سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

مهارت‌ها و سرنخ‌دهی (Priming)


   حافظه در یاد‌زدودگی
   یادزدودگی
بخش عمدهٔ مطالبی که دربارهٔ حافظهٔ ناآشکار می‌دانیم از بررسی مبتلایان به یادزدودگی به‌دست آمده است. یادزدودگی، از دست دادن بخشی از حافظه است و می‌تواند علل گوناگونی داشته باشد، از قبیل آسیب‌های مغزی ناشی از تصادف، سکته، التهاب مغزی، الکلیسم، ضربهٔ مغزی تشنج‌زا، و عمل جراحی (مانند بریدن و برداشتن هیپوکامپ برای کاهش شدت صرع). اما علت هرچه باشد، مهمترین نشانهٔ یادزدودگی، ناتوانی شدید در یادآوری رویدادهای روزمره و درنتیجه ناتوانی در کسب اطلاعات جدید است. به این پدیده، 'یادزدودگی پیش‌گستر' (anterograde) گفته می‌شود و می‌تواند بسیار فراگیر باشد. بیماری با نام مستعار NA که بررسی‌های فراوان دربارهٔ او صورت گرفته، قادر به‌شرکت در گفتگوهای عادی نبود، زیرا با کوچکترین عامل حواس‌پرتی، رشتهٔ افکارش از هم گسیخته می‌شد. بیماری دیگر با نام مستعار HM که بیش از تمام مبتلایان به یادزدودگی درباره او بررسی شده مجله‌ای را بارها و بارها می‌خواند، و پزشکانی که ده‌ها سال بود او را معالجه می‌کردند، هربار می‌بایستی از نو به او معرفی می‌شدند.
از نشانه‌های ثانوی یادزدودگی، ناتوانی بیمار در به‌یاد آوردن رویدادهائی است که پیش از آسیب یا بیماری رخ داده است. مقدار این یادزدودگی پس‌گستر (retrograde) از بیماری به بیمار دیگر فرق می‌کند. به‌جز فراموشی‌های پیش‌گستر و پس‌گستر، افراد مبتلا به یادزدودگی از سایر جهات نسبتاً بهنجار به‌نظر می‌رسند: از واژگانی در حد بهنجار برخوردار هستند، دانشی در حد معمول دربارهٔ جهان دارند (حداقل در مورد دورهٔ پیش از یادزدودگی)، و به‌طور کلی کاهشی در میزان هوش آنان دیده نمی‌شود.
   مهارت‌ها و سرنخ‌دهی (Priming)
یکی از وجوه بسیار جالب یادزدودگی این است که در این حالت همهٔ انواع حافظه مختل نمی‌شود. مثلاً، در حالی‌که افراد مبتلا به‌یادزدودگی عموماً از یادآوری وقایع پیشین زندگی خود، یا یادگیری واقعیت‌های تازه ناتوان هستند، در به‌خاطر آوردن و یادگیری مهارت‌های ادراکی و حرکتی مشکلی ندارند. این نشان می‌دهد که حافظهٔ اطلاعاتی با حافظهٔ مهارت‌ها فرق دارد و به‌طور کلی حافظهٔ آشکار و حافظهٔ ناآشکار (که به‌ترتیب اطلاعات و مهارت‌ها را رمزگردانی می‌کنند) نظام‌های متفاوتی هستند.
مهارت‌هائی که در یادزدودگی محفوظ می‌مانند عبارتند از مهارت‌های حرکتی (motor akills) از قبیل بستن بند کفش یا دوچرخه‌سواری، و مهارت‌های ادراکی (perceptual skills) نظیر خواندن معمولی یا خواندن تصویر کلمات در آینه (وارونه‌خوانی). مثلاً توانائی وارونه‌خوانی در آینه را درنظر بگیرید. این‌ کار، نیاز به‌قدری تمرین دارد (سعی کنید کتاب را جلوی آینه بگیرید و آن را بخوانید). مبتلایان به یاد‌زدودگی، با تمرین در این مهارت به‌میزان افراد بهنجار پیشرفت می‌کنند، هرچند تمرین‌های پیشین خود را به‌یاد نمی‌آورند (کوهن و اسکوایر، ۱۹۸۰). حافظهٔ مهارت‌ها در آنها عادی است. اما آنها عملاً هیچ خاطره‌ای از وقایع و صحنه‌های یادگیری این مهارت‌ها (یعنی اطلاعات مربوط) ندارند.
