جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

رشد جنسی


   نوجوانی
نوجوانی به دورهٔ گذار از کودکی به بزرگسالی اطلاق می‌شود. این دوره مرزهای سنی مشخصی ندارد، اما تقریباً از ۱۲ سالگی آغاز می‌شود و تا آخرین سال‌های دههٔ دوم زندگی یعنی تا رسیدن به رشد جسمانی کم و بیش کامل، ادامه می‌یابد. در این دوره، نوجوان به بلوغ جنسی می‌رسد و هویت فردی خود را جدا از هویت خانوادگی بنا می‌نهد.
   رشد جنسی
بلوغ، دورهٔ تکامل جنسی است که طی آن کودک از نظر زیستی به بزرگسالی برخوردار از توانائی تولیدمثل تبدیل می‌شود، و دورهٔ آن معمولاً ۳ تا ۴ سال است. بلوغ که با دورهٔ بسیار سریعی از رشد جسمانی (جهش رشدی نوجوانی) (adolescent growth spurt) شروع می‌شود، با رشد تدریجی اندام‌های تناسلی و ویژگی‌های جنسی ثانوی (secondary sex characteristics) (رشد پستان‌ها در دختران، رویش ریش در پسران و نمایان شدن موی بر اندام‌های تناسلی هر دو جنس) همراه است.
نخستین قاعدگی (menarche) دختران در اواخر دورهٔ بلوغ، تقریباً ۱۸ ماه پس از اوج‌گیری جهش رشدی نوجوانی، رخ می‌دهد. نخستین قاعدگی‌ها معمولاً نامنظم است و تخمک‌گذاری (آزادشدن تخمک کامل) معمولاً تا یک‌سال بعد از نخستین قاعدگی شروع نمی‌‌شود. اولین انزال پسر در حدود ۲ سال بعد از جهش رشدی نوجوانی رخ می‌دهد. در اولین مایع منی اسپرم وجود ندارد ولی قدرت بارورسازی و تعداد اسپرم‌ها به‌تدریج افزایش می‌یابد.
سن بلوغ و سرعت آن دامنهٔ وسیع و متنوعی دارد. برخی از دختران حتی در ۱۱ سالگی و برخی دیگر در ۱۷ سالگی برای نخستین بار قاعده می‌شوند. متوسط سن آغاز قاعدگی در دختران ۱۲ سال و ۹ ماه است. پسرها، به‌طور متوسط، دو سال دیرتر از دختران به‌ جهش رشدی می‌رسند. در پسران انزال منی حاوی اسپرم زنده بین سنین ۱۲ تا ۱۶ سالگی، و به‌طور متوسط در ۲/۱ ۱۴ سالگی آغاز می‌شود. دامنهٔ وسیع دورهٔ بلوغ جنسی، به‌خصوص در پایه‌های هفتم و هشتم مدارس به‌وضوح مشهود است. برخی از دخترها پستان‌های رشدیافته و باسن‌های گرد شبیه زنان بزرگسال دارند، در حالی‌که برخی هم ممکن است هنوز جثه و شکل دختربچه‌ها را داشته باشند. برخی از پسرها شبیه نوجوانان دراز بی‌قواره هستند، حال آنکه برخی نیز هنوز قد و قوارهٔ ۹ یا ۱۰ سالگی خود را دارند.
   آثار روانی بلوغ
در عرف عام نوجوانی را دورهٔ 'طوفان و احساس فشار' (storm and stress) می‌دانند که از ویژگی‌های آن دمدمی‌بودن، تشویش درونی و طغیان است، ولی پژوهش‌ها این دید بدبینانه از نوجوانی را تأیید نمی‌کنند. در یک بررسی، بیش از ۳۰۰ نوجوان از پایهٔ ششم تا پایان پایهٔ هشتم تحصیلی بررسی شدند. این نوجوانان و والدینشان دوبار در سال از طریق مصاحبه و آزمون‌های روانی ارزیابی شدند، و یک‌بار نیز در آخرین سال دبیرستان رفتار آنها اندازه‌گیری شد (پیترسن - Petersen در ۱۹۸۹). اغلب نوجوانان، این دوره را بدون تشویش و آشفتگی عمده پشت‌سر گذاشتند. داده‌ها نشان می‌دهند که بلوغ اثرات مهمی بر تصویر فرد از بدن خویش، عزت نفس، خلق و رابطه با والدین و اعضاء جنس مخالف برجای می‌گذارد.
