سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

شهرنشینی و شهرگرائی


   انواع جمعيت از نظر سکونت
تحرک جغرافيائى و مکانى گونهٔ ديگرى از حرکات جمعيتى است و آن به جابه‌جائى جمعيت در مکان جغرافيائى اطلاق مى‌شود که به اشکال مختلف انجام مى‌گيرد. از تحرک مکانى جمعيت در دو مبحث گفتگو مى‌شود: نخست توزيع جمعيت و تحولات آن ميان شهر و روستا و عشاير، دوم مهاجرت ميان مناطق جغرافيائي. اين مباحث به‌طور خلاصه تحت عنوان 'شهرنشيني' و 'مهاجرت' مورد بررسى قرار مى‌گيرند.
اصولاً انواع جمعيت را از نظر شيوهٔ معيشت به دو گونهٔ 'کوچ‌رو' و 'يکجانشين' تقسيم مى‌کنند. جمعيت‌هاى 'گردآورد خوراک' ، 'شکارگر' ، 'شبانکاره' و 'کولي' از گونه‌هاى جمعيت کوچ‌رو و جمعيت‌هاى 'روستانشين' و 'شهرنشين' از انواع جمعيت يکجانشين محسوب مى‌شوند. در شرايط معاصر جوامع جهان، به‌ويژه ايران، سه شيوهٔ معيشت عشايري، روستائى و شهرى اهميت بيشترى دارند.
- عشاير:
جامع‌ترين و کامل‌ترين تعريفى که مى‌توان از عشاير به‌دست داد، تعريفى است که اين ويژگى‌ها را در برداشته باشد:
۱. گذران متکى به دام به شيوهٔ سنتي
۲. داشتن قلمرو معين در مناطق سردسير (ييلاق) و گرمسير (قشلاق)
۳. کوچ به‌دنبال مرتع از نقطه‌اى به نقطهٔ ديگر با باروبنه و اثاثيهٔ منزل
۴. چادرنشينى يعنى داشتن سرپناه قابل حمل و جابه‌جائي
۵. وابستگى ايلى و آگاهى نسبت به آن.
بنابراين، عشاير را مى‌توان جمعيتى دانست که از نظر گذران معيشت خود به دام وابسته است و به‌دليل شيوهٔ توليد سنتى و ابزار ابتدائي، ناچار از داشتن قلمرو معين در ييلاق و قشلاق است و به همين جهت کوچ‌رو و چادرنشين مى‌باشد. هر فرد عشايرى وابستگى ايلى دارد و به اين وابستگى آگاه است.
کوچ‌نشينى را مى‌توان به انواع ابتدائى و فصلي، افقى و عمودي، کوچ دام با چوپان (رمه‌گرداني) و کوچ دام و انسان با هم، و چادرنشينى و نيمه چادرنشينى تقسيم کرد.
- روستا:
براى تعريف روستا ملاک‌هاى مختلفى به‌کار برده شده که هر يک از ديدگاهى و در رشته‌اى کاربرد بيشترى دارد. اهم آنها عبارت است از:
۱. تعداد جمعيت: ده به سکونتگاهى گفته مى‌شود که داراى حداکثرى از جمعيت باشد. تا سال ۱۳۶۵، حداکثر جمعيت روستا در ايران پنج هزار نفر بود.
۲. انبوهى جمعيت: بررسى‌هاى اجتماعى ـ جمعيتى نشان مى‌دهد که انبوهى جمعيت در منطقهٔ روستائى ميان تراکم ابتدائى و عشايرى از يک‌سو و تراکم شهرى از سوى ديگر قرار مى‌گيرد و ميزانى در حدود ۱۰۰۰ - ۱۰۰ نفر در کيلومتر مربع دارد.
۳. تشکيلات ادارى: روستا جائى است که فاقد تشکيلات خاص شهرى مانند شهردارى است و با تشکيلات روستائى مانند دهدارى و غيره اداره مى‌شود.
۴. سيماى روستائى: روستا جائى است که سيماى شهرى نداشته باشد يعنى در آن از تسهيلات شهرى مانند خيابان، بيمارستان، مدرسه، تلفن، برق، آب لوله‌کشى و مواردى نظير اينها نشانى نباشد.
