شيخ عليهالرحمه در گلستان رعايت اقتصار را بهکار داشته است، و در هر رشته حد اعتدال را از کف نگذاشته است. در آوردن عبارات و الفاظ نيز ميانهٔ سبک قديم و سبک تازه را گرفته بسى از قواعد و ترکيبات و استعمالات قديم که از ميان رفته بود باز بهکار برده، و بسا از چيزها که تازه باب شده بود و در سبک قرن هفتم ترک کرده است، از تکرار و ترادف تن زده و از تحليلات و ديگر صناعات متکلفانهٔ لفظى متجنّب شده و الفاظ را تا جائى پرورده است که قوالب معانى را سزد و صنايع را تا حدى بهکار برده است که آداب سخندانى را شايد، از حيپ سجع هم ميانهروى مىکند اسجاع را در مزدوجات مىآورد و آن از دو سجع تجاوز نمىکند، چون 'نانى بجاني' و 'آب از جريان و مرغ از طيران باز دارد' و 'تلطف کرد و تأسف خورد' و 'به عادت مألوف و طريق معروف' و 'نزهت ناظران و فسحت حاضران' و گاهى هم که به قرينهسازى مىپردازد سجع از دو تا سه بيش معمول او نيست و گاهى تا چهار سجع مىآورد و غالباً به موازنههاى لطيف و اسجاع متوازى اکتفا مىکند و احياناً به موازنه و سجع نيز توجه ندارد، و عباراتى سهل و ممتنع خالى از هر صنعتى مىآورد و اين خود بزرگترين صنايع سعدى است مثال:
'شنيدم، که به بخل اندر چنان معروف بود که حاتم طائى به کرم، ظاهر حالش به نعمت دنيا آراسته، و خست نفس جبلى در وى همچنان متمکن، تا بهجائى که نانى بهجانى از دست ندادي' (طبع فروغي، ص ۱۰۱) مثال ديگر: 'پدر گفت اى پسر منافع سفر چنين که گفتى بىشمار است وليکن مُسَلم پنج طايفه راست، نخستين، بازرگانى که با وجود نعمت و مکنت غلامان و کنيزان دارد دلاويز، و شاگردان چابک، هر روز به شهرى و هر شب به مقامى و هردم به تفرجگاهي، از نعيم دنيا متمتع' (طبع فروغي، ص ۱۰۴).
نمونه از سجع متوازى و متوازن
- نمونه سجع متوازى:
'پيکان از جراحت به در آيد و آزار در دل بماند' (طبع فروغى، ص ۱۰۹).
- نمونهٔ سجع متوازن:
'بليتش مىکشيدند و اذيتش مصلحت نمىديدند' (طبع فروغى، ص ۱۲۰).
فايده
در گلستان و در ساير کتب استادان ديده شده است که در قرينهها بيشتر قرينهٔ نخستين کوتاهتر از قرينهٔ دومين است، و يا هردو قرينه مساوى يکديگر هستند، و بنادر قرينهٔ نخستين از قرينهٔ دومين بلندتر است، مثال اخير: 'لرزه بر ا ندام او فتاده و دل بر هلاک نهاده' و غالب سجعهاى سعدى از قسم اول است يعنى قرينهٔ ثانى بزرگتر از قرينهٔ نخستين يا برابر اوست 'دست دليرى بسته و پنجهٔ شيرى شکسته، و يا 'در معبر نشسته و رخت سفر بسته' و در مانند اين دو قرينه که در حکايت مشتزن گويد: 'تا برسد به کنار آبى که سنگ از صلابت او بر سنگ همى آمد، و خروش (خريرش (۱)) به فرسنگ همى رفت' (فروغي، ص ۱۰۷).
(۱) . در بعضى نسخ چاپى (خروشش) و در اصل نسخهٔ گرگانى 'خروش خريرش' چنانکه ما اصطلاح کرديم و به موجب اين نسخه تقريباً دو جمله برابر است، ولى به موجب اصل متن و بعضى نسخ چاپى جملهٔ دوم کوتاهتر از قرينهٔ اول مىشود و به همين دليل مىتوان يقين کرد که نسخهٔ گرگانى اصح است. خاصه که در متن فروغى (خروش) بدون شين ضمير ضبط شده است.