ممکن است بعضی از این تأثیرات مستقیماً ناشی از تغییرات هورمونی بلوغ باشند (وارسی تفصیلی این مبحث را در نوشتهٔ بوکانان - Buchanan، اِکِلس - Eccles و بکر - Becker در ۱۹۹۲، بخوانید)، ولی اغلب آنها به آثار فردی و اجتماعی تغییرات جسمانی، و مهمتر از همه به زمان‌بندی این تغییرات مربوط می‌شود. زودرسی و دیررسی (یک‌سال زودتر یا دیرتر از سن متوسط بلوغ) بر رضایت نوجوانان از ظاهر خود و تصویر آنان از بدن خویش اثر می‌گذارد. به‌طور کلی، پسرهائی که در پایه‌های هفتم و هشتم تحصیلی به بلوغ رسیده‌اند، نسبت به همکلاسان همجنس و دیررس خود خلق مثبت‌تری داشتند، و از وزن و ظاهر کلی خود بیشتر احساس رضایت می‌کردند - یافته‌هائی که حاکی از اهمیت قدرت بدنی در بین پسرها در جامعه است. از سوی دیگر، پسرهای زودرس در مقایسه با پسرهای دیررس، از ثبات عاطفی و خودتنظیمی کمتری برخوردار هستند، و بیشتر احتمال دارد سیگار بکشند، مشروب بخورند، از مواد مخدر استفاده کنند، یا با قانون درگیری پیدا کنند (دانکن - Duncan و همکاران، ۱۹۸۵). برعکس، پسرهای دیررس بدترین احساس را نسبت به‌خود در پایهٔ هفتم تحصیلی دارند، ولی معمولاً در سال آخر دبیرستان سالم‌ترین گروه شناخته می‌شوند (پیترسن، ۱۹۸۹).
زودرسی بر عزت‌نفس دختران اثر منفی دارد. زودرس‌ها در مقایسه با دیررسی‌ها، اضطراب و افسردگی بیشتری تجربه می‌کنند (بروکس، گان - Brooks -Gunn و روبل - Ruble در ۱۹۸۸)، عزت‌نفس آنها در سطح پائین‌تری است (سیمونز - Simons و بلایت - Blyth در ۱۹۸۸) و معمولاً از وزن و ظاهر خود کمتر رضایت دارند. آنها خجالت می‌کشند از اینکه بدنشان بیشتر شبیه بدن زنان است - به‌خصوص که معیار جذابیت زنانه که در رسانه‌ها تبلیغ می‌شود، باریک‌اندامی است. هرچند زودرس‌ها در اوایل محبوبیت کسب می‌کنند، ولی این ناشی از آن است که از نظر جنسی رشد یافته به‌نظر می‌رسند، احتمال اینکه این افراد با والدین خود تعارض داشته باشند، ترک تحصیل کنند، یا مشکلات عاطفی و رفتاری داشته باشند نسبت به دختران دیگر، بیشتر است (کاسپی - Caspi، موفیت - Moffitt در ۱۹۹۱؛ استاتین - Stattin و مگنوسون - Magnusson در ۱۹۹۰).
در این مورد نیز باید این نکتهٔ مهم را تأکید کنیم که نتایج بررسی‌های طولی گسترده‌تر حاکی از آن بود که نوجوانی برای نیمی از دخترها و پسرها چندان مشکل‌زا نیست. حدود ۳۰ درصد آنان مشکلات گذرا داشتند. فقط ۱۵ درصد گروه 'در چرخهٔ شتابنده‌ای از مشکل و آشفتگی' گیر کرده بودند و مشکلات عاطفی و تحصیلی که در پایهٔ هشتم تجربه کرده بودند تا پایهٔ دوازدهم ادامه یافته و یا وخیم‌تر شده بود (پیترسن، ۱۹۸۹).
