جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

فقدان تحریک


اکنون به این پرسش می‌پردازیم که تجربه‌های خاص چه تأثیری بر توانائی‌های ادراکی دارند. برای پاسخ به این پرسش، پژوهشگران تغییر نظام‌داری در تجارب ادراکی جانداران کم سن و سال ایجاد کرده‌اند، و سپس به بررسی اثر این تجربه بر عملکرد ادراکی بعدی پرداخته‌اند. گرچه هدف این تحقیقات معمولاً مطالعهٔ یادگیری بوده، ولی در این آزمایش‌ها تغییر تجارب گاهی بر فرآیندهای فطری هم تأثیر گذارده است.
   فقدان تحریک
هدف نخستین آزمایش‌ها در زمینهٔ تحریک کنترل‌شده، تعیین تأثیرات ناشی از پرورش جانوران در غیاب کامل تحریک بینائی بود. آزمایشگران حیوان‌ها را پس از تولد چند ماه در تاریکی نگاه می‌داشتند تا به رشد کافی برای آزمون بینائی برسند. فرض بنیادی در این آزمایش‌ها این بود که اگر ادراک ناشی از یادگیری باشد، پس وقتی حیوان برای اولین‌بار در معرض نور قرار می‌گیرد قادر به ادراک اشیاء نخواهد بود. نتیجه همان بود که انتظار می‌رفت: شمپانزه‌هائی که ۱۶ ماه اول زندگی را در تاریکی گذرانده بودند نور را تشخیص می‌دادند اما نمی‌توانستند طرح‌ها را تمیز دهند (ریزن - Riesen در ۱۹۴۷). با این حال، تحقیقات بعدی نشان دادند که تأثیر پرورش درازمدت در تاریکی محدود به جلوگیری از یادگیری نیست، بلکه موجب تخریب نورون‌های بخش‌های مختلف دستگاه بینائی نیز می‌شود. به این ترتیب مقدار معینی تحریک نوری برای حفظ دستگاه بینائی ضروری است و بدون تحریک نوری، نورون‌های شبکیه و قشر بینائی مغز به‌تدریج تحلیل می‌روند.
هرچند این یافته‌ها چیزی دربارهٔ نقش یادگیری در رشد ادراکی به‌دست نمی‌دهند، اما فی‌نفسه از اهمیت شایانی برخوردار هستند. به‌طورکلی، وقتی جانداری از بدو تولد از تحریک بینائی محروم باشد، هرچه مدت این محرومیت طولانی‌تر، نقص بینائی وی نیز بیشتر است. از سوی دیگر می‌توان فقط یک چشم گربه‌های بالغ را برای مدتی طولانی بسته نگاه‌داشت بی‌آنکه به بینائی آن چشم آسیبی برسد. از این مشاهدات، چنین برمی‌اید که در اوایل زندگی برای رشد توانائی‌های فطری بینائی، دورهٔ حساسی (critical period) وجود دارد و این دورهٔ حساس مرحله‌ای از رشد است که در آن جاندار بیشترین آمادگی را برای کسب برخی از توانائی‌ها دارد. فقدان تحریک در طول این دوره، دستگاه بینائی را برای همیشه دچار آسیب می‌کند.
  تحریک محدود (limited stimulation)
امروزه پژوهشگران حیوان‌ها را دیگر برای مدت‌های طولانی از تحریک محروم نمی‌کنند، بلکه به‌جای آن اثر پرورش حیوان را در شرایط تحریک هر دو چشم، منتها با محرکی خاص، مطالعه می‌کنند. پژوهشگران بچه گربه‌ها را در محیطی بزرگ کردند که فقط نوارهای عمودی یا فقط نوارهای افقی می‌دیدند. در این شرایط بچه گربه‌ها نسبت به راستائی که تجربه نکرده‌ بودند (عمودی یا افقی) نابینا شدند. بررسی فعالیت تک‌نورون‌ها نیز نشان می‌دهد که نورون‌های بسیاری در قشر بینائی مغز گربهٔ 'افقی پرورش‌یافته' به محرک‌های افقی پاسخ می‌دهند اما هیچ نورونی به محرک‌های عمودی پاسخ نمی‌دهد، و در مورد گربهٔ 'عمودی پرورش‌یافته' عکس این مطلب صادق است (بلیک‌مور - Blakemore و کوپر - Cooper، ۱۹۷۰؛ هیرش - Hirsch و اسپینلی، ۱۹۷۰). به‌نظر می‌رسد این نابینائی ناشی از تباهی نورون‌های قشر بینائی باشد.
