جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

بهنجاری


   نابهنجاری
   انحراف از هنجارهای آماری
کلمهٔ نابه‌هنجار (abnormal) یعنی 'دور از هنجار' . وقتی بسیاری از ویژگی‌ها مثل قد، وزن، و هوش را در جمعیتی اندازه‌گیری کنیم. دامنه‌ای از مقادیر مختلف به‌دست می‌آید. اکثر مردم در گسترهٔ میانی توزیع قد قرار می‌گیرند و چند نفری هستند که به‌طور استثنائی بلند یا به‌طور استثنائی کوتاه هستند. یکی از تعاریف بهنجاری بر بسامدی آماری استوار است: 'رفتار نابه‌هنجار' رفتاری است که از لحاظ آماری کم و بسامد است و یا از هنجار انحراف دارد. اما براساس این تعریف فردی هم که بسیار باهوش یا بسیار خوشحال است در زمرهٔ افراد نابهنجار به حساب می‌آید. بنابراین برای تعریف رفتار نابهنجار چیزی بیش از بسامدی آماری نیاز داریم.
   انحراف از هنجارهای اجتماعی
هر جامعه معیارهای ویژه یا هنجارهائی برای رفتارهای قابل قبول دارد؛ رفتاری که به‌طور مشخصی از این معیارها منحرف شده باشد، رفتار نا‌بهنجار شناخته می‌شود. معمولاً، اما نه همیشه، چنین رفتاری در آن جامعه از لحاظ آماری کم‌ بسامد است. اما وقتی انحراف از هنجارهای اجتماعی را به‌عنوان ملاکی برای تعریف نابهنجاری در نظر می‌گیریم، مشکلات چندی پیش می‌آید.
رفتاری که در یک جامعه به‌هنجار تلقی می‌شود ممکن است در جامعهٔ دیگری نابهنجار به‌نظر آید. مثلاً 'شنیدن صدای آدمی' وقتی‌که واقعاً کسی صحبت نمی‌کند یا 'دیدن پندارهائی' در غیاب اشیاء، در نظر مردمان برخی قبایل آفریقائی اصلاً امور غیرعادی به ‌حساب نمی‌آید، حال آنکه چنین رفتارهائی در اکثر جوامع، نابهنجار تلقی می‌شود. مشکل دیگری این است که مفهوم نابهنجاری در طول زمان در یک جامعه نیز تغییر می‌کند. بیست‌و‌پنج سال پیش، اکثر آمریکائی‌ها کشیدن ماری‌جوآنا یا عریان ظاهر‌شدن در کنار دریا را رفتاری نابهنجار می‌دانستند. امروزه، این‌گونه رفتارها اغلب به‌عنوان تفاوت‌هائی در سبک زندگی به حساب می‌آید تا علائمی از نابهنجاری. بنابراین، معانی بهنجاری از جامعه‌ای به جامعهٔ دیگر و از زمانی به زمان دیگر در یک جامعه فرق می‌کند. هر تعریفی از نابهنجاری بایستی شامل چیزی علاوه بر همنوائی اجتماعی (social compliance) باشد.
   غیرانطباقی بودن رفتار
بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی به‌جای آنکه رفتار نابهنجار را برحسب انحراف از هنجارهای آماری یا اجتماعی تعریف کنند، معتقد هستند که مهم‌ترین ملاک در این مورد این است که چگونه رفتاری بر بهزیستی فرد و با گروه اجتماعی اثر می‌گذارد. برطبق این ملاک، رفتاری نابهنجار است که غیرانطباقی (maladapive) باشد، یعنی پی‌آمدهای زیان‌باری برای فرد یا اجتماع داشته باشد. بعضی از رفتارهای انحرافی، بهزیستی فردی را مختل می‌کنند (مردی که چنان از جمعیت می‌ترسد که نمی‌تواند با اتوبوس به محل کارش برود، یک فرد الکلی که به‌قدری مشروب می‌خورد که نمی‌تواند شغل خود را حفظ کند، زنی که قصد خودکشی دارد). شکل‌های دیگری از رفتارهای انحرافی هستند که برای جامعه زیان‌بار هستند (نوجوانی که طغیان‌های شدید تهاجمی دارد، یک فرد پارنویائی که نقشه قتل رهبران ملی را می‌چیند). اگر غیرانطباقی بودن را ملاک قرار می‌دهیم، تمام رفتارهای نابهنجار به ‌حساب خواهد آمد.