   رشد هویت
همان‌گونه که در جدول مراحل رشد روانی - اجتماعی ملاحظه کردید اریکسون معتقد بود یکی از مسائل عمده که نوجوان با آن روبه‌رو می‌شود، مسئلهٔ تکوین هویت شخصی است، به این معنی که باید به پرسش‌هائی نظیر 'من‌ کیستم؟' و 'مقصدم کجاست؟' پاسخ دهد. هرچند اریکسون اصطلاح 'بحران هویت' را برای توصیف فرآیند فعال توصیف خویشتن پیش کشید، اما بر این باور بود که بحران هویت بخش جدائی‌ناپذیری از رشد روانی - اجتماعی سالم است. در همین راستا اغلب روانشناسان رشد نیز معتقد هستند که نوجوانی باید دورهٔ 'تجربهٔ نقش‌ها' باشد، بدین معنی که افراد جوان در طی آن بتوانند به کندوکاو در رفتارهای گوناگون، علائق، و جهان‌بینی‌ها بپردازند. بسیاری از باورها، نقش‌ها و شیوه‌های رفتاری ممکن است در تلاش برای دست‌یابی به مفهوم یکپارچه‌ای از خویش 'آزمایش شوند' ، یا تغییر یابند یا کنار گذاشته شوند.
نوجوان می‌کوشد با تلفیق این ارزش‌ها و ارزیابی‌ها به‌ تصویر یکپارچه‌ای از خویش دست یابد. اگر ارزش‌های مورد تأکید والدین، معلمان و همسالان، همخوان باشند، هویت‌یابی آسانتر می‌شود. در یک جامعهٔ ابتدائی که در آن الگوهای همانندسازی و نقش‌های اجتماعی محدود است، هویت‌یابی تا حدودی سهل‌تر صورت می‌گیرد. اما در جامعه‌های پیچیده، هویت‌یابی برای بسیاری از نوجوانان، کاری دشوار است. در چنین جامعه‌ای، برای اینکه نوجوان بداند چگونه رفتار کند و چه کاری را در زندگی دنبال کند، باید مجموعهٔ تقریباً نامحدودی از امکانات را در نظر بگیرد. درنتیجه، در رشد هویت‌یابی نوجوانان، تفاوت‌های بسیار مشاهده می‌شود. افزون بر آن، هویت هر نوجوان ممکن است در حوزه‌های گوناگون زندگی (برای مثال، جنسی، شغلی، جهان‌بینی) در مراحل متفاوت رشد باشد.
در مطلوب‌ترین شرایط، بحران هویت باید در اوایل یا اواسط دههٔ سوم عمر حل شود تا فرد بتواند به مسائل دیگر زندگی بپردازد. وقتی این فرآیند با موفقیت انجام پذیرد، می‌گوئیم فرد به هویت دست یافته است، به این معنی که وی به مفهوم یکپارچه‌ای از هویت جنسیتی، جهت‌گزینی شغلی و جهان‌بینی نائل شده است، هرچند که اینها باید طی رشد فرد در سال‌های بعد، قابل انعطاف باشند. تا وقتی بحران هویت حل نشده باشد، فرد مفهوم یکپارچه‌ای از خود یا سلسله معیارهای ارزیابی ارزشمندی خویش در زمینه‌های عمدهٔ زندگی نخواهد داشت. همان‌گونه که در جدول مراحل رشد روانی - اجتماعی ملاحظه کردید، اریکسون این پیامد ناموفق را سردرگمی هویت (identity confusion) نامیده است.
نظریهٔ اریکسون در مورد رشد هویت توسط جیمز مارسیا (James Marcia) (۱۹۶۶-۱۹۸۰) مورد آزمون قرار گرفته و گسترش یافته است. با استفاده از مصاحبه‌های آزاد پاسخ (open-ended interviews) که ساختار نیمه‌مشخصی داشتند، مارسیا به این نتیجه رسید که در پیوستار هویت‌یابی اریکسون چهار وضعیت هویتی به‌شرح زیر وجود دارد، که می‌توان آنها را برحسب وجود مسئله‌ای در زمینهٔ هویت از نظر شخص، و توانائی او در حل آن مسئله، از یکدیگر متمایز ساخت:
- دست‌یابی به هویت (identity achievement):
افرادی که در این وضعیت قرار دارند، بحران هویت یعنی مرحلهٔ فعال پرسشگری دربارهٔ خود و تعریف خویشتن را پشت‌سر گذاشته‌اند. این افراد، شخصاً به مواضع فکری خاصی دست یافته و به آنها پای‌بند هستند و در مورد شغل خود نیز به تصمیم قطعی رسیده‌اند. این قبیل افراد مثلاً خود را نه دانشجوی پیراپزشکی، بلکه پزشکی در آینده می‌بینند. آنان باورهای مذهبی و سیاسی خانوادهٔ خود را بررسی کرده‌اند و آنچه با هویتشان همخوان نبوده، کنار گذاشته‌اند.
