شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

اضافات


   اضافات
مطابقت صفت و موصوف و عدد و معدود در جمع با اضافهٔ جمع به جمع در زبان پهلوى و درى بسيار قديم است اما فصيح نيست، چنان‌که گوئيم: مردان عالمان و دانايان بزرگان و خوبان دلبران و امثال ذلک و جز چندجا در بيهقى و تاريخ بيهق از قبيل: 'قباهاى صقلابى‌ها' و 'بيحميتان لشگريان' و غيره ديده نشده است و در جهانگشاى نيز مؤلف چند نوبت به خلاف اين قاعده بدين صنعت دست يازيده است، مثال: 'لشگر از زير بارانى‌ها بيرون آمدند و ... روى به آهو گردنان جوذرچشمان(جوذر معرب گوذر است که مرال يا گوزن باشد، ابونواس گويد: و يا گوذر چشمان و يا شيرين دندان. - نسخهٔ خطى ديوان ابى‌نواس شوراى ملي). کبک‌رفتاران طاوس‌وشان نهادند' ص ۱۵۳. 'ماه و مشترى در غيرت پرى‌وشان آفتاب‌پيکران سوگوار در ميان خاکستر نشسته' ص ۲۰۷.
   هرج و مرج در ضماير
در ضماير، هرج و مرجى عجيب درين کتاب ديده مى‌شود، از آن جمله اِرجاع ضمير جمع به ادات عموم 'هر' و 'هرکس' مانند: 'هر امير استکثار اطلاع مواجب را به نام، گويند چندين مرد دارم' ص ۲۴. 'هرکس که آن مجلس را ... مشاهده مى‌کردند از غايت استعجاب مى‌گفتند. الخ.' (ص ۱۴۸) وليکن گاهى ضمير جمع صريح را مفرد آورده است، مثال: 'چون ايلچيان به اَقاضى و اَدانى عالم ... روان شده بود (؟) هرکس از مساکن و اوطان انقياد فرمان را در حرکت آمدند' (ص ۲۰۴) که ضمير 'ايلچيان' را مفرد و ضمير 'هرکس' را جمع آورده است.
ديگر - حذف ضماير به قرينه در افعال معطوفه که قبلاً ذکر شد.
ديگر - ضماير معطوف به فعل متکلم و جمع را هم حذف کرده است و آن فعل را به صيغهٔ وصفى آورده، مثال: 'غرض از اين مقدمه آن است که از اين مقدمه آن است که چون در رسالهٔ تسليةالاخوان دعوى اعتزال و انزوا کردم و عزيمت رغبت متوجه به جناب جلال و کبريا نموده' (ص عج. حاشيه س ۲۶).
ضمير غير ذوى‌الارواح را که متقدمان مطلقاً جز در موارد بسيار نادر 'او' يا 'وي' مى‌آورده‌اند در جهانگشاى غالباً 'آن' مى‌آورد، مثال: 'بر راه زرتوق حرکت فرمود، بامدادى مغافصةً به کنار آن رسيد' ص ۷۶. که بايستى بگويد به کنار آن ناحيت يا مانند اين.
گاه نيز ضمير غيرذوى‌الارواح را به عادت متقدمان 'او' آورده است، مثال: 'سيل را به انباشتتن ممر او باز نتوان داشت' ص ۷۷.
ديگر در وصف سمرقند گويد: 'هواى او به اعتدال مايل‌تر' . و 'زنجيرى در ميان آب کشيده بودند ... به يک زخم بروزد و بگذشت' ص ۷۲.
گاهى ضمير مفرد غايب 'او' را در مورد جمع مى‌آورد! مثال: 'امراى لشگر چون حميد بور و سونج و کسلى خان وقت غروب با اکثر قوم از حصار بيرون آمدند، چون به کنار جيحون رسيدند محافظان و طلايهٔ لشگر بر او افتادند و ايشان اثرى نگذاشتند' ص ۸۰، که ضمير و فعل 'بر او افتادند' متعلق به امراى لشگر و ساير نام‌بردگانست!
