چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

جشن سده


  جشن هاى نوروزى
جشن نوروز با جشن‌ها و مراسم فرعى بسيارى همراه بوده است که در طول تاريخ برخى از آنها متروک و برخى دچار تغيير و تبديل و قبول آداب و رسومى تازه شده‌اند.
در روزهاى پايانى سال، آتش‌افروزان (حاجى‌فيروزها) نخستين پيک‌هاى جشن‌هاى نوروزى بودند. صادق هدايت، آتش‌افروزان را چنين معرفى مى‌کند:
'دو يا سه نفر که رخت رنگ به رنگ مى‌پوشند و به کلاه دراز و لباس خود زنگوله آويزان مى‌کنند و به روى خود صورتک مى‌زنند. يکى از آنها دو تخته را به‌هم مى‌زند و اشعارى مى‌خواند: '
آتش‌افروز آمده
سالى يک روز آمده
آتش افروز صغيرم
سالى يک روز فقيرم
روده و پوده آمده
هر چى نبوده آمده. (نيرنگستان)
به‌نظر مى‌رسد که حاجى‌فيروز در چند دههٔ اخير، جاى آتش‌افروز را گرفته باشد. در متون مربوط به فولکلور فارسى حاجى‌فيروز اين‌طور معرفى شده:
'با پيراهن و شلوار قرمز رنگ و کفش يا گيوهٔ نوک‌تيز منگوله‌دار و کلاه دراز منگوله‌دار در شهرها به راه مى‌افتد و صورت خود را سياه مى‌کند و يک دايره زنگى به‌دست مى‌گيرد و با آن هيکل خنده‌آور در کوچه و بازار به راه مى‌افتد. هر چه زنگوله و اشياء مضحک گير بياورد. به خود مى‌آويزد و با دايره زنگى خود مى‌زند و شعرهاى شادى‌آور مى‌خواند و مژدهٔ رسيدن نوروز را مى‌دهد. '
ترانه‌هائى که حاجى‌فيروز مى‌خواند، در هر منطقه عنوان، شکل و محتواى خاص آن منطقه را دارد، و نام حاجى‌فيروز نيز فرق مى‌کند.
چهارشنبه‌سورى در ايران باستان، در بزرگداشت آتش، که در تقدس، هم‌شأن و به مثابه فرزند اهورامزدا بوده برگزار مى‌شده است.
پيش از شروع جشن‌هاى نوروزى مردم به آتشکده‌ها مى‌رفتند و آتش مى‌افروختند و چون در ايران، هفته نبود، اين مراسم را در سيصد و شصتمين روز سال، يعنى آغاز جشن گاهنبار همسپتمدم (hamaspatamdam)، روز بيست و ششم اسفند، برگزار مى‌کردند.
در دوره‌هاى بعد، حتى پس از تقسيمات زمانى و تعيين ماه و هفته، چهارشنبه‌سورى در آخرين چهارشنبه‌ سال تثبيت شد. 'پس از اسلام چهارشنبه‌سورى محتواى اسلامى يافت و در چهارشنبهٔ آخر ماه صفر برگزار مى‌شد.' (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
در بعضى از نقاط، جشن‌هاى نوروزى با اجراء نمايش‌هاى خنده‌آور و شادى‌بخش همراه است. ترانه‌هائى که در اين نمايش‌ها خوانده مى‌شود، غالباً شکل مناظره دارد و بين دو نفر اجراء مى‌شود؛ گاهى نيز تماشاگران به‌طور دسته‌جمعى در خواندن شرکت مى‌کنند. از نمونه‌هاى اين‌گونه نمايش‌ها مى‌توان از نمايش 'غول و کاس خانم و ناز خانم و کوسه' که در 'جوپشت' رشت، از چهارشنبه‌سورى تا بيست‌و‌پنجم فروردين‌ماه برپا مى‌شود و نيز نمايشى مشابه آنکه در اشکور اجراء مى‌گردد ـ و در آن چندين نفر در نقش‌هاى 'عروس' ، 'پيره بو بو' ، يا 'پير بابوه' ، 'غول' و 'داماد' به بازى مى‌پردازند ـ نام برد.
