جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

توسعه جامعه صنعتی


  آغاز صنعتى‌شدن
معمولاً انسان تحت عنوان صنعتى شدن انتقال از يک مرحله به‌خصوص توليد کشاورزى و جامعه روستائى مبتنى بر کار دستى به جامعه صنعتى و توليد کارخانه‌اى و ماشينى مبتنى بر جامعه صنعتى را مى‌فهمد و در آن موضوع مربوط به يک فرآيند رشد سريع غيرمستمر و طولانى مدت مى‌شود که در عين حال با تحول عميق و بنيادى ساختارى توأم مى‌باشد (رجوع کنيد به: زوندورف - Zündorf - در ۱۹۸۱، ص ۲۱۳). اين عدم استمرار گاه‌گاهى با اصطلاح 'انقلاب صنعتي' بيان و منعکس مى‌شود که البته نمى‌توان آن را با انقلاب سياسى مقايسه کرد. از اين لحاظ 'انقلاب صنعتي' البته نوعى تکامل است گرچه با 'جهش‌هاى ذره‌اى و خرد' (Quantensprüngen) گوناگون توأم مى‌باشد.
در ارتباط با مسئله صنعتى‌شدن مجموعه مسائل زير نيز مهم هستند:
- مهم‌ترين مقدمات يا شرايط آغازين صنعتى‌شدن.
- علل اصلى صنعتى‌شدن.
- چگونگى هر مرحله از فرآيندهاى صنعتى‌شدن.
- نقش دولت در فرآيند صنعتى‌شدن.
- مهمترين نتايج صنعتى‌شدن.
- مسئله غامض و موضوع مسئله‌آفرين صنعتى‌شدن کشورهاى کم‌رشد.
مهمترين مقدمات فرآيندهاى صنعتى‌شدن در قلمروهاى زيرين مى‌توانند از اين قرار باشند:
- 'پيش‌شرط‌هاى سياسي' ، فى‌المثل انقلاب فرانسه با درهم‌شکستن نظام فئودالى قديم جامعه که به‌همراه خود بازخيزى بورژوازى و طبقه متوسط را به‌دنبال داشت (رجوع کنيد به: نيس‌بت، ۱۹۶۹ و هيل، ۱۹۷۷)؛
- 'پيش‌شرط‌هاى اقتصادي' که به‌ويژه از لحاظ حداقل مقياس کارآئى و ثمربخشى در چندين بخش مرکزى اقتصاد ماقبل صنعتى وجود داشتند (مثل زيربنا، وجود عرضه متناسب نيروى کار، بازارهاى داراى قابليت جذب و پذيرش و غيره)، به‌طورى که صنعتى‌شدن بتواند به‌طور بالقوّه شکوفا باشد (رجوع کنيد به: کوزنتز - Kuznets در ۱۹۷۲).
- 'پيش‌شرط‌هاى فرهنگي' ، به‌ويژه از لحاظ سازگارى سيستم‌هاى ارزشى موجود با ادعاها و هدف نشانى‌هاى سيستم صنعتى و نيز آمادگى براى انجام جهت‌گيرى‌هاى ارزشى جديد که با شکل جديد توليد مناسب هستند.
در هر مورد مشکل است بين مقدمات و علل اصلى فرآيندهاى صنعتى‌شدن تفاوت بگذارند. ويس‌وده و کوچ (۱۹۷۸، ص ۳۷) حداقل شرايط مقدماتى و پيش‌زمينه‌هاى (Antecedenzbedingungen) زيرين را که فرآيند صنعتى را نيز القاء کرده و يا به‌نوعى الهام بخشيده‌اند، مى‌بينند:
- 'برداشت و فهم شخصي' ماقبل اصلاح دينى (رفورماسيون). برخلاف تعبير بعدى کالوينيستى از مسيحيت و ارزيابى آن از شغل و کار و فعاليت که آنها را به‌منزله 'عمل مورد قبول و رضايت پروردگار' دانست.
- تغيير 'فلسفه حاکم قبلي' به‌ويژه درک شخصى تغييريافته از نوزايش و روشنگرى.