   پریشانی شخصی
چهارمین ملاک نابهنجاری به احساس پریشانی فرد توجه دارد تا رفتار وی. همه نه، اما اغلب کسانی که 'بیماری روانی' شناخته می‌شوند، به شدت احساس رنج و ناراحتی می‌کنند؛ این‌گونه افراد مضطرب، افسرده با تحریکاتی (agitated) هستند و ممکن است دچار بی‌خوابی، بی‌اشتهائی و انواع دردهای بدنی باشند. گاهی اوقات پریشانی شخصی ممکن است تنها نشانهٔ نابهنجاری باشد، و رفتار وی از نگاه یک ناظر اتفاقی، به‌هنجار به‌نظر آید.
هیچ‌‌یک از این تعاریف، توصیف کامل و رضایت‌بخشی از رفتار نابهنجار به‌دست نمی‌دهد. در اغلب موارد، هر چهار ملاک، بسامد آماری، انحراف اجتماعی، غیرانطباقی بودن رفتار، و پریشانی شخصی، در تشخیص نابهنجاری مورد توجه قرار می‌گیرد. تعریف حقوقی نابهنجاری که براساس آن شخص دیوانه اعلام می‌شود، بیشتر مبتنی است بر توانائی شخص در قضاوت بین درست و نادرست با ناتوانی وی در کنترل رفتار خود. این تعریف از لحاظ اهداف تشخیص کمتر از چهار ملاک دیگر رضایت‌بخش است. بایستی بر این نکته تأکید داشت که دیوانگی (insanity) یک اصطلاح حقوقی است که در بحث‌های روانشناسان دربارهٔ نابهنجاری به‌کار برده نمی‌شود.
  بهنجاری
تعریف بهنجاری حتی از تعریف نابهنجاری هم دشوارتر است، به‌ویژه در جامعهٔ پیچیده‌ای که به ‌سرعت در حال دگرگونی است. روانشناسان به‌طور سنتی سازگاری (conformity) فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار داده‌اند ویژگی‌هائی از شخصیت را بهنجاری تلقی کرده‌اند که به فرد کمک می‌کنند تا خود را با جهان پیرامون خویش سازگار سازد، یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند و جایگاهی در جامعه برای خود به‌دست آورد. اکنون بسیاری از روانشناسان احساس می‌کنند که اگر اصطلاح 'سازگاری' در معنای همنوائی با اعمال و اندیشه‌های دیگران تلقی شود، در این‌صورت چنان باری از تلویحات منفی خواهد داشت که دیگر نمی‌تواند توصیفی از شخصیت سالم به‌دست دهد. آنان بیشتر بر ویژگی‌های مثبتی مانند فردیت، آفرینندگی و شکوفائی استعدادهای بالقوه تأکید دارند.
مثلاً مازلو، خودشکوفائی را بالاترین انگیزهٔ آدمی می‌داند. اغلب افراد خودشکوفا (به مبحث شخصیت و ارزیابی آن توجه کنید). از سلامت روانی نیز برخوردار هستند، اما معدود هستند افرادی که بتوانند به ‌اندازه افراد خود شکوفای مازلو (افرادی مانند مارتین لوتر کینگ (Martinn Luther King)، پابلوکاسالز (pablo Casals) ادلای استیونسون (Adlai Stevenson) و الینور روزولت - Eleanor Roosvelt) از استعدادهای خود بهره‌گیری کنند. اکثر ما زندگی یکنواختی داریم که الزامات بی‌شمار روزمره آن را محدود ساخته است، با این حال نه ناسازگار محسوب می‌شویم و نه مبتلا به اختلال روانی.
گرچه در تعریف شخصیت بهنجار اتفاق‌نظر وجود ندارد، اکثر روانشناسان ویژگی‌های زیر را نمودار بهزیستی عاطفی می‌دانند. البته این ویژگی‌ها نیز به‌صورت کاملاً مشخصی فردی برخوردار از سلامت روانی را از فردی که بیمار روانی است متمایز نمی‌سازند، بلکه ویژگی‌هائی هستند که فرد بهنجار به مقدار بیشتری از آنها برخوردار است تا فردی که نابهنجار شناخته می‌شود.
