پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا
دیری است که دیوانه آن چشم کبودم
|
همچنین مشاهده کنید
- تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش
- پرده بگشای که من سوختهی روی توام
- تنها نه جا به خلوت دلها گرفتهای
- بخت سیه به کین من، چشم سیاه یار هم
- آشوب شهر طلعت زیبای او بود
- گر چه آن زلف سیه را تو نمیلرزانی
- دل نداند که فدای سر جانان چه کند
- دلم فارغ ز قید کفر و دین است
- هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
- میفشان جعد عنبر فام را
- گر نه از کشتن عشاق به تنگ آمدهای
- تا حلقهی زنجیر دل آن زلف دراز است
- تا پرده ز صورتش برافتاد
- هر کس که به جان دسترسی داشته باشد
- دگر فرود نیاید سرم به هیچ کمندی
- جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم
- تا دلم در خم آن زلف سیهنام افتاد
- شب جدایی تو روز واپسین من است
- آن که مرادش تویی از همه جویاتر است
- یارب آن نامهربانان مه دل فراگیرد ز کینم