چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

قسمت اول (۳)


عمریست ندیده‌ایم گلزار ترا    وان نرگس پرخمار خمار ترا
پنهان‌شده‌ای ز خلق مانند وفا    دیریست ندیده‌ایم رخسار ترا
٭٭٭
غم خود که بود که یاد آریم او را    در دل چه که بر خاک نگاریم او را
غم باد امید لیک بس بیمغز است    گر سر ننهد مغز برآریم او را
٭٭٭
گر بوی نمی‌بری در این کوی میا    ور جامه نمی‌کنی در این جوی میا
آن سوی که سویها از آنسوی آید    می‌باش همان سوی و بدین سوی میا
٭٭٭
گر جان داری بیا و جان باز آنجا    آن جای که بوده‌ای ز آغاز آنجا
یک نکته شنید جان از آنجا آمد    صد نکته شنید چون نشد باز آنجا
٭٭٭
گر در طلب خودی ز خود بیرون‌آ    جو را بگذار و جانب جیحون آ
چون گاو چه میکشی تو بار گردون    چرخی بزن و بر سر این گردون آ
٭٭٭
گر عمر بشد عمر دگر داد خدا    گر عمر فنا نماند نک عمر بقا
عشق آب حیاتست در این آب درآ    هر قطره از این بحر حیاتست جدا
٭٭٭
گر من میرم مرا بیارید شما    مرده بنگار من سپارید شما
گر بوسه دهد بر لب پوسیده‌ی من    گر زنده شوم عجب مدارید شما
٭٭٭
کوتاه کند زمانه این دمدمه را    وز هم بدرد گرگ فنا این رمه را
اندر سر هر کسی غروریست ولی    سیل اجل قفا زند این همه را
٭٭٭
گویم که کیست روح‌افزا مرا    آنکس که بداد جان ز آغاز مرا
گه چشم مرا چو باز بر می‌بندد    گه بگشاید به صید چون باز مرا
٭٭٭
گه می‌گفتم که من امیرم خود را    گه ناله‌کنان که من اسیرم خود را
آن رفت و از این پس نپذیرم خود را    بگرفتم این که من نگیرم خود را
٭٭٭
لاحول ولا دور کند آن غم را    گر دیو رسد جان بنی آدم را
آن کز دم لاحول ولا غمگین شد    لا حول ولا فزون کند آن دم را
٭٭٭
ما اطیب ما الذما احلانا    کنا مهجا ولم نکن ابدانا
این شأبنا کرامة مولانا    یعفو و یعیدنا کما ابدنا
٭٭٭
من تجربه کردم صنم خوش‌خو را    سیلاب سیه تیره نکرد آنجو را
یک روز گره نبست او ابرو را    دارم بیمرگ و زندگانی او را
٭٭٭
من ذره و خورشید لقائی تو مرا    بیمار غمم عین دوائی تو مرا
بی‌بال و پراندر پی تو می‌پرم    من کاه شدم چو کهربائی تو مرا
٭٭٭
منصور بدآن خواجه که در راه خدا    از پنبه‌ی تن جامه‌ی جان کرد جدا
منصور کجا گفت اناالحق می‌گفت    منصور کجا بود خدا بود خدا
٭٭٭
مولای اناالتائب مما سلفا    هل تقبل عذر عاشق قد تلفا
این کان ندامتی صدودا و جفا    مولای عفی‌الله عفی‌الله عفا
٭٭٭
می‌آمد یار مست و تنها تنها    با نرگس پرخمار رعنا رعنا
جستم که یکی بوسه ستانم ز لبش    فریاد برآورد که یغما یغما
٭٭٭
نور فلکست این تن خاکی ما    رشک ملک آمدست چالاکی ما
که رشک برد فرشته از پاکی ما    که بگریزد دیو ز بیباکی ما
٭٭٭
هان ای سفری عزم کجایست کجا    هرجا که روی نشسته‌ای در دل ما
چندان غم دریاست ترا چون ماهی    کافشاند لب خشک تو را در دریا
٭٭٭
یک چند به تقلید گزیدم خود را    نادیده همی نام شنیدم خود را
در خود بودم زان نسزیدم خود را    از خود چو برون شدم بدیدم خود را
٭٭٭
یک طرفه عصاست موسی این رمه را    یک لقمه کند چو بفکند این همه را
نی سور گذارد او و نی ملحمه را    هر عقل نکرد فهم این زمزمه را
٭٭٭
آن لقمه که در دهان نگنجد به طلب    وان علم که در نشان نگنجد به طلب
سریست میان دل مردان خدای    جبریل در آن میان نگنجد به طلب
٭٭٭
آنی که فلک با تو درآید به طرب    گر آدمیی شیفته گردد چه عجب
تا جان بودم بندگیت خواهم کرد    خواهی به طلب مر او خواهی مطلب
٭٭٭
از بانگ سرافیل دمیده است رباب    تا زنده و تازه کرده دلهای کباب
آن سوداها که غرقه گشتند و فنا    چون ماهیکان برآمدند از تک آب
٭٭٭
امروز چو هر روز خرابیم خراب    مگشا در اندیشه و برگیر رباب
صدگونه نماز است و رکوعست و سجود    آنرا که جمال دوست باشد محراب
٭٭٭
امشب ز برای دل اصحاب مخسب    گوش شب را بگیر و برتاب مخسب
گویند که فتنه خفته بهتر باشد    بیدار بهی تو فتنه مشتاب مخسب
٭٭٭
اندیشه مکن بکن تو خود را در خواب    کاندیشه ز روی مه حجابست حجاب
دل چون ماهست در دل اندیشه مدار    انداز تو اندیشه گری را در آب
٭٭٭
اندیشه و غم را نبود هستی و تاب    آنجا که شرابست و ربابست و کباب
عیش ابدی نوش کنید ای اصحاب    چون سبزه و گل نهید لب بر لب آب
٭٭٭
ای آنکه تو دیر آمده‌ای در کتاب    گر بشتابند کودکان تو مشتاب
گر مانده شدند قوم و از دست شدند    این دست تو است زود برگیر رباب


همچنین مشاهده کنید