گفته می‌شود که برخی افراد در جستجوی مفری برای تعارض‌های حل‌نشدهٔ خود به فعالیت‌های خلاق روی می‌آورند. هنرمندانی مثل ون گوگ (Van Gogh) و مونک (Munch) احتمالاً دچار پریشانی‌های روانی شدید بودند (بنا به توصیفی که از رفتار آنان داده شده)، و معلوم نیست که اگر از لحاظ عاطفی سازگارتر بودند باز هم می‌‌توانستند تا این اندازهٔ قدرت آفرینندگی داشته باشند. نکتهٔ قابل بحثی است، با این حال از شرح زندگی این هنرمندان به ‌روشنی چنین بر‌می‌آید که آثار آنان به بهاء سنگین در درد و رنجی که خود و نزدیکانشان کشیده‌اند، به‌وجود آمده است. اگرچه تعدادی از افراد پریشان می‌توانند مشکلات خود را به چیز سودبخشی تبدیل کنند، اما اغلب آنان قادر نیستنند استعدادهای خلاق خود را به‌طور کامل به‌کار اندازند، چون مشکلات عاطفی سد راه باروری آنان است.
   کارآمدی در ادراک
افراد بهنجار واقع‌بینی درخور توجهی در ارزیابی واکنش‌ها و قابلیت‌های خود و در تفسیر آنچه در دنیای اطرافشان می‌گذرد نشان می‌دهند. آنان دائماً ادراک نادرستی از گفتار و کردار دیگران ندارند، دائماً توانائی‌های خود را بیش از آنچه هست ارزیابی نمی‌کنند، زیادتر از توان خود درگیر کار نمی‌شوند، توانائی‌های خود را دست‌کم نمی‌گیرند، و از کارهای دشوار شانه خالی نمی‌کنند.
   خودشناسی (self - knowledge)
افرادی که از سازگاری خوبی برخوردار هستند، تا حدودی به انگیزه‌ها، و احساسات خود وقوف دارند. اگرچه، هیچ‌یک از ما نمی‌توانیم درک کاملی از احساسات و رفتارها خود داشته باشیم، ولی اشخاص بهنجار احساسات و انگیزه‌های مهم خود را از خود پنهان نمی‌کنند. خودآگاهی (self - awareness) آنان بیشتر از کسانی است که 'بیماری روانی' تشخیص داده شده‌اند.
   توانائی در کنترل اختیاری رفتار
افراد بهنجار اطمینان کافی دارند که می‌توانند رفتار خود را کنترل کنند. گاه‌گاهی ممکن است تکانشی (impulsive) عمل کنند، اما در صورت لزوم قادر هستند انگیزه‌های جنسی و پرخاشگری خود را مهار کنند. آنها ممکن است از همنوائی با هنجارهای اجتماعی سرباز زنند، اما آزادانه چنین می‌کنند نه تحت‌تأثیر تکانه‌های غیرقابل کنترل.
   عزت‌نفس و پذیرش
افرادی که از سازگاری خوبی برخوردار هستند تا حدودی این احساس را دارند که آدمی هستند باارزش و مورد قبول اطرافیان خود. با افراد دیگر راحت هستند و قادر هستند که در موقعیت‌های اجتماعی به‌طور خودجوش عمل کنند. آنان در عین حال احساس نمی‌کنند که مجبور هستند در برابر عقاید گروه تسلیم شوند. احساساتی مانند بی‌ارزشی، بیگانگی (alienation)، و عدم پذیرش از سوی دیگران، در میان افرادی که نابهنجار شناخته می‌شوند، بسیار رایج است.
   توانائی در برقراری روابط محبت‌آمیز
افراد بهنجار قادر هستند روابط نزدیک و رضایت‌بخشی با افراد دیگر برقرار نمایند؛ نسبت به احساسات دیگران حساس هستند و برای ارضاء نیازهای خود، آنان را تحت‌فشار نمی‌گذارند. افرادی که اختلال روانی دارند اغلب چنان دربند حفظ ایمنی خویش هستند که ناچار سخت به خودمحوری رو می‌کنند و در احساسات و تلاش‌های خود غرق می‌شوند؛ محبت می‌طلبند، اما نمی‌توانند متقابلاً محبتی نشان دهند؛ گاهی از برقراری روابط صمیمانه و نزدیک می‌ترسند، چون روابط گذشته‌شان مخرب بوده است.
   باروری
افرادی که از سازگاری خوبی برخوردار هستند، توانائی‌های خود را در مسیر فعالیت‌های بارور به‌کار می‌اندازند، زندگی را دوست دارند و بی‌آنکه نیازی به تقلاء داشته باشند از پس الزامات آن برمی‌آیند. کم‌نیروئی مزمن و خستگی‌پذیری افراطی اغلب نشانه‌هائی است از تنش روانی که خود حاصل مشکلات حل نشده است.


همچنین مشاهده کنید