- 'سيستم ادارى خردمندانه و درست دولت' و وجود اقتصاد ملى مرکان‌تى‌ليستى (merkantilistische، براى اطلاع از اين مکتب مراجعه کنيد به کتاب تاريخ‌ عقايد اقتصادى از جمله تاريخ عقايد ده استاد، ترجمه مترجم، چاپ ۱۳۷۵.) با نتايج تمرکز قدرت در ارتباط با کثرت‌گرائى کشورهاى اروپائى رقيب.
- 'انقلابات دموکراتيک' در انگلستان و فرانسه و توأم با آنها آزادسازى سياسى ابتکارات و تحرک مردم.
- 'انباشت و تراکم نوآورى‌ها' در قلمرو فنى و 'ابتکارات و اختراعات کليدي' و واردکردن آنها به عرصه وسيع زندگى (مثلاً اختراع ماشين نخ‌ريسى و به‌ويژه اختراع ماشين بخار) و نيز اشکال فراهم شده سازماندهى‌هاى جديد به‌وسيله آنها فى‌المثل کارخانه به‌منزله شکل و ترکيب شکلى مناسب آن.
- 'ارزش‌فزائى کار و شغل' به‌وسيلهٔ طبقه متوسط تجارى و صاحبان مشاغل دستى و نيز مبارزه درباره آزادى شخصى و قابليت و توانمندى تشکيل اتحاديه شغلى.
البته مى‌توان فهرست‌کردن اين ‌ 'عوامل' يا 'علل پنهاني' را ادامه داد. در هر حال آشکار مى‌شود که صنعتى‌شدن غربى به‌هيچ‌وجه الگوى توضيحى سبب‌يابى منحصر به‌فرد را در پى ندارد بلکه حداکثر مبتنى بر بافت‌ها و نسج‌هاى پيچيده شرايط و عوامل گوناگون و نيز سامان‌مندى‌ها و ترتيبات تاريخى است.
انديشه‌هاى نظرى طرح شده قبلى از لحاظ عموميت داشتن، متفاوت هستند. طرح توضيح‌دهنده ماکس وبر (۱۹۶۵) دو دسته عوامل اصلى توسعه سرمايه‌دارى را ذکر مى‌کند: يکى توسعه 'سيستم حقوقى قابل محاسبه و عقلائي' (يا حقوق قابل محاسبه) و ديگرى 'اخلاق جهان‌گرا' و غير دوآليستى يا بيگانه (منظور از غير دوآليستى در اينجا اين است که تفاوت‌هائى را که بين اخلاق داخلى (فى‌المثل بين خويشاوندان) و اخلاق خارجى - که در آن همه چيز مجاز است - موجود است از ميان بردارند). شرط اصلى براى توسعه اخلاق غير دوآليستى از يک طرف و عقل سرمايه‌دارى (Ratio des Kapitalismus) از طرف ديگر عبارت است از اخلاق پارسائى پاک‌انديشان (اخلاق پوريتاني) و نيز تقدس درونى ريشه‌دار در آن. وبر آشکار مى‌کند که پروتستانيسم، به‌علاوه در اشکال افراطى کالوينيسم يا پارساگرا (Puritanismus)، کار اقتصادى را به‌منزله 'امرى الهى و خداوندي' و فعاليت و موقعيت را در اين جهان به‌منزله شاخص رستگارى براى آن جهان بشر مى‌داند و کاميابى مادى را تاحدى به‌منزله کارت ورود به بهشت تلقى مى‌کند. انجام وظايف دنياى درونى وسيله مشروع و قانونى مى‌شود تا طبق دستور خداوند زندگى کنند و موفقيت مادى اين‌گونه عمل کردن را به‌منزله دليل فضاى الهى بشمارند و معتبر بدانند.