- وقفهٔ هویت‌یابی (identity foreclosure):
افراد این گروه نیز نسبت به شغل و جهان‌بینی خود احساس تعهد می‌کنند، ولی در آنها علائمی از تجربهٔ بحران هویت دیده نمی‌شود. آنها بی‌چون و چرا مذهب خانوادهٔ خود را پذیرفته‌اند. هنگامی که از آنها در مورد موضع سیاسی‌شان سؤال شود غالباً می‌گویند هیچ‌وقت دربارهٔ این موضوعات زیاد فکر نکرده‌اند. بعضی از آنها افراد پایبند به باورهایشان به‌نظر می‌رسند و روحیهٔ همکاری دارند. برخی دیگر نیز انعطاف‌ناپذیر (خشک)، جزمی و دنباله‌رو هستند. به‌نظر می‌رسد اگر رویداد مهمی ارزش‌های آزمون‌نشدهٔ آنها را به چالش بطلبد، احساس سردرگمی خواهند کرد.
- تعلیق (moratorium):
این جوانان در حال تجربهٔ بحران هویت هستند. آنان فعالانه می‌کوشند پاسخ‌هائی به پرسش‌های خود بیابند، و هنوز گرفتار تعارض بین علائق خود و برنامه‌هائی هستند که والدینشان برای آنها در نظر گرفته‌اند. این افراد ممکن است برای مدتی برخی باورهای مذهبی و سیاسی را با شور و شوق فراوان مطرح کنند ولی پس از تأمل بیشتر آنها را کنار بگذارند. این افراد در بهترین شرایط، آدم‌هائی حساس، اخلاقی و روشنفکر، و در بدترین شرایط، افرادی اضطراب‌زده، مردد و جزم‌اندیش به‌نظر می‌رسند (اسکار - Scarr، واینبرگ - Weinberg و لوین - Levine در ۱۹۸۶).
- پراکندگی هویت (identity diffusion):
این اصطلاحی است که مارسیا برای مفهوم 'سردرگمی در هویت‌‌یابی' اریکسون به‌کار برده است. بعضی از افرادی که در این دسته قرار می‌گیرند ممکن است در گذشته دچار بحران هویت بوده یا نبوده باشند، ولی در هر صورت، به مفهوم یکپارچه‌ای از خود دست نیافته‌اند. اینان مثلاً می‌گویند بدشان نمی‌آید به دانشکدهٔ حقوق بروند یا به‌کار داد و ستد بپردازند، اما عملاً کاری نمی‌کنند، و به گفتهٔ خودشان علاقه‌ای به مذهب یا سیاست ندارند. برخی از آنان بدبین به‌نظر می‌رسند و مثلاً می‌گویند: 'سیاست یعنی آشغال' ؛ برخی نیز سطحی و گیج و سردرگم به‌نظر می‌رسند. البته بعضی از آنها هنوز به سن و سال تکوین هویت نوجوانی پا ننهاده‌اند.
همان‌گونه که انتظار می‌رود، درصد نوجوانانی که به هویت دست می‌یابند از دورهٔ پیش از دبیرستان تا سال‌های آخر دانشگاه رفته‌رفته افزایش می‌یابد، و طبعاً از درصد افرادی که هویت پراکنده دارند به‌مرور کاسته می‌شود. تعلیق در دو سال اول دانشگاه به اوج خود می‌رسد. به‌طور کلی، مقایسهٔ هویت‌یابی در دو زمینهٔ جهان‌بینی سیاسی و شغلی نشان می‌دهد که افراد بیشتری به هویت‌یابی شغلی دست می‌یابند. (واترمن - Waterman در ۱۹۸۵).


همچنین مشاهده کنید