مرحلهٔ ۱: مثال

ارائهٔ فهرست‌ واژه‌ها برای مطالعه MOTEL
مرحلهٔ ۲:

ارائهٔ هجای اول واژه‌هائی از فهرست و خارج از فهرست برای تکمیل. تعداد واژه‌های تکمیل‌شده از فهرست منهای تعداد واژه‌های تکمیل‌شدهٔ خارج از فهرست = اثر سرنخ‌دهی MOT,BLA
مرحلهٔ ۳:

ارائهٔ فهرست اصلی واژه‌ها همراه واژه‌های تازه برای بازشناسی MOTEL, STAND
الگوی مشابهی نیز در موقعیت‌هائی بروز می‌کند که ارائهٔ محرکی، پردازش بعدی آن محرک را تسهیل می‌کند یا سرنخی برای آن فراهم می‌سازد. آزمایشی که طرح کلی آن در جدول روش آزمایش در بررسی حافظهٔ ناآشکار در یادزدودگی آمده، این الگو را به‌خوبی نشان می‌دهد. در مرحلهٔ اول این آزمایش، به افراد دچار یادزدودگی و افراد بهنجار فهرستی از واژه‌ها داده می‌شد تا مطالعه کنند. در مرحلهٔ دوم، هجای اول واژه‌های فهرست همراه با هجای اول واژه‌های دیگر عرضه می‌شد و آزمودنی‌ها می‌بایستی با تکمیل هجاها واژه بسازند (جدول روش آزمایش در بررسی حافظهٔ ناآشکار در یادزدودگی). آزمودنی‌های بهنجار چنانکه انتظار می‌رفت عمل کردند، یعنی وقتی هجاها بخشی از واژه‌های فهرست نبودند. تفاضل تعداد دو نوع تکمیل هجاها، اثر سر‌نخ‌دهی نامیده می‌شود، زیرا واژه‌های ارائه‌شده در مرحلهٔ ۱، عملکرد شخص را در تکمیل هجاها در مرحلهٔ ۲ بهبود می‌بخشد.
نکتهٔ درخور اهمیت اینکه وقتی هجاها بخشی از واژه‌های فهرست بود مبتلایان به یاد‌زدودگی، هجاهای بیشتری را تکمیل می‌کردند تا مواردی‌که در آنها هجاهای خارج از فهرست واژه‌ها ارائه می‌شد. در واقع، میزان اثر سرنخ‌دهی در افراد دچار یادزدودگی درست برابر با مقدار آن در آزمودنی‌های بهنجار بود! این یافته نشان می‌دهد که در حافظهٔ ناآشکار، از آن‌گونه که مثلاً در سرنخ‌دهی مطرح است، عملکرد افراد دچار یادزدودگی در حد طبیعی است. اینک به نتایج مرحلهٔ سوم آزمایش می‌رسیم که طی آن واژه‌های اصلی دوباره همراه با چند واژهٔ تازه عرضه می‌شد و آزمودنی‌ها می‌بایست تشخیص می‌دادند که کدام واژه‌ها متعلق به فهرست اصلی است. اینجا بود که افراد دچار یادزدودگی در مقایسه با افراد بهنجار، واژه‌های بسیار کمتری را توانستند به‌خاطر آورند. ملاحظه می‌کنیم که وقتی حافظهٔ آشکار - مثلاً از راه بازشناسی - آزمون می‌شود، افراد دچار یادزدودگی عملکردی به‌مراتب ضعیفتر از افراد بهنجار دارند.