مک‌کله‌لند (۱۹۶۱) الگوى تعميم‌يافته تاريخى محدود شده وبر را عرضه مى‌دارد. او تأکيد مى‌کند که نه فقط شيوه‌هاى رفتارى سوگرفته پروتستانى به موفقيت اقتصادى کمک مى‌کنند، بلکه هم‌چنين شرايط اوليه متعددى مى‌توانند سبب افزايش انگيزه‌ها شوند. نظريه اصلى او عبارت است از اينکه باورداشت پروتستانى فقط وقتى سبب ايجاد سرمايه‌دارى مى‌شود که اين اعتقاد 'سبب استقرار شيوه‌هاى تربيتى معين' شود و اگر اين تکنيک‌هاى اجتماعي، سبب انگيزش فعاليت بيشتر شوند، درنتيجه موجب افزايش رشد اقتصادى خواهند شد. براين اساس شيوه‌هاى تربيتى انگيزش‌دار و برانگيزاننده فعاليت و تلاش نقش تعيين‌کننده دارند که با وجود اين آنها غير از آنچه ممکن است از طريق ارزش‌هاى پروتستانى راه‌گشا و القاءکننده باشند، هستند. به‌عنوان عامل تکميل‌کننده، به اين امر اشاره شده است که شرايط و اوضاع هم نقشى بازى مى‌کنند، بدين صورت که آيا و تا چه اندازه افراد عمل‌کننده بتوانند نتايج معينى را به تلاش‌هاى خاص خود نسبت دهند (به‌صورت مجموعه مهارت‌ها - mastery complex - يا اعتقاد بر اينکه بتوانند محيط را به‌طور فعال به مسئوليت خود تغيير دهند) و يا اينکه آيا آنان مى‌پذيرند که نتوانند محيط خاص خود را مورد نظارت قرار دهند؟ (يعنى اعتقاد به نظارت خارجى داشتن).
فهرست و صورت‌بردارى جديد از تحقيقات تجربى موجود در مورد اين مبداء توضيح‌دهنده، از لِى (Lea) و همکاران او (۱۹۸۷) مى‌باشد که فقط روابط متقابل ضعيف و غيرمستحکم بين مقدار تلاش و فعاليت طراحى شده و توفيق اقتصادى را حتى در حوزه کشورهاى در حال رشد نشان مى‌دهد. هم‌چنين خيلى روشن نيست که چگونه افزايش نيازهاى تلاشگرانه چندين شخص مهم، درست به‌شکل خاصى از شيوه‌هاى فعاليت (به‌صورت در مسير قراردادن و کاناليزه کردن در جهت هدف‌هاى مديريتى يعنى فعاليت‌هاى مديريتي) منجر شده است و سرانجام تاحد زيادى روشن نيست که آيا بايد توسعه انگيزش‌هاى فعاليتى به‌منزله علت توسعه اقتصادى و يا به‌منزله نتايج آن ديده شود.
در يک مرحله عمومى بالاتر، نظريه توسعه اقتصادى کونکل قرار دارد (۱۹۷۰) که قبلاً ما را به‌عنوان الگوى عمومى توضيح‌دهنده تحول اجتماعى به‌خود مشغول داشت (رجوع کنيد به: مبحث موضوعات اصلى جامعه‌شناسى - مسائل بنيادى جامعه‌شناسى کلان). همچنان که به‌خاطر داريم کونکل به اين نتيجه مى‌رسد که توسعه اقتصادى به‌وسيله تغيير منظم عوامل، مورد مساعدت و پشتيبانى قرار مى‌گيرد. اين عوامل خود براى استقرار شيوه‌هاى رفتارى جديد و نيز براى اضمحلال و از ميان بردن شيوه‌هاى رفتارى قديم، همکارى کرده و مؤثر واقع مى‌شوند. آنچه از سوى او به‌عنوان اصل محورى تقويت‌کننده رفتارى مورد توجه قرار مى‌گيرد، بر اين امر دلالت دارد که در هر تحول اجتماعى ابتدا مى‌بايد تغييرات 'در نتايج رفتاري' بروز کنند. با وجود اين در اينجا شرايط حاشيه‌اى تعيين‌کننده که جابه‌جائى و نقل مکان اين‌گونه گرايش‌هاى تقويتى را مى‌توانند توضيح دهند، ناروشن و بى‌رنگ باقى مى‌مانند. در حقيقت، ما با مبناى کونکل طرح و شکل‌واره عمومى گويا و کافى را در اختيار داريم (با کليه تکمه‌هاى ممکن آن از جمله به‌وسيله انديشه معرفتى و واردکردن نظريه الگوى آموزشي) مشعر بر اينکه چگونه توسعه اقتصادى به‌وسيله فرآيندهاى متوالى آموزشي، انجام مى‌شود؟ با اين همه ما در مورد ماهيت و چگونگى 'محيط‌هاى آموزشى جديد' و ترتيبات خاص علت‌هاى آن کمتر اطلاع حاصل مى‌کنيم.


همچنین مشاهده کنید