پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

نمونه‌های شعر شاعران معاصر


پشتوانهٔ اين هر دو شکل از ادبيات عهد مشروطه، گنجينهٔ بى‌زوال فرهنگ عامه بود. اين طرز بر جريان ادبى زمانهٔ خود تأثير گذاشت و شاعران و نويسندگانى که دست‌اندرکار مبارزات اجتماعى بودند، کمابيش به اين شيوه گرايش نشان دادند. يحيى آرين‌پور در اين باب، مى‌نويسد:
... اين طرز سخنسرائى در مطبوعات دورهٔ انقلاب ايران زياد ديده مى‌شود؛ از آن جمله است شعر 'لالاى مادرانه' از ابوالقاسم لاهوتى و 'ترانهٔ سربازي' از گوينده‌اى ناشناس و 'لاى‌ لاى لاى گهواره' از سيد اشرف‌الدين حسيني(۱). آرين‌پور سپس اضافه مى‌کند: ... لاهوتى در روزنامهٔ شرق [به مديريت سيد ضياءالدين طباطبائي] در اشعارى به کنايه از حکومت وقت انتقاد مى‌کرد. اين شعرها ساده و نزديک به زبان عامّه و داراى ارزش ادبى بود (۲).
(۱) , (۲) . از صبا تا نيما، ج ۲، ص ۹۲ ـ۱۱۱
  دهخدا
- قطعه‌اى هست که قالب و محتوى فولکلوريک دارد:
خاک به سرم بچه به هوش آمده
بخواب ننه يک سردوگوش آمده
گريه نکن لولو مياد مى‌خوره
گريه مياد بزبزى ره مى‌بره
ـ اهه اهه ـ ننه چته؟ گُشنمه
ـ بترکى، اين همه خوردى کمه؟!
چخ چخ سگه نازى پيشى پيش پيش
لالاى جونم گلم باشى کيش کيش
ـ از گشنگى ننه دارم جون مى‌دم
ـ گريه نکن فردا بهت نون مى‌دم
اى واى ننه، جونم داره در ميره
ـ گريه نکن، ديزى داره سر ميره
ـ دستم، آخيش، ببين چطور يخ شده
ـ تف تف جونم ببين ممه اخ شده
ـ سرم چرا آنقده چرخ مى‌زنه؟
ـ توى سرت شيپشه جا مى‌کنه
ـ خ خ خ خ ... جونم چت شد ... هاق هاق ...
واى خاله چشماش چرا افتاد به طاق
آخ تنشم بيا ببين سرد شده
رنگش چرا خاک به سرم زرد شده؟
واى بچم رفت ز کف، رود رود
مانده به من آه و اسف رود رود
(ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
  سيد اشرف
- لو لو مياد:
بچه جون داد مکن، لولو مى‌ياد داد و فرياد مکن، لولو مى‌ياد
خفه شو لولو مى‌ياد مى‌بردت در لب آب روان مى‌دَرَدَت
لقمه لقمه سر پا مى‌خوردت از وطن داد مکن، لولو مى‌ياد
- لالائى‌:
بخواب اى دختر زيبا بالام لاى لاى، بالام لاى لاى
ميان مخمل ديبا بالام لاى لاى، بالام لاى لاى
اشرف ازين بيش جسارت مکن در سر مشروطه لجاجت مکن
در اين فصل خزان، اى شاطر آقا امان اى شاطر آقا
چرا نان شد گران، اى شاطر آقا امان اى شاطر آقا
  تصنيف 'نمى‌شه' ، از اشرف‌الدين گيلانى:
مى‌شه دولت به ملت يار گردد نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
به اهل مملکت غمخوار گردد نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
شبيه نادر افشار گردد نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
نگو هرگز نمى‌شه هاى هاى سيا قرمز نمى‌شه، هاى هاى
مى‌شه گرگى به گله آشنا شه نگو هرگز نمى‌‌شه هاى هاى
مى‌شه شيطان به شکل اولياء شه نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
مى‌شه شهوتچرانى پادشا شه نگو هرگز مى‌شه، هاى هاى
نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى سيا قرمز نمى‌شد، هاى هاى
بيا شاها صاف کن جان مولا نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
رعيت را رها کن، جان مولا نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
به ملّت خوب تا کن، جان مولا نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
نمد شولا نمى‌شه، هاى هاى جان مولا نمى‌شه، هاى هاى
مى‌شه ايرانِ ويران گردد آباد نگو هرگز نمى‌شه هاى هاى
شود مظلوم ازين مشروطه دلشاد نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
کمى روز نومه‌چى هم گردد آزاد نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
يارو راضى نمى‌شه، هاى هاى پشه قاضى نمى‌شه، هاى هاى
مى‌شه ما خفتگان بيدار گرديم نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
چو ژاپون شهره در اقطار گرديم نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
چو آمريکائيان هشيار گرديم نگو هرگز نمى‌شه، هاى هاى
نگو هرگز نمى‌شه، هاى ها سيا قرمز نمى‌شه، هاى هاى
(نقل از: از صبا تا نيما، ج ۲ ص.۳۴)
  شعر فولکلوريک استاد ملک‌الشعراى بهار
اوستا بابا بزى داشت يک بز خوش‌پزى داشت
هر که مى‌ديدش به صحرا بهش مى‌گفت: ماشااله!
پشته شه باش، زير شه باش پستان پر شير شه باش
آخر زمستون آمد با برف و بارون آمد
بزک آمد به خانه خوراکش پنبه‌دانه
اوستا بابا خسيسه زنش پنبه مى‌ريسه
پنبه‌دانه گرون شد بزک بى‌آب و نون شد
بع مى‌زنه، ور مى‌زنه اين ور و آن ور مى‌زنه
جفت مى‌زنه تو طاقچه پوز مى‌زنه تو باغچه
از گشنگى جون مى‌کنه خاک و با دندون مى‌کنه
اوستا آمد با قالقالش نون و پنير تو دستمالش
حيفش آمد به بز بده مى‌خواد هميشه پز بده
گفتش: بزک حيا کن درست به من نگا کن
بزک نمير بهار مياد کنبزه با خيار مياد
بهار مياد نونت مى‌دم نعنا و تلخونت مى‌دم
بزک گفتش: بهار کو؟ کنبزه و خيار کو؟
دست من و دامن تو خون منه گردن تو
حالا به من يونجه بده يک دو سه ماه فرجه بده
بهار مى‌ياد شيرت مى‌دم خامه و سرشيرت مى‌دم
ازت هيچى نمى‌خوام برات بزغاله مى‌زام
صبح تا غروب، صحرا مى‌رم تنها ميام، تنها ميرم
بهر خدا آ اوستا غمزه ميا آ اوستا
اوستا بابا رفت رو سرش دستاشو زد بر کمرش
جان کلامو گفتش قربون حرف مفتش
صل على محمد (ص) دوستت دارم نه اينقد
جو نمى‌دم، کا نمى‌دم جل نمى‌دم، جا نمى‌دم
تا چيز نخواى نوکرتم نوکر فرمانبرتم
دور سرت مى‌گردم شاخاته گل مى‌بندم
پشمته خودم مى‌پوشم شيرته خودم مى‌نوشم
اوستا دمش کلفته عاشق مال مفته
  ترانهٔ بهار
بچه‌ها، بهار
گلا وا شدن
برفا پا شدن
از رو سبزه‌ها
از رو کوهسارا
بچه‌ها، بهار
داره رو درخت
مى‌خونه به گوش:
پوستينو بکَن
قبارو بپوش
بيدار شو، بيدار
بچه‌ها بهار!
(نيما يوشيج)


همچنین مشاهده کنید