تکرار آزمایش فوق با برخی تغییرات، مؤید نتایج قبلی بود. فرض کنید در مرحلهٔ سوم به آزمودنی‌ها گفته شود اگر سعی کنند کلماتی را که قبلاً عرضه شده درنظر آورند تکمیل هجاها برایشان آسانتر خواهد بود. این رهنمود، تکمیل هجاها را به یک تکلیف حافظهٔ آشکار تبدیل می‌کند. (زیرا در آن بر یادآوری هوشیارانه تأکید می‌شود). در اینجا نیز اثر سرنخ‌دهی در افراد مبتلا به یادزدودگی به‌مراتب کمتر است تا آزمودنی‌های بهنجار (گراف - Graf و مندلر - Mandler در ۱۹۸۴).
   حافظهٔ ناآشکار در آزمودنی‌های بهنجار
بررسی با آزمودنی‌های بهنجار نیز نشان داده که حافظهٔ آشکار و ناآشکار دو نظام جداگانه هستند. در بعضی از این بررسی‌ها، تکلیف تکمیل هجاها برای ارزیابی حافظهٔ ناآشکار، و تکلیف یادآوری یا بازشناسی برای ارزیابی حافظهٔ آشکار به‌کار رفته است. در پژوهشی، آزمودنی‌های بهنجار همان سه‌مرحله‌ای را گذراندند که در آزمایش‌های پیشین به‌کار رفته بود، یعنی:
۱. مطالعهٔ فهرست واژه‌های اصلی.
۲. تکمیل هجای واژه‌ها از فهرست اصلی و خارج از فهرست اصلی.
۳. بازشناسی واژه‌های اصلی.
یافته‌های مهم این بوده که بین سرنخ‌پذیری واژه در مرحلهٔ ۲ (حاکی از قابلیت یادآوری ناآشکار واژه‌ها)، و سهولت بازشناسی آنها در مرحلهٔ ۳ (حاکی از قابلیت یادآوری آشکار واژه‌ها) هیچ‌گونه همبستگی وجود ندارد. یعنی وقتی آزمایشگر کلمات را به دو دستهٔ بازشناسی شده و بازشناسی‌نشده تقسیم کرد، معلوم شد از لحاظ سرنخ‌پذیری، تفاوتی بین واژه‌های بازشناسی‌شده و واژه‌های بازشناسی‌نشده وجود ندارد. به‌نظر می‌رسد تکمیل هجاها مبتنی بر نظامی کاملاً متفاوت با نظام بازشناسی باشد (تولوینگ، شاکتر، و استارک - Stark در ۱۹۸۲).
بررسی‌های دیگری وجود دو نظام متفاوت حافظه را تأیید کرده و نشان داده است متغیر مستقل مؤثر بر حافظهٔ آشکار تأثیری بر حافظهٔ ناآشکار دارد، و بالعکس. یکی از این متغیرها این است که آیا افراد معنای ماده‌ها را بسط می‌‌دهند یا نه. معلوم شده که هرچند بسط معنائی واژه، یادآوری بعدی آن را تسهیل می‌کند، اما تأثیری بر میزان موفقیت در تکمیل هجای آن واژه ندارد (گراف و مندلر، ۱۹۸۴).
متغیر مستقل دیگری که اثری عکس متغیر قبلی دارد این است که آیا کلمات هنگام یادگیری و در آزمون بعدی حافظه، در بعد حسی واحدی ارائه می‌شوند یا خیر. بررسی نشان داد آزمودنی‌هائی که فهرست واژ‌ە‌ها به‌صورت شنیداری به آنان عرضه شد و بعداً بازشناسی آنها به‌صورت دیداری آزمون گردید، به‌خوبی آزمودنی‌هائی عمل می‌کردند که واژه‌ها هم به‌هنگام یادگیری و هم به‌هنگام بازشناسی به‌صورت شنیداری به آنان عرضه شده بود. بنابراین تغییر بعد حسی در ارائهٔ مطالب اثر ناچیزی بر حافظهٔ آشکار دارد، اما چنین تغییری، عملکرد در آزمون حافظهٔ ناآشکار را به‌میزان قابل‌توجهی کاهش می‌دهد (جاکوبی - Jacoby و دالاس - Dallas در ۱۹۸۱).
