جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

نگین گم شده


گلچین که آمد ای گل من در چمن نباشم    آخر نه باغبانم؟ شرط است من نباشم
ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار    چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
عهدی که رشته‌ی آن با اشک تاب دادی    زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به    تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
بی‌چون تو همزبانی من در وطن غریبم    گر باید این غریبی گو در وطن نباشم
با عشق زادم ای دل با عشق میرم ای جان    من بیش از این اسیر زندان تن نباشم
بیژن به چاه دیو و چشم منیژه گریان    گر غیرتم نجوشد پس تهمتن نباشم
بیگانه بود یار و بگرفت خوی اغیار    من نیز شهریاراجز خویشتن نباشم


همچنین مشاهده کنید