مسلماً پژوهشگران آدمی را از تحریک عادی بینائی محروم نمی‌کنند، اما گاهی به‌صورت طبیعی یا در نتیجهٔ مداوی پزشکی چنین اتفاقی می‌افتد. مثلاً پس از عمل جراحی چشم معمولاً چشم عمل شده را می‌بندند. اگر این وضع در سال اول زندگی کودک واقع شود، دید چشم بسته شده کاهش می‌یابد (آوایا - Awaya و همکاران، ۱۹۷۳). این امر نشان می‌دهد که در اوایل رشد دستگاه بینائی آدمی نیز، دورهٔ حساسی شبیه دورهٔ حساس رشد در حیوان‌ها وجود دارد و اگر در طی این دوره، تحریک دیداری محدود شود، دستگاه بینائی رشد طبیعی نخواهد داشت. دورهٔ حساس رشد بینائی در آدمی بسیار طولانی‌تر از حیوان‌ها است و ممکن است تا ۸ سالگی به‌طول انجامد، اما بیشترین ‌آسیب‌پذیری در طول دو سال اول زندگی ایجاد می‌شود (اسلین - Aslin و بنکس، ۱۹۷۸).
هیچ‌یک از این واقعیت‌ها دال بر این نیست که ادراک کردن از طریق یادگیری حاصل شود، بلکه واقعیت این است که برای حفظ و رشد توانائی‌های ادراکی فطری، تحریک‌های معینی ضروری است. با این حال آنچه گفتیم به این معنی نیست ک یادگیری تأثیری بر ادراک ندارد. برای اثبات چنین تأثیری، همین بس که توانائی خود را در بازشناسی اشیاء معمولی در نظر بگیریم. اینکه می‌توان اشیاء مأنوس را بسیار آسانتر از اشیاء نامأنوس باز شناخت - مثلاً سگ را از مورچه - مطمئناً ناشی از یادگیری است (زیرا اگر در محیطی پر از مورچه و خالی از سگ بزرگ می‌شدیم مورچه را خیلی راحت‌تر از سگ می‌شناختیم).
   هماهنگی ادراکی - حرکتی
یادگیری در هماهنگ کردن ادراک‌ها و پاسخ‌های حرکتی نقش عمده‌ای ایفاء می‌کند. شواهد مربوط به این مدعا حاصل آزمایش‌هائی است که در آنها آزمودنی‌ها تحریک طبیعی دریافت می‌کردند اما از پاسخ‌های طبیعی آنان به تحریکات جلوگیری می‌شد. در چنین شرایطی هماهنگی ادراکی - حرکتی رشد نمی‌کند.
برای مثال، در آزمایشی دو بچه گربه که در تاریکی بزرگ شده بودند نخستین تجارب دیداری خود را در چرخ‌فلکی مانند آنچه در شکل اهمیت حرکات خود‌انگیخته می‌بینید، کسب کردند. براثر راه رفتن بچه گربهٔ فعال، بچه گربهٔ نافعال در چرخ‌فلک به‌حرکت درمی‌آمد. با اینک هر دو بچه گربه تحریک بینائی تقریباً یکسانی دریافت می‌کردند، تنها بچه‌گربهٔ فعال بود که با حرکت خود این تحریک را ایجاد می‌کرد و تنها او توانست هماهنگی حسی - حرکتی را یاد بگیرد. برای مثال وقتی بچه‌گربه‌ها را بلند می‌کردند و به‌سوی چیزی می‌بردند، تنها بچه‌گربهٔ فعال یاد گرفته بود، پنجه‌هایش را برای جلوگیری از برخورد با آن چیز به‌کار ببرد.
آزمایش با آدمی نیز نتایج مشابهی به‌دست داده است. در برخی آزمایش‌ها، عینکی منشوری به‌چشم شخص می‌زدند که راستای اشیاء را تحریف می‌کند. در ابتدای به‌چشم زدن این عینک‌ها شخص موقتاً در بردن دست به سمت اشیاء دچار مشکل می‌شود و غالباً با اشیاء تصادم می‌کند. اگر شخص با این عینک به این سو و آن سو حرکت کند و بکوشد اعمال حرکتی خودر ا عینک به‌چشم انجام دهد. رفتار انطباقی لازم را یاد می‌گیرد. مثلاً رفته‌رفته یاد می‌گیرد حرکات خود را با محل واقعی اشیاء هماهنگ سازد، نه با نمود ظاهری آنها. اما اگر او را با صندلی چرخدار به این سو و آن‌سو ببرند با عینک منشوری انطباق پیدا نمی‌کند. ظاهراً حرکت خودانگیخته برای انطباق با عینک منشوری ضرورت دارد (هلد، ۱۹۶۵).
خلاصه اینکه شواهد حاکی از آن است که آدمی با توانائی ادراکی قابل ملاحظه‌ای زاده می‌شود. رشد طبیعی برخی از این توانائی‌ها ممکن است مستلزم چندین سال دریافت درون‌داد بهنجار از محیط باشد. از این‌رو، اثرات محیطی مشهود در اوایل رشد، بیشتر حاکی از فطری‌بودن این فرآیندها است تا آموختنی‌بودن آنها. اما تأثیر یادگیری بر ادراک نیز بسیار روشن است، به‌ویژه وقتی که مسئلهٔ هماهنگی ادراک با رفتار حرکتی پیش می‌آید.


همچنین مشاهده کنید