گاه ضميرى آورده است که مرجع او معلوم نيست، مثال: 'از لشکر بيرونى (يعنى بيرون شهر بخارا از اتباع خوارزمشاه) بيس‌هزار مرد بود، مُقدّم ايشان کوک‌خان که مى‌گفتند مغولى بود ازو (؟) گريخته و به سلطان پيوسته' ص ۸۰ - يعني: 'از چنگيز' و مقدمات اين عبارت براى اداى اين مقصود کافى نيست - مثال ديگر: هرکس از لشگر او که در آب غرق نشد به تيغ او کشته شد' ص ۱۰۷. هرکس از لشگر جلال‌الدين به تيغ چنگيز ... . و گاهى کار پراکندگى استعمال ضميرها و هرج و مرج صيغه‌هاى افعال به سوء تأليف کشيده است و از اين جنس عبارات که ضعف يا سوء تأليف آن آشکار است در جهانگشاى مکرر بر مکرر ديده مى‌شود، و علامهٔ قزوينى در بيشتر موارد بدان‌ها اشاره کرده است، از آن جمله در صفحات ۲۱۸ - ۲۲۹ ج ۱ که اگر توضيح حاشيه نباشد يا از جاى ديگر کتاب مطلب روشن نشود قابل فهم نيست و غالباً جمله‌هاى معترضهٔ طولانى آورده است و به سبب ضعف تأليف نتوانسته است ضمايررا پيوند صحيح بدهد، چون صفحهٔ ۴۴-۴۵-۵۶ از ج ۱ و غيرها و غيرها.
ديگر گاهى ضمير اشارهٔ راجع‌به جمع غيرذى‌العقول را مفرد آورده است و حال آنکه هيچ‌يک از متقدمان چنين نکرده‌اند (بعد از جهانگشاى اين طريقه معمول گرديد ولى پيش از او در چنين موارد اسم اشاره (آنها) به جمع ذکر شده است). مثال: 'پوشش از جلود کلاب و فارات و خورش از لحوم آن و ميته‌هاى ديگر' ص ۱۵.
مثال ديگر: 'و او دوازده زورق ساخته بود سرپوشيده ... هر روز به هر جانبى شش روان مى‌شد ... و زخم تير بر آن کارگر نبود' ... 'خواستند تا مضرت آن دفع کنند دست نداد و تير و منجنيق روان شد' ص ۷۱.
اولاً ضمير اشارهٔ به دوازده يا شش زورق را 'آن' آورده است: ديگر در آخر جملهٔ ضعف تأليف دارد و معلوم نيست تير منجنيق از کجا روان شده است؟
گاه ضمير 'هيچ' را که از قيود انحصارى است نيز جمع آورده است، مثال: 'هرگز هيچ پادشاه را که مالک رقاب امم بوده‌اند. الخ' ص ۲۱ - و ضمير 'اى بسا درويش' را جمع و ضمير 'بسيار مفلس' را مفرد آورده است. مثال: 'بسا درويش که صاحب ثروت گشتند، و بسيار مفلس با مال و نعمت شد' ص ۱۵۶ - که بايد چنين پنداشت که ضمير جمع 'شد' به قرينهٔ جملهٔ معطوف‌عليه حذف شده است.
ديگر - در اين کتاب اسم اشاره 'اين' و 'آن' که متقدمان بر سر اسامى من‌باب تعريف به شيوهٔ الف و لام عربى مى‌آورده‌اند و شرح آن گذشت بسيار کم است.
ديگر - اشارهٔ وصف جنس، به طرز قديم که در مقدمهٔ جمله کلمهٔ 'ازين' مى‌آوردند و ياء نکره نيز غالباً بر اسم موصوف خواه جمع خواه مفرد مى‌پيوستند، و در مباحث پيشين به تفصيل شرح آن گذشت، جز يک نوبت در جلد اول ديده نشد، مثال: 'مثال جنگ و قتل و احصاء کشتگان و ابقاء بقايا هم بر اين است و برين مثال: (يعنى مثال شکار جرگه) حَذْوُ أالنّعْلِ بِالنّعْل، چه آنچ باقى گذارند در نواحى ازين درويشي (۱) چند معدود رنجور باشد' ص ۲۱.
