سه شنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۲ / 19 March, 2024
مجله ویستا

دستم به دامانت


نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت    که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سال‌ها اما    چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
چو بلبل نغمه‌خوانم تا تو چون گل پاکدامانی    حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت
تمنای وصالم نیست عشق من بگیر از من    به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
امید خسته‌ام تا چند گیرد با اجل کشتی    بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت
چه شبهائی که چون سایه خزیدم پای قصر تو    به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت
دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست    امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند    نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت


همچنین مشاهده کنید