۵. روانشناسى اجتماعى: روستائيان را مردمى مى‌دانند که مهمان‌نواز، صميمي، خوش‌برخورد، ساده و در عين حال ديرجوش، بى‌اعتماد نسبت به غريبه، سنت‌گرا و معتقد به سرنوشت هستند و با توجه به اين خصلت‌ها از شهرنشينان مشخص مى‌شوند.
۶. شيوهٔ معيشت: در اين ملاک به شيوهٔ معيشت جمعيت و ساخت اقتصادى ـ اجتماعى جامعه اهميت بيشترى مى‌دهند و روستا را جائى مى‌دانند که اکثريت جمعيت آن به کشاورزى مى‌پردازند.
در سرشمارى‌هاى عمومى و آمارگيرى‌هاى جمعيتى مبناى تعريف روستا 'تعداد جمعيت' و گاه 'جمعيت و تشکيلات اداري' است و از سال ۱۳۶۵ ملاک شهر بودن منطقه‌اى داشتن شهردارى در نظر گرفته شده و فقدان آن نشان روستا تلقى گرديده است.
با توجه به ملاک‌هاى مختلف، مى‌توان طبقه‌بندى‌هائى از روستاهاى ايران به‌دست داد:
۱. از نظر 'تعداد جمعيت و خانوار' ، روستاها را به چند طبقهٔ زير تقسيم مى‌کنند: تا ۵ خانوار (۲۵ نفر)، ۲۰-۱۵ خانوار (۱۰۰-۲۵ نفر)، ۵۰-۲۰ خانوار (۲۵۰-۱۰۰ نفر)، ۱۰۰-۵۰ خانوار (۵۰۰-۲۵۰ نفر)، ۲۰۰-۱۰۰ خانوار (۱۰۰-۵۰۰ نفر)، ۵۰۰-۲۰۰ خانوار (۲۵۰۰ -۱۰۰۰ نفر)، و ۱۰۰۰-۵۰۰ خانوار (۵۰۰۰-۲۵۰۰ نفر).
۲. از نظر 'شيوهٔ معيشت و توليد' ، روستاها را به سه نوع طبقه‌بندى مى‌کنند:
- روستاهاى 'قبيله‌اي' (tribal) با شيوهٔ توليد دامدارى عشايري.
- روستاهاى 'قبيله‌اى - دهقاني' (tribo - peasant) با شيوهٔ توليد دامدارى عشايرى و زراعت.
- روستاهاى 'دهقانى' (peasant) با شيوهٔ توليد دامدارى غيرعشايرى و زراعت.
۳. از ديدگاه 'شيوهٔ سکونت' ، روستاها را مى‌توان به دو گونه‌ٔ 'متمرکز' با خانه‌هائى چسبيده به هم و سيمائى يکپارچه، و 'متفرق' با خانه‌هائى دور از هم و به‌صورت پراکنده تقسيم کرد. روستاهاى متمرکز، خود به اشکال مختلفى ديده مى‌شوند.
  شهرنشينى و شهرگرائى
مطالعات اجتماعى بيانگر اين حقيقت است که روند شهرنشينى جمعيت با درجهٔ توسعهٔ جامعه رابطهٔ نزديک دارد. اگرچه در کشورهاى جهان سوم پديدهٔ نوپاى 'شهرگرائى' (urbanism) جايگزين 'شهرنشينى' (urbanization) متعارف گرديده و در رابطهٔ متوازى شهرنشينى و توسعهٔ اجتماعى انحراف ايجاد شده، اما رابطهٔ اين دو پديده در تحليل نهائى و در بعد وسيع تاريخى به اثبات رسيده است.
توسعهٔ شهرها با درجهٔ تکامل اجتماعى هم‌دوش و همگام بوده و در طول تاريخ به‌تدريج و با آهنگى آرام بر ميزان افزوده شده است، اما با صنعتى شدن جامعه، به‌ويژه در شرايط انقلاب علمى و فنى سدهٔ بيست، شهرنشينى رشد بيشترى پيدا کرده و از ۱۰ درصد در آغاز اين سده به ۱۹درصد در سال ۱۹۲۰، ۲۵ درصد در سال ۱۹۳۰، ۲۹ درصد در سال ۱۹۵۰، ۳۳ درصد در سال ۱۹۶۰، ۳۷ درصد در سال ۱۹۷۰ و بالأخره ۴۵ درصد در سال ۱۹۸۵ رسيده است (بروک، ۱۳۵۶؛ ۱۰۵).