در آذربايجان، مى‌توان از نمايش نوروزى 'کوسا' يا 'کوسه و کوسه‌گلين' و همچنن 'تکم‌گردانى' نام برد.
'تکم' گردانى نيز از نمايش‌هاى نوروزى مردم آذربايجان است که در آن آواز و نمايش عروسکى ترکيب يافته است. اين نمايش، به همراه ديگر مراسم نوروزى همچون نوروزى‌خوانى، از چند روز به عيد مانده آغاز مى‌شود.
'نوروزخوانى' از ديگر مراسم است که در برخى از نقاط ايران هنوز معمول است. محتواى ترانه‌هاى 'نوروز‌خواني ' با اندک تفاوتى در مناطق مختلف ميهن ما، مژدهٔ بهار را در خويش دارد. 'ميرنوروزى' ، از نمايش‌هاى بسيار کهن و ديرينه‌اى است که تا چندين دهه پيش برگزار مى‌شده و هم‌اکنون در کردستان و مناطق وابسته به آن برپا مى‌شود. (جابر عناصرى)
در مجموعهٔ جشن‌هاى نوروزى، سيزده‌به‌در آخرين جشن است.
مردم، قرن‌ها است که روز سيزده فروردين از منازل خود خارج مى‌شوند و در دشت و صحرا به جشن و پايکوبى مى‌پردازند تا از نحوست سيزده، به‌زعم خود، در امان باشند.
جشن‌هاى مربوط به روز سيزدهم فروردين، با نمايش‌ها و کاروان‌هاى شادى همراه است. افزون بر ترانه‌هاى مستقل مربوط به سيزده‌به‌در، در نمايش‌هاى مخصوص نوروز مانند 'کوساگلين' يا 'کوسا، گوسا' در آذربايجان، 'عروس گولى' در گيل و ديلم، 'غول و کاس خانم و ناز خانم و کوسه' در جوپشت رشت، 'پيره بو بو' يا 'پير بابو' در اشکور بالا، 'عمه گرگا' در سمنان و 'رابچرى' در گيل و ديلم، که نمونه‌هائى چند از بسيارى از نمايش‌ها هستند، برخى در رابطهٔ مستقيم با روز سيزده‌به‌در قلمداد مى‌شوند. مضامين اين نمايش‌ها منظوم، و با رقص و آواز و ساز همراه است. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
  جشن سده
در باب خاستگاه اسطوره‌اى جشن سده آمده است:
'چنين گويند مغان، که: اندرين روز، سد مردم تمام شده بود از نسل ميشى و ميشانه و ايشان دو مردم نخستين بُوَند، چنانکه مسلمانان گويند آدم و حوا مغان را آن دو تن بودند و باز بعضى گفتند: ميان اين روز و ميان نوروز صد شبان روز بود يعنى پنجاه روز و پنجاه شب. بدين‌سبب سده نام کردندش... اما سيب آتش افروختن اندروى آن است که: آندر آن شب ارماييل که وزير بيوراسب بود، مردى نيکونيّت بود. و چون ضحاک هر روز دو مرد را از بهر ماران خويش کشتن فرمود، اين ارماييل از آن دو مرد يکى بکشتى و يکى را رها کردى و گفتى، تا از جهانيان پنهان شدى به‌جائى که کس خبر ايشان نيافتى. چون افريدون بر ضحاک ظفر يافت، اين مردمان آزادکردهٔ ارماييل، سد مردم شده بودند و همه اندر کوه دماوند پنهان بودند، و ارماييل پيش افريدون آمده بدو تقرّب کرد و اين باوى بگفت. افريدون او را استوار نداشت. پس ثقهٔ خويش را، فريدون، بدان کوه فرستاد تا بنگرد و حقيقت پديد کند و او را خبر دهد و ارماييل بفرمود تا آن مردمان متنکّر هر کسى آتش جداگانه بيفروختند. پس صد آتش بيفروختند، چنانکه همه را افريدون بديد و بدانچه ارماييل شفقت کرده بود، در حق آنها، او را افريدون بستود و ولايت دماوند به ارماييل داد، تا بدين غايت هنوز فرزندان او دارند... نيز گفته‌اند که اندرين روز تعداد فرزندان کيومرث به صد رسيد... '
