم بینش که در شخصیت‌های جامعه‌ستیز فراوان دیده می‌شود. با سمت مدیر یک رستوران کوچک کار می‌کرد، صاحب رستوران که در شهر دیگری در همان حوالی زندگی می‌کرد ترتیبی داده بود که آخر هفته سری به رستوران بزند، تا در جریان کارها قرار بگیرد و درآمد هفتگی را بررسی کند. برای این مرد، محلی برای سکونت در طبقه بالای رستوران، حقوقی مختصر و همچنین درصدی از فروش رستوران منظور شده بود. در پایان هفته اول، این مرد تمام پول‌های رستوران را برداشت (به‌جای آنکه طبق قرار قبلی، هر شب درآمد رستوران را به بانک بسپارد) و قبل از رسیدن صاحب رستوران از آنجا رفت. پیام‌های رکیکی بر در و دیوار رستوران نوشته بود که در آنها گفته می‌شد که به این علت رستوران را ترک می‌کند که حقوقش 'بسیار کم' است. برای سکونت پیش 'همسرش' رفت که چند خیابان دورتر از رستوران زندگی می‌کرد. چند روز بعد دستگیر شد.
   در حین بازجوئی، معلوم شد که این شخص چند ماه گذشته با چک‌های بی‌محل از فروشگاه‌های شهرهای مختلف پول دریافت کرده است. طرز کارش از این قرار بود که چکی می‌کشید و همسرش را می‌فرستاد که آنها را نقد کند. می‌گفت که همسرش اصلاً اطلاعی نداشت که وی حساب بانکی ندارد و همین امر سبب می‌شد طوری رفتار کند که هیچ‌گونه سوءظنی برنیانگیزد. او حتی به خود این زحمت را نداده بود که قرارداد ازدواج (با داشتن همسر)، با چک‌ها را به اسم دیگری امضاء کند، و تعجب می‌کرد از اینکه پلیس چقدر سریع به این مطلب پی برده بود.
   بررسی پیشینه این فرد نشان داد که تحصیلاتی دارد (در مدارس خصوصی درس خوانده بود) وضع مالی والدینش هم خوب بوده است؛ والدینش می‌خواستند او به دانشگاه برود، اما پیشینه تحصیلی او خوب نبوده (البته آزمایش نشان داد که در زمره افراد خیلی باهوش قرار دارد). وقتی نتوانست وارد دانشگاه شود، به‌عنوان کارآموز فروشندگی بیمه وارد بازار کار شد. جوانی بود با ظاهری بسیار برازنده، و فوق‌العاده خوش‌بیان.
   درست همان زمان که به‌نظر می‌رسید آینده شغلی خوبی در بخش بیمه دارد، گرفتار دردسر شد، چون چک‌هائی را که از مشتری‌ها به‌عنوان پیش‌پرداخت حق بیمه دریافت کرده بود به شرکت بیمه تحویل نداد. اعتراف کرد که این چک‌ها را نقد کرده و پول‌ها را خرج کرده است (بیشتر برای خرید لباس و مشروب). ظاهراً فکر نکرده بود که حسابداری شرکت فوراً متوجه این اختلاس خواهد شد. در واقع حتی با کمی تعجب و عصبانیت می‌گفت که چرا در شرکت متوجه نیستند که او قصد داشته این پول‌ها را از حقوق خود بپردازد. در این مورد هیچ اقدام قانونی به‌عمل نیامد، اما از او خواسته شد که استعفاء کند. والدینش پولی را که شرکت از دست داده بود، پرداختند.
   در این زمان وارد ارتش شد و او را به دانشکده افسری فرستادند؛ از این مدرسه با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل شد و برای خدمت به یک واحد پیاده‌نظام اعزام گردید. اما در اندک مدتی در اینجا هم گرفتاری‌هائی پیدا کرد شامل تخلف‌های کوچک (مانند مشروب خوردن در حین خدمت، و قاچاقی بردن زنان به محوطه نظامی) تا نقد کردن چک‌های بی‌محل؛ در دادگاه نظامی محاکمه شد و به‌علت تخلف اخراج گردید. از آن پس، زندگی او بر این الگو قرار گرفت که زنی پیدا شود (خواه از راه ازدواج و خواه غیر آن) که مخارج او را بدهد، و هر وقت هم زندگی را کسل‌کننده یابد پول‌های آن زن را بردارد و به‌سوی زن دیگری بشتابد.
   در جلسه محاکمه‌اش که در جریان آن به پنج سال زندان محکوم شد، سخنرانی مبسوط و فصیحی ایراد کرد که طی آن برای زن جوانی که با او محاکه می‌شد تقاضای بخشش کرد، از اینکه زندگی این زن را تباه کرده بود، ابراز پشیمانی نمود، و اظهار داشت خوشوقت است که فرصتی فراهم شده تا در قبال جرم‌هائی که مرتکب شده است دین خود را به جامعه ادا کند (ماهر، ۱۹۶۶).


همچنین مشاهده کنید