على‌رغم پائين بودن نرخ شهرنشينى کشورهاى در حال توسعه (به‌طور متوسط ۳۳ درصد) نسبت به کشورهاى پيشرفته (به‌طور متوسط ۷۴ درصد)، شهرنشينى کشورهاى نخست سريع‌تر از توسعهٔ شهرنشينى آنها تشکيل داده است. رشد شهرنشينى کشورهاى عقب مانده بيشتر از کشورهاى صنعتى و بيش از دو برابر آنها است. در فاصلهٔ سال‌هاى ۸۰-۱۹۷۰ رشد سالانهٔ جمعيت شهرى جهان ۲/۳ درصد بود در حالى‌که در کشورهاى پيشرفته به ۹/۱ و در کشورهاى جهان سوم به ۵/۴ درصد مى‌رسيد (تودارو ۱، ۱۳۶۴؛ ۹۲ و ارجمند، ۱۳۵۳؛ ۲۰).
مطالعات جمعيتى حاکى از آن است که ميزان شهرنشينى جمعيت ايران در سال ۱۲۶۰ حدود ۲۵ درصد بوده و در سال ۱۳۰۰ به ۲۸ درصد رسيده است. همگام با تحولات اجتماعى و دگرگونى تدريجى نظام اجتماعى ـ اقتصادى، درصد شهرنشينى در سال ۱۳۶۵ به ۵۴ و در سال ۱۳۷۵ به ۳/۶۱ افزايش يافته است (سرشمارى ۷۵؛ ۱۳۷۷).
نکتهٔ مهم در مبحث شهرنشينى، تفکيک مفاهيم 'شهرنشينى' و 'شهرگرائى' است. روند بهنجار و متعارف رشد و گسترش شهرهاى جهان، چه از بدو پيدايش آنها تا آغاز صنعتى شدن جامعه و توسعهٔ شهرى در کشورهاى صنعتى امروز و چه از اين زمان تا دوران معاصر در همين کشورها، اصطلاحاً 'شهرنشينى' ناميده مى‌شود، اما گسترش شهر در کشورهاى جهان سوم تحت ‌تأثير نامتوازان و وابسته، به حالت طبيعى و بهنجار نبوده بلکه در مدتى اندک و با سرعتى زياد رشد مى‌يابد، و به همين جهت از آن تحت عنوان 'شهرگرائى' نام برده مى‌شود. شهرگرائى خصلتى نامتعادل در توسعهٔ شهرها دارد و بدان جهت با 'رشد قارچى و بيمارگونه' مشخص مى‌شود.
شهرگرائى پديده‌اى است مربوط به جهان سوم که نه ربطى به شهرهاى سده‌هاى ميانه دارد، نه شبيه شهرهاى دورهٔ نوزائى (رنسانس) است، و نه خصلتى مانند شهرهاى صنعتى سدهٔ ۱۹ دارد. از اين‌رو جمعيت‌شناسان در اين‌باره از 'قانون مضاعف' صحبت مى‌کنند. در حالى‌که ميزان افزايش ساليانهٔ جمعيت اين کشورها ۰/۳-۵/۲ درصد بوده، ميزان رشد شهرنشينى آنها ۵ درصد و نيز ميزان توسعهٔ حلبى‌آبادها و حصيرآبادها ۱۲-۱۰ درصد بوده است (لنوار، ۱۳۶۳؛ ۵۷). با در نظر گرفتن شهرگرائى اين کشورها است که پيش‌بينى مى‌شود شهرى شدن آيندهٔ جهان عمدتاً بر دوش کشورهاى عقب نگهداشته شدهٔ آسيا، آفريقا و آمريکاى لاتين باشد (پيران، ۱۳۶۶؛ ۵۸).


همچنین مشاهده کنید