جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت


دی چو تیر از برم آن ترک کمان دار گذشت    تا خبردار شدم کار دل از کار گذشت
با وجودی که نه شب دیده‌ام او را و نه روز    شب و روزم همه در حسرت دیدار گذشت
چه نگه بود که دل از کف عشاق ربود    چه بلا بود که بر مردم هشیار گذشت
گر صفای می ناب و رخ ساقی این است    کس نیارد ز در خانه خمار گذشت
تا دلت خون نکند لاله رخی کی دانی    که چه‌ها بر سرم از دیده‌ی خون‌بار گذشت
قامت شاخ گل از بار خجالت خم شد    هر گه آن سرو خرامنده به گل‌زار گذشت
عاشقان رخ آن تازه جوان پیر شدند    وقت آزادی مرغان گرفتار گذشت
طالع خفته‌ام از خواب برآمد وقتی    که به سر وقت من آن دولت بیدار گذشت
من که از سلطنت امکان گذشتن دارم    نتوان ز گدایی در یار گذشت
گر به یک لحظه دو صد بار کشی در خونم    ممکنم نیست ز عشق تو به یک بار گذشت
عشقت از چار طرف بست ره چاره‌ی ما    که میسر نشود از تو به ناچار گذشت
چه کنم گر نکنم صبر فروغی در عشق    گر نیارد دلم از صحبت دلدار گذشت


همچنین مشاهده کنید