(۱) . در نسخهٔ طبع ليدن سهواً 'از آن درويشي' طبع شده و گمان نداريم اين هم از تصرّفات يا مسلحات مولف باشد چه سعدى هم اين قاعده را رعايت مى‌کرده است که معاصر جوينى است.
ديگر - در آوردن 'آنچ' به معنى 'آن‌که' در ذوى‌العقول بنا به عقيدهٔ آقاى قزوينى مسامحه کرده است (۲).
(۲) . آقاى قزوينى در حواشى (ج ۳ ص ۳۰۱-۳۰۲) گويد: '... و آنچ به تازگى آرتاق مى‌شوند - شاهدى است براى استعمال 'آنچه' در ذوى‌العقول به معني: 'آنان‌که' ... و براى شواهد ديگر تنها به صفحهٔ ۹۴ ارجاع فرموده و آن شاهد چنين است: 'از آوازهٔ حرکت او سکون و فراغت از جهان برخاست آنچ معاندان از ترس ... نمى‌غنودند و آنچ ايل بودند از ترتيب لشکرها و آلات سلاح و علوقات نمى‌آسودند' سپس براحةالصدور ارجاع کرده است و نيز شعرى از ظهير فاريابى را در نسخه‌اى چنين يافته:
'نى‌نى درين ميانه تو مخصوص نيستى در هرچ بنگرى به همين درد مبتلاست'
پس گويد: 'در تاريخ عالم‌آراى امينى ... اين دو بيت را در هجو سلطان حيد صفوى ايراد نموده است:
آن‌چه هرگز نکرده بود صلوة و آنچه هرکز نداده بود زکوة
آن‌چه نگرفته هيچ‌گه روزه و آنچه نشناخته ره عرفات
که چنانچه ملاحظه مى‌شود چهارمرتبه آنچه را به‌جاى آنکه استعمال کرده است' انتهى قول قزويني.
و به‌نظر حقير 'آنچ - آن‌چه' در دو شاهد جهانگشاى با 'هرچ - هرچه' در شواهد راحةالصدور و شعر ظهير تفاوت کلى دارد، زيرا شواهد راحةالصدور و شعر ظهير و اين شعر راوندي:
هرچ از دور گنبد گردون هست با ترس و بيم و خوف و رجا
تا نگيرد در تو را مَلجَاء نرهد ذره‌اى ز دست بلا
عبارتست از قيد عموم 'هر' و 'چه' که به‌جاى 'که' ى اضمار به ذوى‌العقول آمده، و ما هم در شرح مربوط به راحةالصدور اشارهٔ مختصرى کرديم، اما 'آن‌چه' در جهانگشاى عبارتست از 'آن' ضمير اشاره و 'چه' از قيود حصر که مجموع آن ترکيب، مفيد افادهٔ حصر است و اين ترکيب همه‌وقت در زبان فارسى مرسوم بوده و امروز هم مرسوم است و به عوض 'آنان‌که' و 'آن‌که' نيست، چنان که مى‌گوئيم: 'هرچه در شهر طفل بود از برکت تلقيح مايهٔ آبله از آبله نجات يافت' يا 'آن‌چه اشرار بودند از ميان رفتند و آن‌چه اهل صلاح و زراع بودند گماشته شدند' و ميان اين دو تفاوت فاحشى است و در جهانگشاى نظير استعمال راحةالصدور به‌نظر حقير نرسيد و در کتب بعد هم اين استعمال يافت نشد. و اما دو بيت منقول از تاريخ عالم‌آراى امينى نيز به خلاف فرض آقاى قزوينى است و معنى آن بيت‌ها چنان نيست که تصور کرده‌اند، زيرا لفظ 'آن‌چه' در هر چهار مصراع براى افادهٔ حصراست نه اسم اشاره به معنى 'آن‌که' و معناى آن چنين است که: آن‌چه سلطان حيدر هرگز نکرده بود صلوة، و آن‌که صلوة، و آن‌که هرگز نداده بود زکوة. و لطف شعر نيز در همين معنى است، والا نظمى سست و رکيک بود و هم ازين قبيل است اين بيت يغما:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهٔ من آن‌چه البته به‌جائى نرسد فرياد است


همچنین مشاهده کنید