در روستاهاى ايران، هنوز آئين سده برگزار مى‌شود و جشن آن با برداشت محصولات کشاورزى رابطه دارد. از اين روز تا زمان گردآورى غلّه (گندم و خاصه جو) صد روز باقى مى‌ماند. در برخى از روستاها و شهرهاى جنوب خراسان، همزمان با آتش‌افروزى در شب ده بهمن و هنگام برگزارى جشن سده، اشعار و ترانه‌هائى مى‌خوانند که در برگردان‌ها، به سده اشاره شده است. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
  جشن تيرگان [تيرماسيزه]
جشن تيرگان، بزرگداشت خاطره‌اى ملّى و حماسهٔ اسطوره‌اى آرش کمانگير است. بقاياى اين جشن، هنوز در مازندران به نام 'تيرموسيزه' (Tirmow Sizze) برگزار مى‌شود. در معرفى تيرگان آمده است:
' و تيرگان سيزدهم ماه تير موافق ماه است. و اين آن روز بود که آرش تير انداخت اندر آن وقت که ميان منوچهر و افراسياب صلح افتد و منوچهر را گفت: هر جا که تير تو برسد از آن تو باشد. پس آرش تير بينداخت از کوه‌رويان و آن تير اندر کوهى افتاد ميان فرغانه و طخارستان. و آن تير روز ديگر بدين کوه رسيد و مغان ديگر روز جشن کنند و گويند ديگر روز اينجا رسيد. ' (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
روايت ديگرى از 'آئين تيرماسين زه' را، محمود پاينده لنگرودى آورده که بسيار زيباست:
'در گاه‌شناسى ديلمى تيرما tirma، تيرماه ديلمى، مقارن با آبان‌ماه خورشيدى است. کوه‌نشينان در ستايش از آب، آئين دل‌انگيزى دارند. شب سيزدهم تيرماه ديلمى، فرزند اول يک خانوادهٔ ديگر ـ دختر يا پسر يک آبادى که با هم آشناى ديرينه هستند ـ با هم حرف نمى‌زنند به پاى چشمه مى‌روند و يک 'قابدون qabdon= ظرف مسى استوانه‌اى و دسته‌دار' آب برمى‌دارند روزى طاقچهٔ خانه‌اى که بايد در آن جمع شوند و مراسم تيرماسين زه را برگزار کنند، مى‌گذارند. (به روايت ديگر، هنگام برگشتن، بچهٔ بزرگ‌تر، بچهٔ کوچک‌تر را کول‌ اگيره (kul، a، agira) = به دوش مى‌کشد و به خانه مى‌آورد). غروب روز سيزدهم ـ شب چهاردهم، همه کسانى‌که در جشن شرکت مى‌کنند در خانه‌اى که 'آب قابدون' در آنجا است جمع مى‌شوند و نيّت مى‌کنند و چيزى از قبيل: انگشتر، دکمه، گردنبند و... در آن ظرف آب مى‌اندازند.. در اين مراسم رباعى خئون rabai xŏn (= رباعى‌خوان = طبرى خئون tabrixan= طبرى‌خوان) حاضر مى‌شود و کودک خردسالى که نمى‌داند اشياءِ داخلِ ظرف آب از آنِ چه کسى است. در ظرف آب دست مى‌کند و يکى از آنها را بيرون مى‌آورد و به حاضرين نشان مى‌دهد. صاحبش آن را مى‌شناسد. در اين هنگام رباعى‌خوان مشغول خواندن شعرهاى خاص تيرماسين زه مى‌شود. صاحب آن انگشتر يا گوشواره يا... از بافت کلام رباعى مى‌فهمد که مراد او برآورده مى‌شود يا نه؟... (آئين‌ها باورداشت‌هاى گيل و ديلم)


همچنین مشاهده کنید