گذشته از تفاوت‌های روانشناختی میان حافظهٔ ناآشکار و آشکار، به‌نظر می‌رسد نحوهٔ کار مغز در ارتباط با این دو نوع حافظه نیز بسیار متفاوت باشد. شواهد عمده در این زمینه از آزمایش‌هائی همراه با عکس‌برداری از مغز (brain-scanning) به‌شیوهٔ PET به‌دست آمده است. در آزمایشی (اسکوایر و همکاران، ۱۹۹۲)، آزمودنی‌ها نخست فهرستی مرکب از ۱۵ واژه را مطالعه کردند و بعد در سه موقعیت آزمایشی مختلف قرار گرفتند. اول موقعیت حافظهٔ ناآشکار که شامل تکمیل هجاها بود، و در آن نیمی از هجاها از فهرست اصلی ۱۵ واژه‌ای و نیمی دیگر واژه‌های تازه بودند. از آزمودنی‌ها خواسته شد هر هجا را به‌صورت نخستین واژه‌ای که به‌‌ذهنشان می‌آید تکمیل کنند. موقعیت دوم، موقعیت حافظهٔ آشکار بود. باز هم هجاها عرضه می‌شد، اما این‌بار از آزمودنی‌ها خواسته شد از هجاها برای یادآوری واژه‌های فهرست ۱۵ واژه‌ای استفاده کنند. موقعیت سوم، موقعیت گواه بود. هجاها عرضه می‌شد و به آزمودنی‌ها گفته می‌شد هریک از آنها را به‌صورت نخستین واژه‌ای که به‌ذهنشان می‌رسد کامل کنند. اما در این وضعیت آزمایشی، از هجاهای فهرست اصلی ۱۵ واژه‌ای استفاده نشده بود. بنابراین، در موقعیت گواه نیازی به استفاده از حافظه نبود. در هر سه وضعیت آزمایشی، در حین کار از مغز آزمودنی‌ها عکسبرداری می‌شد.
نخست ببینیم مغز هنگام انجام تکلیف حافظهٔ آشکار چه می‌کند. انتظار داریم:
۱. هیپوکامپ دست‌اندرکار باشد (به‌یاد دارید که این دستگاه نقشی مهم در تشکیل حافظهٔ درازمدت دارد).
۲. بخش عمدهٔ فعالیت مغزی در نیمکرهٔ راست صورت گیرد (زیرا تکلیف بر بازیابی تأکید دارد، و بازیابی درازمدت عمدتاً مربوط به فرآیندهای نیمکرهٔ راست است).
آزمایش نیز مؤید همین نکات بود. دقیقتر بگوئیم، وقتی فعالیت مغز در موقعیت حافظهٔ آشکار با موقعیت گواه مقایسه شد، افزایشی در فعالیت نواحی هیپوکامپ و بخش پیشانی نیمکرهٔ راست مشاهده گردید. حال، موقعیت آزمایشی حافظهٔ ناآشکار را در مقایسه با موقعیت گواه درنظر بگیرید: در این مورد در نواحی یادشده، به‌جای افزایش، کاهشی در فعالیت دیده شد. به این معنی که سرنخ‌دهی با فعالیت عصبی کمتر از حد معمول همراه بود چنانکه گوئی، 'چرخ‌های نورونی جرم‌گرفتگی دارد' . بنابراین، پیامدهای عصبی حافظهٔ ناآشکار، عکس پیامدهای حافظهٔ آشکار است - نکته‌ای که به تفاوت زیست‌شناختی عمیق بین این دو نوع حافظه اشاره دارد.


همچنین مشاهده کنید